سالهای زندگانی استاد معراجی از ششسالگی به این سو همواره با ورزش رزمی همراه بوده است. او سالها در قامت ورزشکار مبارزه میکرده و بعد از اتفاق ناگواری که هنوز آثار آن بر پیکر او هویداست، ترجیح داده وارد صنف مربیان شود. حالا با همکاری نهادهای مختلف منطقه تمام تلاش خود را برای ارتقای ورزش و اخلاق نوجوانان صرف میکند. او هماکنون استاد ووشو با کمربند مشکی دان5 است و البته ریاست شورای اجتماعی محله خواجه ربیع را هم برعهده دارد.
معراجی از موازیکاری در امور فرهنگی و مذهبی گله دارد و خواهان همکاری و همافزایی همه فعالان منطقه در این بخش است.
در ادامه این گفتوگو با او و شاگردانش، ورزش ووشو، وضعیت اجتماعی و فرهنگی محله خواجه ربیع و فعالیتهایی که با هدف ارتقای نوجوانان این منطقه انجام شده است آشنا میشویم. استاد ووشو از ارتقای سطح تحصیلات شاگردانش خبر میدهد و معتقد است باشگاه ورزشی، عنصری مکمل در کنار خانواده و مدرسه برای نوجوانان است.
سیدعلی معراجی هستم. متولد سال 70 و در محله خواجه ربیع بزرگ شدهام و الان هم زندگی میکنم. بعد از دیپلم به دانشگاه رفتم اما آنقدر غرق ورزش و تمرین بودم که دیدم بهتر است در یک راه پیشرفت کنم و همزمان در دو مسیر نمیتوان ادامه داد. از ششسالگی به کلاس رزمی میرفتم. اولین رشتهام هم تکواندو بود و استادم جناب حسینزاده بود. در مسابقات شهری و استانی هم شرکت میکردم. بعد از تکواندو به سراغ رشته «رزم ایران» که توسط یک روحانی بنیان گذارده شده بود رفتم. یک سال هم در این رشته ادامه دادم. بعد هم کیوکوشین، کیک بوکسینگ و کاراته که در آن مربی شدم. آخرین رشته هم ووشو است که در سالهای اخیر به آن میپردازم.
باید رشتهای که به آن میپردازم به دلم بنشیند. بعضی ورزشهای رزمی همه حرکاتشان در پا خلاصه میشود و بعضی دست. من دنبال این بودم که از همه توانمندیهای بدنیام بتوانم استفاده کنم و برای همین بهترین رشته را ووشو میدانم. زمانی که به ووشو وارد شدم استاد این رشته جناب غمخوار بودند و حتی این رشته در بین رزمیکاران هم ناآشنا بود. ایشان کمکمربی تیم ملی بودند و در منطقه شهرک شهیدرجایی باشگاه داشتند. زیر نظر ایشان مدارکم را تکمیل کردم و همزمان که در مسابقات شرکت میکردم پا به عرصه مربیگری هم گذاشتم.
در رده نوجوانان تکواندو قهرمان خراسان شدم؛ اما پدرم موافق نبود و هر وقت مسابقهای قرار بود برگزار شود با وساطت مربیام و مشروط به اینکه نه با گروه بلکه با خودرو شخصی استاد به مسابقه بروم و ایشان هم من را برگردانند اجازه میگرفتم که به رقابتهای کشوری بروم. در مسابقات کشوری هم در سیزدهسالگی قهرمان شدم. راستش تکواندو بهویژه در سطوح بالا حمایت مالی میخواهد. من چنین حمایتی نداشتم و بااینکه در مسابقات قهرمان شدم اما بعد از آن تکواندو را رها کردم و یک سال هم نتوانستم به باشگاه بروم. در مسابقات ووشو چهار دوره قهرمانی استان از سال 85 تا 87 داشتهام. در مسابقات کشوری هم مقام آورده بودم و از آن مرحله به مسابقات آسیایی (کشورهای همسایه ایران) اعزام شدم. در فینال مسابقات متأسفانه آسیبدیدگی شدیدی پیدا کردم و مسیرم عوض شد.
