زورخانه شهید احمدی در محله خیرآباد، سالهاست که مأمن ورزشکاران باستانی است. این زورخانه افزون بر برنامههای متعارف دیگر زورخانهها، برنامههایی ویژه کودکان و نوجوانان دارد که پیش از تعطیلی اماکن ورزشی به علت کرونا سه نوبت در هفته برپا میشد. گود شهید احمدی توانست این تصور که ورزش باستانی ویژه بزرگسالان و کهنسالان است را تغییر دهد و بین نسل نوجوان و این ورزش اصیل، الفتی تازه برقرار کند.
مربی گود کودکان و نوجوانان، «سیدجواد حسینی» (ورزشکاری باسابقه و رکورددار کباده کشور) است که شهرآرامحله پیش از این با او مصاحبه کرده بود. این شماره، اما به سراغ پدربزرگی رفتهایم که خود سالها در این گود ورزش کرده و حالا نوه چهار سالهاش هم به گود میرود. او افزون بر همراهی با محمد یاسین، چندین کودک دیگر از اهالی محله را با این ورزش آشنا کرده است. با او درباره ورزش باستانی، مشخصات، آداب، ورزش کودکان، نتایج و مواردی از این دست به گفتگو نشستیم.
هیبت مردانه «سیاوش شجاعی» و دستبند قطوری که نام مولا و نمایی از شمشیر دو لب او را بر چهره دارد موجی از مردانگی و عشق به خاندان پیامبر اکرم (ص) را در جان هر بینندهای به وجود میآورد.
زاده سال ۱۳۴۰ نیشابور و بزرگشده تهرانم و شغل آزاد دارم. ۱۰ سال است که افتخار دارم همجوار حرم رضوی زندگی میکنم. در زورخانههای جم، شهید فهمیده و ذوالفقار که در تهران قرار دارد، ورزش کردهام. در اصفهان، ساوه، شاهرود، شمال و سبزوار (خدمت پهلوان نقیبزاده) هم به زورخانه رفتهام. در مشهد هم تجربه ورزش در زورخانههای مختلفی اعم از همین زورخانه شهید احمدی، امیرکبیر، شهدا و کارگران را دارم. زورخانهای هم نزدیک حرم بود که اگر درست به خاطر داشته باشم نامش بهرامی بود. این زورخانه دیگر نیست و سالهای دور در آن نامآور بزرگی یعنی آقا میرزاعسگری در آنجا ضرب میگرفت. به قول قدیمیها نوچه (ورزشکار) باشگاه شهید احمدی هستم.
بله! یادم میآید که نوزده یا بیست ساله بودم که خداوند بچهای به خانواده من داد. آن زمان در اصفهان ساکن بودیم. زنهای فامیل در خانه جمع شده بودند و با چند نفر از آقایان گفتگو کردیم که بیرون برویم تا خانمها راحت باشند. قرار شد برویم زورخانه. این زورخانه تقریبا مقابل خانهمان بود، اما من تا آن زمان به آنجا نرفته بودم. پهلوان عباس که فردی هیکلمند بود جلو آمد و خیرمقدم گفت و به من رو کرد و گفت لباس تعویض میکنی؟ گفتم پهلوان من هیچ سررشتهای از این ورزش ندارم. گفت بیا یاد میگیری. لنگی برای من بست و وارد گود شدم. از آن زمان پابند این ورزش بوده و هستم.
زندهیاد محمود کرمانشاهی، محمد میرکاشانی هر دو درتهران و در مشهد هم میتوانم به زندهیاد ترشیزیان، ببرحسینی، حسین آقای سلاخی و جمع زیاد دیگری اشاره کنم. من زیر نظر بزرگانی از جمله حاج اصغر جوان این ورزش را تمرین کردهام. او به نظر من پدر همه مرشدهای مشهد است. همه رفتارش خلاصه ورزش باستانی است. مهمترین کلمهای که درباره او میتوانم بگویم این است که کبر ندارد و متواضع است. الان قد خمیده شده است، اما بازهم خوشبختانه به زورخانه شهید احمدی میآید.
