گفتوگو با او حسرت بر دل مینشاند. هر اتفاقی را که تعریف میکند با خودت میگویی «کاش من جای او بودم. در طول مصاحبه این حس و حال بارها برایم تکرار شد اما جایی از گفتوگو چیزی گفت که تلنگر بزرگی محسوب میشد. آنجا که با آرامشی در صدایش این را شنیدم: خوشحالم که عمرم را هدر ندادم و طوری زندگی کردم که وقتی به گذشته برمیگردم به جای حسرت از مرور خاطرات لذت میبرم.
احتمالا یکی از خوشبختیهای هر آدمی، قرارگرفتن در همین نقطه است که از گذشتهاش رضایت خاطر داشته باشد. نقطهای که محمدحسین علیزاده آن را تجربه کرده است. او یکی از خیران ساکن در محله دانشجوست که «مدرسهسازی» با نامش پیوند خورده است.
علیزاده علاوه بر اینکه خودش سبقه درخشانی در مدرسهسازی دارد، نقش بسیار تأثیرگذاری در جذب خیران مدرسهساز داشته است طوری که بیش از 5هزار مدرسه با پیگیریهایش ساخته شده است و یکی از خیران در وصفش میگوید: علیزاده گوهری است که شاید خیلیها اکنون آنطور که باید و شاید قدرش را ندانند اما زمانیکه در این دنیا نباشد، آن موقع خلأ وجودش حس میشود و بیش از هر زمانی میتوان فهمید که چقدر در جذب خیران مدرسهساز نقش داشته است.
این خیّر موفق، اکنون علاوه بر اینکه ریاست مجمع خیران استان را برعهده دارد، مدیرعامل یکی از بزرگترین بیمارستانهای خیریه کشور است. قراری با او در دفتر کارش در بیمارستان موسیابن جعفر(ع) میگذاریم و گذشته، خاطرات و مسیر پربرکت زندگیاش را مرور میکنیم.
سال63 که علیزاده بیستمین بهار زندگیاش را میگذرانده، دانشگاه تربیت معلم قبول میشود و برای ادامه تحصیل از بیرجند به مشهد میآید. یکی از اقوامشان میدانسته مرحوم حسین همدانی که از نقاشان صاحبنام نقاشی قهوهخانهای و اصیل ایرانی است از تهران به مشهد آمده است و از آنجا که به علایق هنری علیزاده هم آگاه بوده این موضوع را به اطلاع او میرساند.
علیزاده آن روزها را اینگونه تعریف میکند: زمان ما مثل الان نبود که در هر کوچه و خیابانی یک آموزشگاه هنر باشد. فقط در تهران، اصفهان و بابل دانشکده هنر داشتیم و بهدلیل همین دوری از استادان یادگرفتن هنر کار سادهای نبود. وقتی فهمیدم در جوار چنین هنرمند معروفی هستم، به منزلش رفتم. انسان بسیار خاکی و متواضعی بود. برخلاف سایر استادان هنر جلو چشم شاگرد نقاشی میکرد تا همه فوت و فن را یاد بگیری. من هم رفتم خانهای دیوار به دیوار خانهاش کرایه کردم طوری که وقتی کارم داشت به دیوار مشت میزد.
صحبت از این روزها که به میان میآید علیزاده غرق در خاطرات میشود. آنقدر از حسین همدانی، مهارت هنری و منش انسانیاش یاد گرفته که نمیداند کدام را بگوید. گاهی از هنر استادش میگوید که در محاصره دلالان و هنرشناسان بوده و گاهی از روحیه قناعتگر و زندگی درویشمآبانهاش. آخر هم که میبیند با این حرفها نمیتواند حق استاد را ادا کند میگوید: اگر بخواهم از حسین همدانی بگویم یک کتاب میشود. فقط میتوانم بگویم خیلی چیزها از او یاد گرفتهام؛ از مهارت هنری گرفته تا قناعت و دستگیری از مستضعفان.