بله! آن سال ووشوکار کم بود و خیلی از شرکتکنندگان کشتیگیر بودند و اصولی مبارزه نمیکردند. با کشتیگیری در مسابقات قبل از فینال روبهرو شدم و حرکت غیراصولی او باعث شد استخوان سینهام مویه بردارد. دکتر مسابقات گفت اگر خودت تعهد میدهی میتوانی ادامه بدهی و من ادامه دادم اما بعد از مسابقه راهی بیمارستان شدم و گرفتاری برایم آغاز شد. این اتفاق در راند اول افتاد و من با لجاجت کار را ادامه دادم. در راند دوم ظاهراً مویه بازتر شده بود و جلوی نفس کشیدنم را میگرفت و اینجا بود که به بیمارستان فرستاده شدم. بعدها به بیمارستان هاشمینژاد مشهد آمدم و آنجا به من گفتند باید ورزش را رها کنی! اینجا بود که دوره مربیگری را بهطور جدی در سال 88 شروع کردم. دو سالی اوضاعم آنقدر خراب بود که حتی وقتی در باشگاه میدویدم ناگهان نفسم میگرفت و به حالت بیهوشی میافتادم. بچهها به این وضعیتم عادت کرده بودند و میدانستند چه باید بکنند. به دوره خدمت رسیدم و میخواستم مدارکم را ببرم تا به یگان ورزش منتقل شوم اما من را به یگان تکاوری در میرجاوه فرستادند. حدود دو سال در آنجا بودم. آنقدر فشار کاری و تمرینی داشتیم که درد سینهام را فراموش کرده بودم. بعد از سربازی بهبود یافته بودم هرچند اکنون هم تا اندازهای بعد از ورزش سنگین احساس سوزش در ناحیه سینه دارم.
بله شهرستان حاجیآباد رفتم و کار تدریس این رشته را در قالب آموزشوپرورش پیگیری کردم. این شهر، شهری مرزی است و شاید اندازه محله خواجه ربیع نشود. آنجا هشت ماه کار کردم و تیممان عنوان نایبقهرمانی استان را گرفت. آنجا ووشوکار کم است و برای اینکه در وزنهای خالی باخت برایمان ننویسند در رقابتهای لیگ استان خراسان جنوبی، هم مربیگری را ادامه میدادم و هم بازیکن بودم. دوباره به مبارزه و رقابت برگشتم. در آن سال قهرمان لیگ خراسان جنوبی شدم. آخرین قهرمانیام در این مسابقات بود.
ووشو به مجموعه هنرهای رزمی چینی گفته میشود و به تعبیری به معنای هنر جنگیدن یا هنر رزم و مهارت است. بروسلی نقش اساسی در معرفی این رشته داشت چراکه ورزش ابداعی او «جیتکاندو» نامیده میشد و از زیر مجموعههای ووشو بهحساب میآید. مسابقات ووشو مدرن در دو بخش ساندا (بخش مبارزه)، تالو (بخش اجرای فرم با انواع وسایل مانند چوب، شمشیر و لان چیکو) و دفاع شخصی (بهصورت دست خالی و گاهی با سلاح) برگزار میشود.
قدمت ووشو به حدود ۱۵۰۰ الی ۲۰۰۰ سال پیش باز میگردد و بهعنوان کهنترین رشته رزمی جهان و درعینحال یکی از کاملترین هنرهای رزمی شناخته میشود. پس از انقلاب چین در ۱۹۴۹ این ورزش تحول یافت و دولت چین کلاسهای آموزشی، کمربند و فنون جدید را به این ورزش رزمی اضافه کرد و نام هنرهای رزمی چینی را به ووشو تغییر داد. ووشو امروزه یک ورزش بینالمللی است که زیر نظر فدراسیون بینالمللی ووشو اداره میشود. مسابقات قهرمانی جهان این رشته از سال ۱۹۹۱ هر دو سال یکبار برگزار میشود و همچنین از ۱۹۹۰ در برنامه بازیهای آسیایی قرارگرفته است. کمربندهای ووشو مدرن در فدراسیون جهانی به ترتیب سفید، زرد، نارنجی، سبز، آبی، بنفش، قهوهای، قرمز، مشکی دان 1 تا دان 9 است. ووشو دارای بیش از ۱۶۰۰ سبک است که به سه بخش کلی، یعنی سبکهای شمالی، سبکهای جنوبی و سبکهای نرم یا درونی تقسیم میشوند. ساندا (در زبان چینی به معنای مبارزه آزاد) یک روش مبارزه پر از درگیری است که بر اساس فنهای سبکهای مختلف مانند بوکس، کیک بوکسینگ و کشتی طراحی شده و گلاویزی رقابتکنندگان در آن زیاد است. این مسابقات روی سکو برگزار میشود. الان برخلاف سابق مبارزات ووشو با وسایل ایمنی و امتیازی برگزار میشود و سعی شده خشونت کمتری در این رشته باشد.