خب باید چنین فردی دارای بازوهای ستبر و سابقه ورزشی باشد، اما بخش مهم ماجرا اینها نیست. بگذارید ماجرایی که درباره مرحوم تختی شنیدهام را برایتان بگویم. میگویند روزی تختی از خیابانی عبور میکرده است. کسی از فردی دیگر طلبکار بود، اما طرف مقابل طلب را پرداخت نمیکرد و با او برخورد تندی داشته است. طلبکار در همان حوالی مرحوم تختی را میبیند و فکر میکند که میتواند با بهره از زور تختی طلبش را وصول کند! ماجرا را به تختی میگوید. تختی میگوید شما بیرون مغازه این فرد بایست. من وارد میشوم و مشکلت را حل میکنم. تختی وارد مغازه میشود و با احترام میخواهد که صاحب مغازه، بدهکاریاش را پرداخت کند. او باز هم رفتار تندی میکند و منکر همهچیز میشود. تختی هم بدون اینکه صحبتی بکند از مغازه خارج میشود و به فرد طلبکار میگوید چقدر از او طلب داشتی؟ فرد مبلغی میگوید و تختی دست در جیبش میکند و معادل مبلغ را به فرد طلبکار میدهد و میرود. طلبکار برای کُرکُری خواندن، وارد مغازه طرف میشود و میگوید: دیدی طلبم را ازت گرفتم. اگر تختی نبود تو پول بده نبودی! فرد شوکه میشود و به دنبال تختی میدود و میگوید: تو به من یاد دادی که با مردم با زور حرف نزنم و نخواهم از زور بازو استفاده کنم تا حق کسی را بخورم و با وجود قوت بدنی با بقیه با نرمی رفتار کنم... این قصه و دقت در آن میتواند برای من و شما رمزگشای پهلوانی باشد.
مضامین پندآمیز، اخلاقی و حماسی محور شعرهای من و دیگر مرشدان زورخانههاست. همچنین اشعار مذهبی که بهنوعی با این مضامین نزدیک باشد از محوریترین شعرهایی است که در زورخانهها خوانده میشود. معمولاً تأکید بر این است که از اشعاری استفاده کنم که وقتی ورزشکار به خانه میرود پندی اخلاقی در ذهن داشته باشد. برای همین منظور از شاهنامه فردوسی و اشعاری از سعدی و حافظ استفاده میشود.
بهصورت خلاصه انتخاب اشعار با هدف ترغیب ورزشکاران به سختکوشی و مدح مولا بهعنوان الگوی جوانمردی است. به خاطر میآورم در زورخانه ذوالفقاری در تهران میل میگرفتم و مرشد (عباس سمنانی) میخواند: خدا دارم، نبی دارم، علی دارم/ چه غم دارم؟ چه غم دارم؟ از همان زمان همین شعر و محتوایش آویزه گوش من است که هیچگاه غمگین نباشم چراکه در مکتب خدا و پیغمبر و ائمه هستم.
زورخانه مکانی مقدس است. آنقدری که در زورخانه صلوات فرستاده میشود شاید در هیچ جای دیگری فرستاده نشود! افراد در زورخانه حاجت میگیرند. بزرگترها به تازهواردان یاد میدهند که با وضو به گود وارد شوند و به آنها میآموزند در خیابان و کوی و برزن بهگونهای رفتار کنند که افراد وقتی متوجه میشوند با باستانیکار روبهرو هستند، ارج و قرب این ورزش در ذهن عموم مردم بیشتر شود. باید رفتار ورزشکار باستانی بهگونهای باشد که وقتی مردم اسم زورخانه و باستانیکاری را میشنوند با احترامی خاص به این مکان و ورزشکارانش توجه کنند. این سرمایه اجتماعی محصول «آبا و اجدادی» ماست و باید دستنخورده به نسل بعدی برسد. بزرگترها میگویند ورزش برای تقویت جسم است. تقویت جسم در پی هدف بزرگتری به نام تقویت روح است و تقویت روح با هدف تقویت ایمان و باورهای دینی و انسانی انجام میشود. ایمان نقش اصلی در تکمیل انسانیت و جوانمردی دارد.
یک ورزشکار باستانی رفتاری کاملاً متفاوت با فردی عادی دارد. باور کنید ورزشکار باستانی بعد از یک ماه که به گود میآید و دل به این ورزش میبندد حتی افکارش عوض میشود. به خودش اجازه نمیدهد در خیابان هر حرکتی را بکند. مثلاً راه برود و چیزی بخورد. سیگار کشیدن که دیگر از محالات است! ابداً گرد شوخی و چشمچرانی نمیگردد. سعی میکند تواضع داشته باشد. در مجالس زیادهگو، بدگو یا فردی نیست که بخواهد خود را جلو بیندازد و جلوهگری کند. در ورزش باستانی رسم است بزرگتری که اهل معنویت است پس از ورزش در جمع حاضران یکی دو جمله درباره نکات اخلاقی با حال و هوای پهلوانی و کلماتی شورآفرین بگوید. همین نکات سرمشق ورزشکار تا نوبت دیگر است. حتی دیدهام افرادی همین یکی دو جمله را مینویسند و برای دیگران و در جلسههای خودشان نقل میکنند.
