این روزها کوچهپسکوچههای مشهد الرضا(ع) و نینوا داغ بر دل دارد. نوای یا حسین(ع) و یارضا(ع) از هر خانه و موکب به گوش میرسد و اشک از چشمان عاشقان جاری است. عدهای عزم کربلا کردند و آنجا شوری در خلق عالم به راه انداختند. عدهای هم اینجا روضه و موکب برپا کردهاند و منتظر زائران پیاده علیبنموسی الرضا(ع) هستند.
در منطقه ما و محله ایثارگران زوج عاشقی هستند که چشم انتظار مهمان هستند. محمدرضا قمری مقدم و ملیحه ماکوکار درب خانهشان را در دهه اول و آخر صفر به روی عزاداران باز میکنند. آن دو که دخترخاله و پسرخاله هستند، رسم دیرینه مادربزرگ را زنده نگه داشتهاند و روضه دهه اول صفر را که قدمتی پنجاهساله دارد برگزار میکنند. هر دلشکستهای میتواند به این روضه بیاید. سخنرانی، خواندن زیارت عاشورا و مداحی از برنامههای دهه اول صفر است.
هشتسالی میشود که روضه خانوادگی حاج محمدرضا و ملیحه خانم گره خورده است به میزبانی از زائران پیاده امام رضا (ع). این زوج که در انتهای بولوار شاهد و در نزدیکی مسیر زائران پیاده سکونت دارند، در روزهای آخر صفر و شهادت امام رضا(ع) میزبان مسافرانی هستند که با پای پیاده راهی بارگاه منور رضوی هستند.
دهه پایانی صفر از سر یکی از کوچههای محله ایثارگران در انتهای بولوار شاهد، بوی خوش نذری میآید؛ کوچهای که آقا محمدرضا و ملیحه خانم در آن سکونت دارند و داخل حیاط خانهشان از روز قبل، برای میزبانی زائران پیاده امام رضا (ع) غذا پخته اند.
آن طور که ملیحه خانم میگوید هر سال در دهه پایانی صفر به طور متوسط برای سیصد تا چهارصد زائر پیاده امام رضا(ع) جای اسکان و غذا آماده میکنند. ملیحه خانم و خانوادهاش علاوه بر رسم روضهخوانی دهه اول صفر که یادگار مادربزرگ است و پنجاهسال قدمت دارد، رسم دیرینه دیگری هم دارند، آنها هر سال در روز شهادت امام رضا(ع) مسیر خانه تا حرم مطهر رضوی را پیادهروی میکنند. خودش متولد 1357 و همسرش متولد 1351 است و حالا جانشین خلف مادربزگ شدهاند.
ملیحه خانم میگوید: «در یکی از همین پیادهرویها وقتی پسرم شش ماهه بود، شیر و کیک گرفتم و در مسیر بین زائران پیاده توزیع کردم. حال و هوای خاصی داشت. با چشمهای خودم دیدم زائران بهدلیل شرایط مالی نمیتوانند جایی برای اسکان داشته باشند و کنار بوستانها میخوابند. دوست داشتم هرطور که شده جایی برایشان مهیا کنیم. عذاب وجدان گرفته بودم. آنها مهمان امام رضا(ع) هستند و من همسایه تا به امروز هیچ کاری برای آنها نکرده بودم و مسئولیت داشتم.»
او ادامه میدهد: «خدا را شکر از هشتسال پیش فضای خانه را آماده کردهایم، سماور بزرگ گذاشتهایم تا چای آماده باشد. با همسر و پسرم به سر جاده میرفتیم و به زائران برای مکان استراحت میگفتیم. سال اول کمی شرایط متفاوت بود. خانه ما در محدوده قاسمآباد بود و از قاسمآباد تا حرم امام رضا(ع) برای زائری که خسته راه است، مسافت زیادی است. از این رو در سال اول موفق نشدیم پذیرای کسی باشیم ولی پسر و همسرم به موکبها رفتند و به زائران خدمت کردند.»