در سال 84 بهعنوان رئیس هیئت ورزشی ووشو در شهرداری معرفی شدم. در آن سال دو مسابقه برگزار کردیم. یکی در منطقه ساختمان و یکی هم همین خواجه ربیع. در آن دوره، منطقه3 فعالیت چندانی در ووشو نداشت. بعد از آنکه هیئت ووشو در شهرداری و آموزشوپرورش (به نام کمیته استعدادیابی ووشو) راه افتاد چون مسئولش بودم در هر محله منطقه خواجه ربیع یک پایگاه استعدادیابی راه انداختم. از هر نوجوانی که تمایل داشت مطابق آزمونهای استاندارد امتحان میگرفتم و قد، وزن و چگالی بدن را میسنجیدم و اگر شرایط لازم و کافی را داشتند آنها را به این ورزش معرفی میکردم و توصیه میکردم تمرینها را جدی آغاز کنند و ادامه دهند. قرار بود تیمی را که پایهاش از مدارس بود به مسابقات نوجوانان کشوری اعزام کنیم و توافقات اولیه هم با رئیس هیئت استان انجام شده بود. در آن مقطع قهرمانی تیم استان در بخش نوجوانان به دست بچههای خواجه ربیع بود. خوشبختانه رسانهها هم همکاری کردند و توان مضاعفی به ووشو در منطقه خواجه ربیع داده شد.
حتماً! من پیش از این، فرمانده پایگاه بسیج و فعال مسجدی هم بودهام اما میبینم در قالب ورزش بهراحتی میتوان با مخاطب نوجوان برای انتقال آموزههای فرهنگی و مذهبی رابطه برقرار کرد. با توجه به اینکه مخاطبانمان نوجوان هستند تمرکزمان روی مسئله فرهنگی بیشتر است. اگر بخواهم خلاصه بگویم باید عرض کنم باشگاه ورزشی ما بیشتر از آنکه ورزشی باشد رویه فرهنگی دارد و اخلاق و ارتقای اجتماعی و درسی بچههای ووشو اولویت اول است. من از کسانی در ووشو حمایت میکنم که علاوه بر توانمندی ورزشی در دو بخش اخلاقی و درسی کوشا باشند. افراد را هم با همدیگر مقایسه نمیکنم. ملاکم خود فرد و سابقه درسی اوست. برایم مهم است وقتی به کارنامه سال قبل او نگاه میکنم امسالش بهتر از پارسال باشد. برای ووشوکاران نوجوان هر هفته یک کلاس عقیدتی و اخلاقی هم داریم. در این جلسات به اهمیت نماز، احترام به بزرگترها، آیین دوستیابی و مسائل عقیدتی مانند مهدویت میپردازیم. روالم هم این است که ورزشکاران نوجوان سالهای قبل را که چند سال با من کار کردهاند و در وضعیت عقیدتی و اخلاقی مناسبی هستند سرگروه پنج نوجوان میکنم و مطابق همان مواردی که در کلاسها و جلسات عقیدتی آموختهاند، مطالب را به نوجوانان امروز منتقل میکنند. رابطهایی هم با مدارس داریم و شاگردانمان را در مدارس و محله رصد میکنیم. اگر ببینم هنرآموز رزمی دچار افت شده حتماً مسئله را پیگیری میکنم. درباره ارتباطات اجتماعی بچههای کلاس ووشو هم شدید مراقب هستم. بچهها میدانند خط قرمز من «رفیقبازی» است. بههرحال منطقه خواجه ربیع برای نوجوانان منطقه حساسی است و تمایل به انحراف در صورت جدی نگرفتن آموزشها و مراقبتها بهراحتی برای فرد ممکن است که روی دهد. ما هم توجه خاصی به این نکات داریم. برای من خانواده ورزشکار مهم است. هیچوقت سعی نکردهام جایگزین آنها باشم بلکه نقاط ضعف و کمبودهای خانواده درباره نوجوان را پوشش میدهم. شرط حمایتم از ووشوکار در کلاس این است که هم خانواده و هم مدرسه از او راضی باشند.