در زورخانه با مجموعهای از روشها و سنتهای متعدد، اما همسو با هم مواجه هستیم. شاید خلاصه این موارد در این نکات کلیدی خلاصه شود و آن این است که ورزشکار باید فردی متواضع و افتاده باشد و به ویژه در برابر عموم مردم اهل گردنکشی نباشد و مدافع حقوق ستمدیدگان باشد. از همان روز اولی که قرار است ورزشکار به زورخانه پا بگذارد با دری کوتاه مواجه میشود. این سمبل افتادگی است و میآموزاند که ورزشکار هرچند زورمند باشد، توان اجرای حرکات جنگاوری را دارد، پس اجازه دارد گردنکشی و طغیان کند. حتماً دیدهاید که گود زورخانه از سطح زمین پایینتر است. اینجا هم نکته اخلاقی مطرح بوده و بیانگر این است که ورزشکار از همه حضار در زورخانه پایینتر و متواضعتر است. در آداب پهلوانی اشاراتی به سهگانه (سخا، صفا و وفا) آمده است. سخا یعنی به دیگران بخشنده بودن. صفا یعنی شیوه تعاملمان با مردم بر اساس مهربانی باشد. درباره وفا هم بزرگان ما گفتهاند صفا یعنی به قولی که به خدا و مردم میدهیم، پایدار باشیم. مرام و مسلک پهلوانی همین نکتههاست و اگر از پیش از اسلام تا به امروز ماندگار شده بهواسطه همین فرهنگ غنی و مردمداری و خدادوستی است.
دقیقهای نیست که ورزشکاران و تماشاگران متذکر نام و درود بر پیامبر و خاندان او نباشند. درباره آغاز و پایان هر گود زورخانه هم جالب است که بدانید ورزش با نام مبارک امیرالمؤمنین (ع) شروع میشود و در آخر با یاد و نام امام زمان (عج) پایان میگیرد. شاید دیده باشید که گود زورخانه هشت ضلع دارد. از ضلع مقابل سردم تا ضلع زیر سردم، ۵۰ سال تلاش لازم است تا ورزشکاری به آن جایگاه برسد! اما این قانون یک استثنا مهم دارد. هیچکسی در زورخانه به خودش اجازه نمیدهد بالاتر از دست سادات بایستد. وقتی فردی که ازجمله سادات است، وارد گود شود ولو اینکه نوجوان باشد و تازهوارد، جایش در آن ضلع آخر در کنار پیشکسوتان است؛ یعنی راه پنجاه ساله را یکشبه طی میکند. این احترام به پیامبر و ائمه اطهار است. از آداب دیگر زورخانه هم که اشارهای به مباحث دینی دارد میتوان یاد کرد. مثلاً اول کسی که در گود چرخ میزند باید کوچکترین ورزشکار باشد. این رسم اشاره به واقعه کربلا و جنگ و دلاوری حضرت علیاکبر (ع) دارد که فردی جوان بود و از لحاظ سنی از دیگر یاران امام شهید جوانتر بود و اول به میدان رفت. اگر دقت شود فرهنگ ارادت به ولایت در همه ارکان این ورزش دیده میشود.
عموم رشتههای ورزشی جز مواردی که به هم آسیب وارد میشود، محترم است و ورزشکار واقعی در هر رشتهای که باشد باید دلی شاد و رفتاری مردمپسند داشته باشد. ورزش زورخانه به این موارد اهمیت بیشتری میدهد. این رشته اصالتی چند هزارساله از همین مرز و بوم دارد و اکنون در ورزش باستانی با دعا و ثنای مذهبی مواجه هستیم که کمتر در دیگر رشتهها دیده میشود.
پیش از این بچههای ۸ تا ۱۰ سال به گود میآمدند و تا مردان هشتادساله و حتی بیشتر را هم دیدهام که به گود میروند. الان شاهد حضور پسربچههای چهار ساله هم در گود هستم. این ورزش محدودیت سنی ندارد. کودکان مناسب با درک خود از این ورزش لذت میبرند و درباره بزرگسالان و پیرمردان هم باید بگویم برخلاف ورزشهای دیگر در ورزش باستانی هرچقدر سنشان افزایش پیدا میکند، نهتنها از تمرینات باستانی دور نمیمانند، بلکه قدر و عزتشان هم بیشتر میشود و همه ورزشکاران احترام بیشتری به آنها میگذارند.
بله! با توجه به امتیاز و جایگاهی که فرد در رشته باستانی دارد، در زورخانهها برایش احترامات ویژهای قائل میشوند. پایینترین درجه در این رشته ورزشی منکری نام دارد. فردی به درجه منکری میرسد که یک سال به زورخانه آمده باشد و حسب صلاحدید مرشد به هنگام چرخ زدن، برای ورزشکار منکری فرستاده شود (در این حال مرشد که همه کاره زورخانه است میگوید بر منکر علی لعنت و دیگران میگویند بیش باد) در مراحل بعدی منکری تبدیل به صلوات و ضرب و زنگ میشود. بالاترین درجه هم برای فرد در این رشته اینگونه است که ورزشکار وقتی پا به زورخانه میگذارد، هم برای او صلوات میفرستند و هم زنگ میزنند و هم ضرب مینوازند که البته افراد کمی به این مرحله آخری میرسند.
