کد خبر: ۳۸۹۱
۲۴ آذر ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

60 سال قالی‌بافی و کلیدداری تکیه حاج‌رجب

غلامحسین ابراهیم‌آبادی حتی زمان مصاحبه هم طاقت نمی‌آورد که بنشیند و دستش به قالی بند نباشد؛ دست بر پشت قالی روی دارش می‌کشد. شصت سال هم‌نشینی با فرش آن‌قدر به او آموخته است که نتواند در روزگار کهن‌سالی هم دست از آن بشوید. یک دار قالی 2در3 که از کف تا سقف خانه‌اش را گرفته، جلو یکی از پنجره‌های خانه‌اش برپا کرده است تا شاید جبران کارگاه‌های دیجور و نمور کودکی‌اش بشود.

 غلامحسین ابراهیم‌آبادی حتی زمان مصاحبه هم طاقت نمی‌آورد که بنشیند و دستش به قالی بند نباشد؛ دست بر پشت قالی روی دارش می‌کشد. شصت سال هم‌نشینی با فرش آن‌قدر به او آموخته است که نتواند در روزگار کهن‌سالی هم دست از آن بشوید. یک دار قالی 2در3 که از کف تا سقف خانه‌اش را گرفته، جلو یکی از پنجره‌های خانه‌اش برپا کرده است تا شاید جبران کارگاه‌های دیجور و نمور کودکی‌اش بشود.

شش‌ساله بوده که در روستای ابراهیم‌آباد حوالی بیرجند زیر نظر استاد غلامحسین قالی‌باف، نخستین‌بار قلاب را دست گرفته تا تن تاروپود را با نخ‌های پشمی به‌هم بپیچد و از دلش نقش فرش بیرون بکشد. جای نیمکت کلاس پشت دار قالی، یکی از خان‌هایی نشسته است که همه روستا کارگرهای قالی‌بافی‌اش بوده‌اند. 

پدرش با خان قرار کرده است که به‌ازای سه سال و شش ماه قالی‌بافی صبح تا عصر پسرش، 360تومان مزد بگیرد. حسرت دفتر و مشق هنوز با او همراه است. می‌گوید: همه دفتر و کتاب‌های من دوقران بیشتر نمی‌شد، ولی پدرم گفت نمی‌تواند پولش را بدهد. گریه و زاری هم فایده نداشت تا پدرم راضی شود که من را مثل برادرهایم به مدرسه شبانه بفرستد.


قالی‌باف‌ها بیکار شدند!

قالی‌ که روزگاری رونق کارگاه‌های زیادی بوده است، اکنون دیگر نایی ندارد تا بازار را از آن خود کند. استاد حسین که روزگار خوب قالی‌بافی را دیده است، می‌گوید: حدود پنجاه سال پیش هرچه قالی در بیرجند بافته می‌شد، به اروپا و آمریکا صادر می‌شد. یادم هست یک نفر از کشور آمریکا به ایران آمده بود تا از روی نام تاجر (دکتر عبدالعلی احمدی که از تاجران معروف آن زمان بوده است و نامش گوشه قالی حک می‌شد) ما را پیدا کند تا برایش چند فرش دیگر شبیه همان ببافیم. 

قالی‌بافی برای بافنده کاری کم‌درآمد است. از وقتی هم که قالی‌ها صادر نشد، دیگر یکی‌یکی قالی‌بافی‌ها تعطیل شد و قالی‌باف‌ها هم بیکار شدند

او گفته بود این فرش هرچه قدیمی‌تر می‌شود، انگار زیباتر می‌شود. نخ‌های قالی‌های قدیم با رنگ‌هایی از ترکیب مواد گیاهی مانند زرشک، برگ میم، روناس، نیل، ضمه و... تهیه می‌شد و هرچه پا می‌خورد، بیشتر رنگ باز می‌کرد.قالی‌باف محله پایین‌خیابان که دیگر رمق از انگشتانش رفته است و باید با ضرب عینک تارها را از هم تمییز دهد، ادامه می‌دهد: «قالی‌بافی برای بافنده کاری کم‌درآمد است. از وقتی هم که قالی‌ها صادر نشد، دیگر یکی‌یکی قالی‌بافی‌ها تعطیل شد و قالی‌باف‌ها هم بیکار شدند!»