دل ملیحه خانم آرام نمیگیرد و سال بعدش در زیرزمین حمام و سرویس بهداشتی درست میکنند و ماشین لباسشویی میخرند تا عزاداران، هم استحمام کنند و هم لباسهای کثیف خود را بشویند. آقا محمدرضا نیز همراه دوستش با خودرو، زائران را برای استراحت به خانه میآورند و آنها را تیمار میکنند. آقایان در پارکینگ میمانند و خانمها هم به زیرزمین میروند. آنها در سال98 و قبل از شیوع کرونا زائران زیادی را در خانهشان میزبانی میکنند، آنقدر شلوغ میشود که جا کم میآورند.
او میگوید: «آن سال هوا سرد و بارانی بود و از حرم مطهر و نیشابور هم آدرس ما را به زائران داده بودند، هر کس جایی نداشت به اینجا میآمد. صدای گریه بچهها اجازه نمیداد زائران خسته استراحت کنند. آنها را به طبقه بالا بردم، یکی از همسایهها هم تعدادی از زائران را در خانه خودش پذیرایی کرد. دوستان مکتبی و اقوام هم برای کمک آمدند. هم خودمان غذا درست میکردیم و هم از جاهای مختلف غذای گرم میرسید، خدا را شکر دست خالی نماندیم.»
ملیحه خانم و همسرش با ورود هر مهمان خودشان را به پایین میرسانند و به آنها خیر مقدم میگویند و جایشان را آماده میکنند. ملیحه خانم میگوید: «دوست دارم مهمانهای امام رضا(ع) احساس آرامش کنند و فکر کنند خانه خودشان است. دائم همه جا را تمیز و مرتب میکنیم. لباسهایشان را میشوییم و از آنها میخواهیم با خیال راحت برای زیارت بروند.»
دوست دارم مهمانهای امام رضا(ع) احساس آرامش کنند و فکر کنند خانه خودشان است
قبل از اینکه زائران امام رئوف برای زیارت بروند از زیر آینه و قرآن ردشان میکنند. ملیحه خانم در این هشت سال که میزبان زائران بوده درسهای بسیاری از آنها آموخته است.
او میگوید: «زائری از قوچان داشتیم که همراه دخترها و پسر معلولش برای زیارت آمده بود. به سختی و با یک کالسکه نسبتا خراب خودش را به مشهد رسانده بود. با اینحال وقتی اینجا آمد آخر از همه شام میخورد و به بچههایش رسیدگی میکرد و بعد که آنها را سر و سامان میداد خودش را به من میرساند تا به من کمک کند. این همه تواضع و مهربانی را یکجا در کسی ندیده بودم.»
آقا محمدرضا که هرازگاهی به ما میپیوندد، درباره شرایط آمادهکردن اسکان زائران و هزینه اقامت آنان این طور میگوید: «وقتی نام امام رضا(ع) به میان میآید همه چیز زنجیره وار آماده میشود. خیلی از آشنایان، مردم مشهد و خیران وقتی متوجه میشوند که قرار است برای زائری که پیاده آمده است کاری انجام شود، بدون هیچ سؤال و حرفی خودشان پای کار میآیند و هرکدام به نحوی گوشهای از کار را میگیرند.»
از کرامات امام رضا(ع) که میپرسیم به مهربانی این امام رئوف(ع) اشاره میکند و اینکه در این مدت از مهربانی و کرامت امام رضا(ع) بسیار دیده است و همین جمعشدن افراد و همراهی آنان برای اسکان زائران خودش بیرنگ و نشان از این لطف و کرامت نیست.
بصیرا صحراگرد یکی از مهمانان خانواده قمری است که سال گذشته مهمان آنها شده است. او و خانواده با خودرو از گرگان راهی مشهد میشوند تا سالروز شهادت امام رضا(ع) اینجا باشند و همراه زائران و مجاوران عزاداری کنند. ساعت 10شب به بزرگراه پیامبر اعظم(ص) میرسند اما راه بسته بوده و به ترافیک میخورند.