علیزاده آن روزها را تأثیرگذارترین روزهای زندگیاش میداند چراکه همین هنرآموزیهایش زمینه ورود او به آموزش و پرورش را فراهم کرده است. او که در این زمان دورههای تربیت معلم را گذرانده بود عازم یکی از روستاهای محروم صالحآباد جام میشود. روستایی مرزی که به گفته او مردمش از شدت کمسوادی دچار تحجر شده بودند: بیشتر مردم این روستا بیسواد بودند. فقط به پسرانشان آن هم برای چند سال اجازه تحصیل میدادند و خودم شاهد بودم که دختر 8ساله را به اسم ازدواج، به مرد 45ساله مهاجر خارجی میفروختند.
بیشتر مردم روستا بیسواد بودند. فقط به پسرانشان آن هم برای چند سال اجازه تحصیل میدادند و شاهد بودم که دختر 8ساله را به اسم ازدواج، به مرد 45ساله مهاجر خارجی میفروختند
حتی یک کلاس درس نداشتند و وقتی من رفتم گمان میکردند در همان خانه مخروبهها به بچهها درس میدهم اما همانجا فکر مدرسهسازی به ذهنم آمد. از مردم فقیر روستا خواستم کمک کنند 2کلاس درس بسازیم. آجرها را از یک نفر قرض گرفتم.
پنجرهها را از یک روستای دیگر آوردم و تا زمان اتمام ساخت کلاسها، زیر درخت به بچهها درس میدادم. بعد از اینکه آن کلاس ساخته شد تعداد دانشآموزان از 15نفر به 60نفر رسید. هنوز با مردمش در ارتباط هستم و دخترانی که آنزمان پای درس و مدرسه آوردم امروز مادر فرزندانی هستند که رتبههای دو رقمی کنکور را دارند.
بعد از این، علیزاده به اداره کل آموزش و پرورش خراسان دعوت میشود تا به واسطه هنری که دارد، پوسترها و نقاشیهایی برای جذب خیران مدرسهساز طراحی کند. به گفته خودش معمولا آن زمان فرهنگیان با سابقه میتوانستند وارد اداره کل آموزش و پرورش شوند اما او بهدلیل مهارتهای هنریاش فقط با 3سال سابقه وارد این اداره میشود.
زین پس هنرش تحت تأثیر دردهای بیسوادی، فقر و محرومیت که از نزدیک آنها را دیده و لمس کرده بود، قرار میگیرد و خروجی آن، عکسها و طراحیهای تأثیرگذاری میشود که تأثیر زیادی در جذب خیران مدرسهساز ایجاد میکند. او خودش هم بهعنوان معاون مشارکتهای مردمی اداره کل نوسازی مدارس استان و مدیر عامل مجمع خیران مدرسهساز جزو اولین افرادی بوده که با خیران ارتباط میگیرد و با اعتمادسازی، آنها را به این عرصه دعوت میکند.
علیزاده که از سال 1381 به اداره کل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس استان منتقل شده است، خاطرات زیادی از این دوران دارد. از خیرانی میگوید که ابتدا اعتماد نداشتند پولی که میدهند فقط صرف مدرسهسازی شود اما او به شیوههای مختلف این اعتماد را جلب میکند و در آخر بعضی از آنها به جای یک مدرسه چندین مدرسه میسازند. حتی خیران خارج از کشور با او ارتباط میگیرند و به کمک آنها مدرسههای متعددی ساخته میشود.
نتیجه این تلاشها و رایزنیها این است که در طول 30سال حضورش در دو اداره کل آموزش و پرورش و اداره نوسازی مدارس استان، در جذب بیش از 4هزار خیّر و ساخت بیش از 5هزار مدرسه نقش داشته است. به گفته خودش در این مدت خراسانهای رضوی، جنوبی و شمالی را مثل کف دست یاد گرفته و چون اولویت، ساخت مدرسه در مناطق محروم است، بیشتر روستاهای این سه استان را رفته است.