فایتر یا همان مبارز تمام فکر و ذکرش خودش است. فرد در این مرحله فقط به این فکر میکند که چگونه تمرین کند و چگونه در مسابقات قهرمان شود اما کار مربی به فکر خود بودن نیست و باید همه فکرش معطوف به شاگردانش باشد. برای همین شما در ردههای بالا خیلی کم میبینید که فردی، هم خودش مبارز باشد و هم مربی. معتقدم مربی باید شکسته شود تا شاگردش بهجایی برسد. مقابل شاگردهایم عمداً ضربه خوردهام که آنها شجاعت پیدا کنند و از مبارزه نترسند. خیلی از شبها به خانه که برمیگشتم با سر و صورت خونی بودم. به من میگفتند تو چطور مربیای هستی که خودت زخمی به خانه برمیگردی! میگفتم شاگردانم نوجوان هستند و باید در آنها قوه مبارزه را تقویت کنم. نمیتوانم به آنها ضربه محکم وارد کنم و باید در حد خود آنها مبارزه کنم. همین است که گاهی حتی از شاگردانم آسیب میبینم اما میدانم همین آسیب دیدن هم بخشی از آموزش شاگردانم را تشکیل میدهد. در دوره مربیگری باید خودت را فراموش کنی و هر کاری را که فقط برای شاگردت مفید است انجام دهی. برای من موقعیتهایی بوده که در هیئتهای ورزشی مقامهای خوبی داشته باشم اما دیدهام چندان برای ارتقای شاگردانم مفید نخواهد بود پس آنها را هم نپذیرفتهام. اگر بخواهیم شاگردانمان، هم قهرمان باشند و هم پهلوان باید خودمان را وقف کشور کنیم.
کلاسهای رزمی ریخت و ریز دارد. عدهای میآیند و سر ماه نرسیده میروند. عدهای هم بیشتر تحمل میکنند. معمولاً هر سال حدود 800 نفر ثبتنام میکنند و کمی بیشتر از 100نفر در پایان سال ماندگار میشوند. بهجرئت میتوانم بگویم در همه این سالها که مربیگری کردهام کسی در محله خواجه ربیع که قطب شهر در ورزش ووشو است وجود ندارد که یا خودش یا پدرش شاگرد من نبوده باشد. کسانی بودهاند که سالها قبل شاگردم بودهاند و الان پسرانشان شاگرد کلاسم هستند.
مسئولان نوجوانان را فراموش کردهاند. وقتی نوبت معضلات شهری و هزینههایی میشود که برای رفع آنها دارند به سراغ دزدها و کارتنخوابها و معتادان میروند اما انگار متوجه نیستند که اینها معلول شرایطی هستند که در طول زمان بر این افراد اعمال شده است. واقعیت این است که اگر نوجوان را در محلهای مثل خواجه ربیع رها کنیم بعید است که فردی فرهیخته شود. باید بیشتر تصمیمگیریها و بودجهریزیها معطوف به نوجوانان باشد تا ریشهای مشکلات و آسیبهای اجتماعی حل شود وگرنه برخورد با فرد بزرگسال صرفاً مسئله را محدود میکند اما نمیتواند به حل کردن مسئله کمکی بکند. اولین اولویت در تصمیمها باید نوجوانان باشند تا در سالهای بعدی جوان و بزرگسال سالم داشته باشیم.
روحیه ورزشی در همه بخشهای زندگی مؤثر است. ورزشکاری که روحیه ورزشی دارد به بقیه بیشتر فکر میکند. آنهایی که دیدهاید از ورزش سوءاستفاده میکنند و به بقیه لگد میزنند یاد در اوایل کار هستند یا متأسفانه همراه با ورزشکاری نتوانستهاند روحیه ورزشی مناسبی در خودشان بیافرینند. بچههای ما با توجه به مسئله کرونا اعلام آمادگی کردند که برای ضدعفونی کردن محله اقدام کنند. وقتیکه این روحیه را در بچههای نوجوان کلاسم میبینم خوشحال میشوم چراکه بعضاً فرد عادی به سلامت خود و نهایت خانوادهاش فکر میکند اما این نوجوانان علاوه بر رعایت نکات شخصی به فکر سلامت محله هستند.بچههای ما در توزیع ماسک و بستههای معیشتی وارد کار شدند و با کمک نهادهایی که در این بخش کوشا بودند حضور خوب و مثبتی در محله و منطقه داشتند.در بحث مقابله با اضطراب و سختیها هم فرد ورزشکار موفقتر است. ووشوکار دائم در حال مبارزه است و این روحیه را در زندگی هم دارد و از مبارزه نمیترسد. برای همین به جنگ مشکلات میرود و چنین فردی احتمال موفقیت بیشتری نسبت به کسی دارد که از هر سختی و مشکلی بیم دارد.ووشوکار و اصولاً رزمیکار به علت اینکه بارها در مسابقات شکست میخورد تا بالأخره بتواند برای خودش جایگاهی کسب کند از شکست نمیترسد و غرورش در همین رقابتها شکسته میشود و میفهمد شکست واقعی را نه از حریف مقابل، بلکه از خودش میخورد. در زمان پیروزی هم همواره به خاطر داد که شکست در یک قدیمی اوست پس دچار غرور کاذب هم نمیشود. اینها دستاورد ورزشهای سخت برای ورزشکار است.