بصیرا خانم در گفتوگوی تلفنی با ما میگوید: «تلفن همراهمان هم شارژ نداشت و نمیتوانستیم مسیر را پیدا کنیم نزدیک قاسمآباد بودیم که پلیس راهنمایی گفت جایی برای استراحت پیدا کنید، از ساعت 2صبح مسیر باز میشود. همسرم میخواست برگردد و من دنبال مغازهای بودم تا تلفنهای همراه را شارژ کنیم. یک مکانیکی پیدا کردیم و آنجا با آقا رضا و ملیحه خانم آشنا شدیم و فهمیدیم که خانه خود را در اختیار زائران گذاشتهاند.
فضای خوبی داشت میخواستیم وسایل بیاوریم و غذا درست کنیم که گفتند اینجا همه چیز هست و استراحت کنید. دو روز آنجا بودیم، با اتوبوس برای زیارت میرفتیم و دوباره به خانه آنها برمیگشتیم. خانهشان خانه امید بود، مواظب همه زائران بودند و اجازه نمیدادند کسی کم و کسری داشته باشد. خیلی خوب بود و خاطره این مهماننوازی از یادمان نمیرود. خدا به آنها برکت دهد و همیشه سلامت باشند.»
مادربزرگشان مرحوم فاطمه پورملائکه در زمان کودکی مادرش را از دست میدهد و پیش مادربزرگش، صدیقه صدیقیان ابراهیمی که خانمی معتقد و باایمان بوده، بزرگ میشود. او بعد از ازدواج با پدربزرگ که محمدعلی سنگتراش مقدم نام دارد، روضههای دهه اول صفر را شروع میکند.
ملیحه خانم از آنها بیشتر برای ما میگوید، اینکه چطور پدربزرگ دنبال یک لقمه نان حلال برای فرزندانش بوده و مادربزرگ هم راه و رسم زندگی ائمه(ع) را به اولادش آموخته و آنها را با قرآن مجید و نهجالبلاغه آشنا کرده است.تا سال 1385 که مادربزرگ به رحمت خدا میرود در خانه خودش روضه برپا میکرده و همه نوهها برای کمک به آنجا میرفتند.
آقا محمدرضا در حال نصب هواکش آشپزخانه است و ملیحه خانم کارهای مربوط به روضه و پذیرایی را انجام میدهد و به خانمها میگوید که چطور الویهها را آماده کنند. گوشهای از فضای حسینیه مینشینیم تا صحبتمان را ادامه دهیم.
ملیحه خانم از خلوص و ارادت مادربزرگ به حضرت زهرا(س) میگوید: «مادرجان هر سال، در روز دهم ماه صفر آش کماج درست میکرد. شب قبلش در اتاق پذیرایی سفرهای پهن کرده و آرد آش را وسط سفره الک میکرد، بعد هم مخلفاتی مثل سبزی، نمک، زرد چوبه و... را گوشه گوشه سفره میگذاشت، همه خانمهای فامیل کنار سفره نماز استغاثه به حضرت زهرا(س) را میخواندیم.
همه خانمهای فامیل کنار سفره نماز استغاثه به حضرت زهرا(س) را میخواندیم
مادرجان تا صبح بیدار میماند، عبادت میکرد و نماز شب میخواند. موقع اذان صبح همه را بیدار میکرد و بعد از اذان هم آش را میپخت. مزه آن آش و خاطرات آن روزها و شبها را هیچوقت فراموش نمیکنیم. بعد از فوت مادرجان، روضهها را مادر شوهرم برپا کردند که دختر بزرگتر بودند، از وقتی هم که همسرم و برادرهایش این خانه را ساختند، روضه خانوادگی در منزل ما برگزار میشود.»