فروردین سال97 که از اداره نوسازی مدارس استان بازنشسته میشود، به عنوان رئیس هیئت مدیره مجمع عالی خیران کشور انتخاب میشود و همچنان این مسئولیت را برعهده دارد. ارتباط تنگانگ او با خیران به مدرسهسازی ختم نمیشود و برحسب تمایل آنها و اقتضای شرایط، وارد مسائلی همچون ساخت منزل برای سیلزدگان کلات، بردسکن، سیستان و بلوچستان و سبزوار میشوند.
او میگوید: مردم و مسئولان تربت حیدریه تقاضای ساخت بیمارستانی برای بیماران سرطانی را داشتند که با کمک خیران بیشتر کارهای آن را انجام دادهایم و رو به اتمام است. در شهرستان زاوه تربیت حیدریه هم بیمارستان نیمهتمامی داریم که کارهای آن نیز به لطف خیران در حال انجام است.
بیمارستان دیگری هم در شهرستان نیشابور در دست احداث داریم. پس از سیل سیستان و بلوچستان، گروهی متشکل از پزشکان با تخصصهای گوناگون را همراه با دارو اعزام کردیم که به روستاها میرفتند و ضمن ویزیت رایگان، همانجا دارو هم بهطور رایگان داده میشد.
حمایت مالی از دانشآموزان دارای رتبه زیر هزار در تربت حیدریه و ساخت 8سالن ورزشی از دیگر کارهایی بود که انجام دادیم. در ایام کرونا نیز حمایتهای مختلفی از کادر درمان و اقشار آسیبپذیر جامعه داشتیم و بستههای حمایتی متعددی تهیه و توزیع شد.
علیزاده نفس عمیقی میکشد و سبکبال و با آرامش میگوید: خوشحالم که عمرم را هدر ندادم و طوری زندگی کردم که وقتی به گذشته برمیگردم به جای حسرت از مرور خاطرات لذت میبرم.
او معتقد است هنگام این رفتوآمدها و ساخت وسازها روحیه خودش هم ساخته شده است و با ذکر خاطراتی به توضیح این گفتهاش میپردازد: در روستایی دور افتاده پیرزنی زیرپوشش کمیته امداد بود که پسرش در اثر تصادف فوت کرده و میخواست دیه او را صرف مدرسهسازی کند. وقتی دیدم خودش وضع مالی خوبی ندارد دست نگه داشتم و پول را از او نگرفتم.
قراری گذاشتم تا بتوانم از نزدیک حال و روزش را ببینم. وقتی رفتم دیدم کل خانهاش یک فضای شش هفت متری کاهگلی بود که حتی به جای در، جلوی خانه کیسهگونی زده بود. نه یخچال داشت و نه گاز و... مات و مبهوت مانده بودم که چرا این فرد پول دیه را صرف زندگی خودش نمیکند. هرچه با او صحبت کردم که حداقل بخشی از دیه را به زخمهای زندگیاش بزند قبول نمیکرد و میگفت مال دنیا را میخواهم چهکار کنم؟ شما بروید با این پول مدرسه بسازید تا بچهها در آن درس بخوانند.
حتی اجازه نداد که خودمان دستی به سر و روی خانهاش بکشیم. بین صحبتهایش گفت فقط یک آرزو دارد و آن اینکه به زیارت مکه مشرف شود. با کمک خیران سفر مکه را برایش فراهم کردیم و از زندگیاش فیلمی کوتاه ساختیم و در همایشها برای خیران پخش میکردیم. نمیدانید با این فیلم چه اشکها که ریخته شد و تحت تأثیر آن چه مدرسهها که ساختند. خیران وقتی چنین افرادی را میدیدند میگفتند ما با این همه دارایی کاری نکردهایم.