در مشهد 500 مربی در این رشته داریم که 5 ماه اخیر باشگاههایشان تعطیل است و درآمدی ندارند. علاوه بر این وقتی بین تمرینهای ورزشی فاصله میافتد دوباره رسیدن به نقطه اوج قبلی بسیار سخت خواهد بود. در این زمینه نگرانم. من در خانه بهطور محدود با چند ورزشکار تمرین میکنم. البته نمیتوان به هدف اصلی در این وضعیت رسید.
من در بسیج، هیئت مذهبی و برنامههای مختلفی که در این بخش وجود دارد شرکت داشته و دارم اما آفت کار این است که بین فعالان این امور یکدستگی وجود ندارد و هرکسی بنا به ذوق خودش کاری میکند و در خیلی از موارد با موازی کاری روبهرو هستیم. گاهی هم رقابتها و اختلافها بیش از اندازه بالا میگیرد و بهجای اینکه به محتوای کاری که میکنیم فکر کنیم به این فکر میکنیم که از گروه رقیب جلو بیفتیم! این روحیه خوبی در کار خیر نیست. اختلافهای ما باعث میشود فضای مناسبی برای افرادی در منطقه به وجود آید که نیت خیر ندارند و به دنبال گمراه کردن نوجوانان هستند. نمیدانم این پیشنهاد چقدر ممکن و البته صحیح است، من از ارگانهای نظارتی میخواهم وارد کار شوند و به هماهنگی بین همه فعالان فرهنگی و مذهبی در منطقه نظارت و اشراف داشته باشند. باید بدانیم کار فردی مؤثر نیست و با همافزایی میتوانیم بهجایی برسیم.
اینجا موازی کاری زیادی داریم. دغدغه هر گروه این است که چطوری با دیگر گروهها رقابت کند. مهمترین نتیجه کار هم فراموشی نوجوانان است. خیران هم عموماً به کارهای زیربنایی نمیپردازند و تنها دلمشغولیشان این است که افراد را سیر کنند اما انگار توجه نمیکنند فرد بزرگسالی که گرسنه مانده اگر از دوران نوجوانی روی شخصیتش کار شده بود و مسیر درستی را انتخاب میکرد امروز در این وضعیت نبود. باید همه افراد به اهمیت دوره نوجوانی فکر کنند و برنامهریزیها را در این بخش تکمیل کرد. در منطقه خواجه ربیع بحث امنیت هم ضعیف است. کلانتریها در ساعات کاریای که دارند با اقتدار عمل میکنند اما در گوشه و کنار در ساعات متفرقه شاهد اتفاقات ناگواری هستیم. گاهی با مسئولان انتظامی هم که صحبت میکنم از ظرفیت کم مراکز نگهداری این افراد گله میکنند. در بخش قوتهای منطقه هم باید بگویم که فعالان دلسوزی در منطقه داریم که عموماً هم توان خوبی دارند و هم به لحاظ تعداد بانیان خیر از دیگر محلات اگر بیشتر نباشند کمتر نیستند.
همراه با استاد ووشو، سه نوجوان ورزشکار هم حضور داشتند که گفتوگویی مختصر با آنها داشتیم.
مهدی رحماننژاد میگوید که 4سال است در رشته ووشو تمرین میکنم و یک طلای استانی و یک برنز کشوری دارم. امیرعلی صادقی هم یک طلای استانی دارد. مهران رحماننژاد هم دارای طلای استانی و نقره کشوری است.
مهدی میگوید: ورزش به من یاد داده است که اخلاق بهتری داشته باشم. دنبال رفیقبازی هم نمیروم. بنا به تأکید استاد درسهایم را بهتر کردهام و معدلم نسبت به سال قبل بیشتر شده است.
امیرعلی هم درباره فایده ورزش میگوید: رفتارم بهتر شده است. قبلاً با خواهرم دعوا میکردم اما دیگر در خانه ما از «گیس کشی» خبری نیست!
مهران هم از ارتقای تحصیلیاش پس از ورود به ووشو خبر میدهد و میگوید: ارزیابی معلمها از درسهایم در سالهای گذشته «خوب» بود اما خوشبختانه به مرحله «خیلی خوب» در درسهایم رسیدهام.