«مادربزرگ چهار پسر و دو دختر دارد و پسر آخرش محمدجواد هم صبح عید قربان سال1360 در دزفول به شهادت رسید. خود مادربزرگ زمان جنگ پشت جبهه کار جهادی میکرد و برای رزمندگان لباس میدوخت. همه طلاهایش را هم فروخت و برای رزمندگان خرید کرد و به جبهه فرستاد.»
آقا محمدرضا اینها را میگوید و ادامه میدهد: «انقلاب که شد دایی محمدجواد هجدهساله بود، او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جهاد سازندگی به عنوان نیروی مردمی فعالیتش را شروع کرد و برای کارهای جهادی مثل برقرسانی، لولهکشی آب، آسفالت جادهها و گازرسانی به روستاهای دورافتاده میرفت. او زمان سربازی وارد ارتش شد و بعد از آموزشی به کردستان رفت و پس از نه ماه جنگیدن با منافقین و کومولهها و دموکراتها، راهی جبهه جنوب شد و سرانجام مصادف با روز عید قربان به شهادت رسید.»
ملیحه خانم زمان بازسازی خانهشان، چند سالی با مادرشوهر زندگی میکند. او خیلی دوست داشته از عزاداران امام حسین(ع) پذیرایی کند و به آنها غذای گرم بدهد. با اینکه دستشان خالی بوده و بنایی داشتند اما او به خدا توکل میکند و در شب شهادت حضرت رقیه(س) تصمیم میگیرد برای کودکان ماکارونی درست کند. غذا را با کمک تعدادی از خانمهای فامیل درست میکنند و کودکان هم خیلی خوششان میآید.
ملیحه خانم میگوید: «روضه و عزاداری برای همه است کودک و بزرگ هم ندارد. فرزندان ما باید از همان دوران نوزادی با اهل بیت پیامبر(ص) آشنا شوند و درس زندگی بیاموزند. باید همیشه پرچم عزاداری امام حسین(ع) برافراشته باشد و این نیازمند آموزش به کودکان است. از همان زمان به لطف خدا و یاری ائمه(ع) هر شب بعد از عزاداری دهه اول صفر غذا میدهیم و شب آخر هم شله داریم. رزق و روزی مراسم اهل بیت(ع) همیشه جور میشود فقط همتی لازم است که کار را شروع کند.»
رزق و روزی مراسم اهل بیت(ع) همیشه جور میشود فقط همتی لازم است که کار را شروع کند
او ادامه میدهد: «سال98 قبل از اینکه کرونا شروع شود دوست داشتم جشن تاجگذاری امام زمان(عج) را برگزار کنم و فقط 50هزار تومان داشتم. دل را به دریا زدم و از حضرت زهرا(س) خواستم تا کمکم کنند. خیلی دوست داشتم در این مراسم شیرکاکائو و شیرینی بدهم. همینطور که پرچمهای یا قائم آل محمد(عج) را به دیوار میزدم دیدم یکی از دوستان زنگ زد و گفت نذری دارد و میخواهد هزینه کند، آن دوست پذیرفت که در خرید شیر و شیرینی من را یاری کند. خداراشکر آن نذر هم به خیر گذشت.»
اشک در چشمان ملیحه خانم حلقه میزند و میگوید: «سال بعدش برای جشن تاجگذاری حضرت قائم(عج) نذری آش رشته داشتم، همه اقلام فراهم شده بود بهجز رشته آش. داشتم با حضرت زهرا(س) درددل میکردم که رشته آش را چه کنم، همانجا همسایه نزدیک خانه زنگ زد و پرسید که چیزی لازم نداری؟! گفتم فقط رشته آش مانده، او هم تهیه رشته را برعهده گرفت و همه چیز برای جشنمان مهیا شد. معتقدم اگر همه داراییمان را هم در راه اهل بیت(ع) خرج کنیم باز هم کاری نکردهایم.»