همه حسرت دل بزرگ و روح آسمانی این پیرزن را میخوردند. همنشینی من با چنین افرادی، فراتر از ساختن مدرسه، روح خودم را ساخت و آرامشی که امروز دارم مدیون این افراد هستم. به گفته او این پیرزن با دیه پسرش در ساخت مدرسهای مشارکت کرد و آن مدرسه به اسم فرزندش نامگذاری شده است. چند سال بعد که خود پیرزن فوت میکند علیزاده برای اینکه نام این فرد خیّر و الگو، ماندگار بماند با هزینه شخصی، مدرسهای به نام پیرزن در نزدیکی روستایش میسازد.
علیزاده و همسرش 2مدرسه هم از محل ارثیه به نام پدرانشان ساختهاند. علاوه بر این او به مدرسه دیگری که در مشهد و برای دانشآموزان استثنایی ساختهاند اشاره میکند و میگوید: تا سال85 دانشآموزان ناتوان ذهنی فقط تا مقطع راهنمایی تحصیل میکردند. این موضوع خیلی ذهنم را مشغول کرده بود که چطور میتوانیم کمکی به آنها بکنیم. سرانجام تصمیم گرفتیم یک هنرستان در محدوده سیدی به نام دکتر فاطمه هادوی برایشان بسازیم که میتوان آن را بهنوعی کارگاه خوداشتغالی دانست.
در این مدرسه هنرهایی همچون آشپزی، شیرینیپزی، ساخت صنایع دستی و ... آموزش داده میشود و بچههایی که تا قبل از این به تعبیر بعضیها سربار خانوادههایشان بودند با یادگرفتن این مهارتها به نانآور خانواده تبدیل شدند و شیرینیهای اینها را تا آلمان صادر کردهایم.
به گفته علیزاده این اولین هنرستان خوداشتغالی برای دانشآموزان معلول ذهنی است و اینقدر نتایج خوبی داشته که پس از آن در سراسر کشور الگو قرار گرفته است. علیزاده خودش را یک فرد ثروتمند میداند و صحبتهایش را اینگونه ادامه میدهد: شاید اگر من سهم ارث یا درآمد اندکم را به عنوان مثال صرف احداث یک کارگاه تولیدی میکردم اکنون درآمد مالی بیشتری میداشتم اما به اقتضای نوع فعالیتم که با هر دو قشر خیلی پولدار و خیلی فقیر، از نزدیک در ارتباط هستم با چشم دیدهام که ثروت آرامش نمیآورد و خودم آگاهانه این سبک زندگی معمولی را انتخاب کردهام.
من از همین مردم چیزهایی یاد گرفتم که ارزشش را از هر دارایی بیشتر میدانم و این را کسی میفهمد که لذت این سبک زندگی را چشیده باشد
او جملهای را با تأکید بیشتری بیان میکند: پیشنهاد مشاغل و جایگاههای بالاتر اداری و سیاسی را هم داشتم اما هیچکدام را قبول نکردم و گفتم با این مردم بیشتر خوش هستم. من از همین مردم چیزهایی یاد گرفتم که ارزشش را از هر دارایی بیشتر میدانم و این را کسی میفهمد که لذت این سبک زندگی را چشیده باشد.
علیزاده اکنون چند ماهی است که مدیرعاملی بیمارستان خیریه موسیابن جعفر(ع) را که میتوان آن را یکی از بزرگترین بیمارستانهای خیریهای کشور دانست، برعهده گرفته است. او در اینجا هم قصد دارد رفاه و آرامش بیشتر را برای بیماران فراهم کند.
علیزاده در قبال کارهای خیری که انجام داده است، به دنبال گرفتن پاداش مادی از خداوند نیست. او میگوید: اگر من پولی برای خرج کردن دارم نتیجه عقل و شرایطی است که خدا در اختیارم گذاشته است و اگر دل بزرگی دارم که حاضرم پولم را در راه خیر صرف کنم باز هم از لطف خداست. پس چرا باید توقع پاداش داشته باشم؟
او یادی از یکی از خیران میکند و میگوید: این فرد با وجود اینکه در ساخت مدرسه مشارکت کرده بود حاضر نبود از مالیات معاف شود و میگفت من با امکانات همین دولت درس خواندهام، کسی شدهام و به جایی رسیدهام حالا هم باید مالیات داراییام را پرداخت کنم.