سید بودن و داشتن مقام در مسابقات هم بر کسب کردن رتبه قبل از زمان موعود تأثیر میگذارد. به تازگی احکامی برای ورزشکاران مثل آنچه در دیگر رشتههای ورزشی مرسوم است از طرف هیئت مربوط صادر میشود، اما محور آنها همین مواردی است که اشاره کردم.
سالهاست در این زورخانه قدیمی ورزش میکنم. همه آدمهایی که اینجا میآیند باتقوا هستند و حس و حال خوبی به همدیگر میدهند. واقعیت این است که رشته باستانی کمهزینه و خواستههایش کم است. وسایلش سالها کار میکند و بهواسطه فتوتی که در این رشته وجود دارد هیچگاه دست نیاز به ادارات و نهادها دراز نمیکند. ما اینجا تنها نیاز به تشک داریم؛ تشک فعلی مستعمل شده و در این بخش کمبود داریم. امیدوارم این کمبود به دست خیران محلی و افرادی که از این ورزش خیر و برکت دیدهاند، حل شود.
درست است! او را به زورخانه میبرم تا پدر و مادرها ببینند و بدانند که از همین سنین کودکی باید فرزندانشان را به ورزش بفرستند تا روحیهای خوب داشته باشند. به ویژه ورزش باستانی را تبلیغ میکنم چراکه این ورزش هویت ماست و ورزش ریشهدار این خاک قدیمی است. میخواهم این ورزش گسترش پیدا کند. دوست دارم نوهام سالها بعد که مردی در جامعه خواهد شد، الگوی نظم و قوت و فروتنی باشد و این ورزش زنده بماند. اگر این ورزش گسترش پیدا کند دیگر جوانی را نمیبینید که سر کوچه ایستاده باشد. چرا جوانها بهجای کوچهگردی و رفتارهای بیفایده به ورزش باستانی روی نیاورند. باور کنید تبلیغ ورزش، تبلیغ پاکی و دوری از هرگونه آلودگی است.
الان چند ماهی است کرونا همه ما را فلج کرده است، اما خب ما هم از پا ننشستهایم و در فضای باز با رعایت فاصله به ورزش میپردازیم. مرشد گروه کودکان هم از برترین و با اخلاقترین ورزشکاران است. «سید جواد» حقیقت روحیه و تحمل خوبی دارد. بههرحال کار کردن با بچهها مشکلاتی دارد و باید مراقبشان بود و او با صبری زیاد کار را پیش میبرد. من هم کمکحال او هستم. به بچهها میگویم وقتی میخواهند وارد گود شوند بلند بگویند «رخصت». خجالت نکشند. همین نکته ساده هم به آنها یاد میدهد که نظم و انضباط را جدی بگیرند و هم اینکه حرف خودشان را با قدرت بیان کنند. میگویم وقتی بزرگتری در حال ورزش است به حرکاتش دقت کنند و آن را بعداً به مرشد ارائه دهند و از او بپرسند که آیا تأیید میکند؟ این صحبت را برای این مطرح میکنم که به بچهها در عمل یاد بدهم باید رفتارشان با الگوهای برتر همخوانی داشته باشد.
روزهایی که نوبت کودکان است افزون به اینکه دنبال نوهام میروم به همسایههای منزل آنها هم مراجعه میکنم. خودم را معرفی میکنم. ریشسفیدم را گرو میگذارم و میگویم فرزند کوچکتان را بدهید تا با نوه خودم به زورخانه ببرم. مردم هم محبت دارند و من را میشناسند و اطمینان میکنند و خودرو پر از بچههای خردسال میشود و نه یکی بلکه تا هفت کودک را با خودم به زورخانه میبرم. آنقدر که در این ساعتها به وجد میآیم حس میکنم جزو زندگی و عمرم نیست.
پیش از این معمولاً کودکان را به زورخانه راه نمیدادند، اما الان روش عوض شده و اتفاقاً نتایج خوبی هم داشته است. من با ورزش زنها موافقم. اصولاً ورزش زن و مرد نمیشناسد. همه به ورزش نیاز دارند؛ اما اینکه زورخانه را که ذاتاً محل ورزش آقایان بوده، به خانمها اختصاص بدهند کار درستی نیست. این ورزش سبک و سیاقی مردانه دارد و متناسب توان بدنی مردان است و بر اساس اصول جنگاوری قدیم طراحی شده است.