از بیرجند تا کوچه تکیه حاج رجب

از شش‌سالگی تا زمانی که خدمت سربازی او را از پای قالی بلند می‌کند، استادِ کار می‌شود. بعد از سربازی به بیرجند می‌رود و آنجا هم مشغول قالی‌بافی می‌شود. پس از آن راهی مشهد می‌شود و در پایین‌خیابان ساکن می‌شود. چند سال مستأجری در کوچه‌پس‌کوچه‌های تنگ حمام حاج‌نوروز هم او را از دنیای رنگ‌ها و نقش‌ها دور نمی‌کند.

 دار قالی‌اش و صدای پاره‌شدن نخ زیر تیزی قلاب و کوبیده‌شدن تارها و پودها تنها منبع درآمدش است؛ درآمدی اندک ولی مستمر. در مشهد هم سبک کارش را تغییر نمی‌دهد و به همان سبک بیرجندی فرش می‌بافد. تعداد گره‌هایش را فشرده‌تر می‌زند تا نقش فرش ریزتر و زیباتر شود. همین که فرش را از دار پایین می‌کشد، راهی بیرجند می‌شود تا فرش را در همان بازارهایی که از قدیم می‌شناسد، بفروشد.

 او از سال۱۳۷۰ ساکن کوچه تکیه حاج‌رجب می‌شود و همان‌جا یک خانه کوچک می‌خرد. دار قالی‌اش را در همسایگی تکیه نیز بلند می‌کند. 10سالی می‌شود که خودش نخ و نقش را از همان بیرجند می‌خرد و دیگر برای خودش کار می‌کند. در جوانی هر قالی را شش‌ماهه قیچی می‌زده است، ولی حالا یک فرش را در عرض یک‌سال می‌بافد. هر صبح که چشم به روی روز دیگری می‌گشاید، به عادت سالیان طولانی پشت‌ دار می‌نشیند و شش‌هفت رج تا شب می‌بافد.


کلیدداری یک تکیه قدیمی

 همسرش هم در طول این سال‌ها تا جایی که توانسته یار و یاورش بوده است. فاطمه‌خانم چند سالی است که دیگر پشت دار نمی‌نشیند. اما نقطه عطف دیگری که در زندگی‌شان وجود دارد، کلیدداری تکیه حاج‌رجب است. این زن و شوهر شش‌سالی می‌شود که به عشق ائمه اطهار(ع) چراغ تکیه حاج‌رجب را روشن نگه داشته‌اند. 

هر روز استاد حسین به تکیه می‌رود و چراغش را روشن می‌کند. شب‌های جمعه و در مراسم مذهبی نیز او کلید در قفل تکیه می‌چرخاند و میزبان هیئتی‌ها می‌شود

هر روز استاد حسین به تکیه می‌رود و چراغش را روشن می‌کند. شب‌های جمعه و در مراسم مذهبی نیز او کلید در قفل تکیه می‌چرخاند و میزبان هیئتی‌ها می‌شود. روشن‌کردن سماور و آماده‌کردن بساط چایی نیز برعهده آن‌هاست. همسرش نیز جاروکشی و نظافت تکیه را انجام می‌دهد.

 آن‌ها به‌خاطر حضرت اباالفضل(ع) این مسئولیت افتخاری را پذیرفته‌اند و با جان و دل آن را انجام می‌دهند. فاطمه‌خانم، همسر استاد قالی‌باف، نیز می‌گوید: چند وقت پیش با کمک پسرم به کربلا رفتیم. من فکر می‌کنم که به‌دلیل خدمت در تکیه حضرت اباالفضل(ع) این زیارت نصیب ما شد، وگرنه نمی‌توانستیم به این سفر برویم. 

 

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44