علیزاده در خاطراتش به خیّری به نام نازی صفاری از کشور آمریکا اشاره میکند و میگوید: این فرد میخواست مدرسهای بسازد اما نگران بود که پول را واریز کند و مدرسه ساخته نشود. ساخت مدرسه را شروع کردیم و دیوارهایش را بالا بردیم و کاشی سردرش را به نام خیّر نصب کردیم. بعد تصاویر را برایش فرستادم. وقتی دید بدون پرداخت هیچ مبلغی مدرسهای به نامش ثبت کردهایم اعتمادش جلب شد و چون با علی دایی آشنا بود پول را به حساب او ریخت تا بدین طریق به دست ما برسد.
وقتی برای افتتاحیه دعوتش کردیم گفت میتواند از علی دایی هم بخواهد بیاید. من گفتم قبول نمیکند اما او دعوت ر ا قبول کرد. بدین ترتیب در یک روستای مرزی که چند بار سابقه حمله اشرار داشت باید امنیت فرد خیّر میلیاردری و علی دایی و همسرش را تأمین میکردیم. در این مراسم یکی از دانشآموزان دکلمه بسیار تأثیرگذاری خواند و علی دایی و همسرش مثل باران بهار گریه میکردند. بعد هم با انگیزه زیادی تصمیم گرفتند کنار کارهای خیر پنهانیای که انجام میدهند، در اردبیل مدرسه بسازند.
سراغ چندنفر از خیرانی رفتیم که با علیزاده در ارتباط هستند. دکتر سیدعبدالرضا حسینینسب از جراحان چشمپزشک بازنشسته است. او پس از فوت پدرش تصمیم میگیرد مدرسهای برای یادبوش بسازد. سرانجام با علیزاده آشنا میشود و قرار میشود مدرسهای در یکی از روستاهای بیرجند ساخته شود.
حسینینسب میگوید: روزی که برای بازدید و بستن قرارداد رفتیم، تصمیم داشتم مبلغ محدودی هزینه کنم اما اینقدر قدرشناسانه و با احترام و محبت برخورد کردند که نظرم عوض شد و گفتم هرقدر هزینهاش بشود پرداخت میکنم. او بعد از این تجربه شیرین، دیگر اقوام و بستگان را هم به مشارکت در مدرسهسازی ترغیب میکند و تاکنون 18مدرسه با مشارکت او و اطرافیانش ساخته شده است.
این خیّر مدرسهساز در توصیف علیزاده میگوید: ایشان از آن افراد تأثیرگذاری است که تا وقتی هست آنقدر کارها به روال عادی پیش میرود که کسی قدرش را نمیداند و فکر میکنند وظیفهاش را انجام داده اما بعد از 120سال که نباشد تازه میبینند فرد دیگری نمیتواند مانند او کارها را پیش ببرد.
دکتر فاطمه هادوی که عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی و از دیگران خیران مدرسهساز است، درباره علیزاده چنین میگوید: ایشان فردی آرام اما بسیار تأثیرگذار است و از سه مدرسهای که من در ساختنش مشارکت داشتم، دو مدرسهای که با پیگیریهای علیزاده ساخته شد آنقدر کارهایش سریع و با نظم پیش میرفت که من فقط تماشا میکردم و لذت میبردم اما برای ساخت مدرسه سوم که ایشان نبود بسیار اذیت شدم.
او برای علیزاده آرزوی سلامتی میکند و ادامه میدهد: صرف وجود و حضور چنین شخصیتهایی سرمایه بزرگی است و امیدوارم آنطور که در شأن ایشان و مصلحت جامعه است از تواناییهایشان استفاده شود.