کد خبر: ۱۳۶۲۳
۱۶ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
جهاد دانشجویان؛ از کلاس درس تا خط مقدم خدمت

جهاد دانشجویان؛ از کلاس درس تا خط مقدم خدمت

برای دانشجویانی که با همه گرفتاری‌‎ها در اردو‌های جهادی شرکت می‌کنند، خدمت به مردم، جزو کار‌های متفرقه نیست. هر‌طور که باشد برایش وقت باز می‌کنند، حتی اگر ناچار باشند از معدود‌فرصتی که برای استراحتشان دارند، صرف کنند.

فهرست مشغله‌هایشان بلند است. برخی شاغل هستند، برخی متأهل. تعدادی از آنها، مسئولیت مادر‌بودن را نیز برعهده دارند. کلاس‌ها و درس‌های دانشگاه را هم که اضافه کنیم، دیگر جایی برای کار‌های متفرقه نمی‌مانَد. برای دانشجویانی که با همه گرفتاری‌‎ها در اردو‌های جهادی شرکت می‌کنند، خدمت به مردم، جزو کار‌های متفرقه نیست.

هر‌طور که باشد برایش وقت باز می‌کنند، حتی اگر ناچار باشند از معدود‌فرصتی که برای استراحتشان دارند، صرف کنند. گفتنی‌های زیادی دارند از شیرینی‌هایی که در این اردو‌ها چشیده‌اند و آنها را چشم‌انتظار فراهم‌شدن فرصت خدمت دوباره نگه می‌دارد.

به مناسبت روز دانشجو با تعدادی از دانشجویانی به گفت‌و‌گو نشستیم که از شهروندان مناطق‌۳ و ۴ هستند و در گروه جهادی شهید‌صدیقه رودباری، ویژه دانشجویان دانشگاه‌های غیر‌انتفاعی مشهد، فعالیت می‌کنند.

 

دلم نمی‌خواست کوتاهی کنم

مهر امسال، با قبولی در رشته مددکاری دانشگاه حکمت رضوی به جرگه دانشجویان پیوست. لیلا زراعت‌پیشه که در محله مهرگان سکونت دارد، از تجربه پنج‌ساله فعالیتش در بسیج محلات می‌گوید و دنیای تازه‌ای که با عضویت در بسیج دانشجویی دانشگاه، برای فعالیت‌های خیرخواهانه و عام‌المنفعه فراهم شده است؛ «ماه پیش در کانال دانشگاه، خبر برگزاری اردوی جهادی در محدوده طبرسی‌شمالی را دیدم و ثبت نام کردم. دلم می‌خواست اگر توانایی‌هایم به درد کسی می‌خورَد، کوتاهی نکنم.»

مقدمات این اردو در نخستین روز آذر امسال، فراهم شد و او در بیست‌ویکمین پاییز زندگی خود، به دنیایی قدم گذاشت که زیبایی‌های آن فراتر از تصوراتش بود؛ «رأس ساعت‌۷:۳۰ روز جمعه، به مسجدی رسیدم که محل برگزاری اردو بود؛ زودتر از بقیه رفقای جهادی‌ام. حواسم نبود که جمعه است. بسم‌الله دعای ندبه که هم‌زمان با ورودم به مسجد پخش شد، یاد امام‌زمان (عج) و مِهرشان، جور متفاوتی به دلم نشست.»

 

از کلاس درس تا خط مقدم خدمت

 

گره‌هایی که باز شد

نشانه‌های خوبی که او در این اردوی یک‌روزه دریافت می‌کرد، پیوسته ادامه داشت، از همان ابتدا که قرار بود با دانش‌آموزان، ریاضی کار کند تا برنامه‌ای که به یک‌باره تغییر کرد و قرعه برگزاری حلقه مهدویت به نامش خورد، موضوعی که درباره آن، اطلاعات بسیاری داشت؛ «کار را با پنج‌شش نوجوان شروع کردم. کم‌کم تعدادشان رسید به ده‌دوازه‌نفر. سن و سالشان بین سیزده تا هفده‌سال بود. جوری شیفته شنیدن از امام‌زمان (عج) بودند که از صبح تا خود عصر، حاضر نشدند از بقیه کلاس‌های آموزشی اردو استفاده کنند. تا دلتان بخواهد در ذهنشان، سؤال و شک و شبهه بود و من در حد توانم به تک‌تکشان جواب دادم. آخر کار دیگر، صدایم در نمی‌آمد، آن‌قدر که صحبت کرده بودم.»

با لبخند ادامه می‌دهد: من گره‌های ذهنی بچه‌ها را باز می‌کردم و خدا درست در همان لحظات، یکی از گره‌های خودم را باز کرد؛ موضوعی که مدتی بود من را درگیر خودش کرده بود. آن‌قدر خوشحال بودم که بعد‌از پایان اردوی جهادی، برای عرض تشکر، مستقیم رفتم حرم امام‌رضا (ع). مزه این زیارت با بقیه زیارت‌های عمرم فرق داشت.

لیلا در این ترم تحصیلی، باید بیست‌واحد درسی را بگذراند. می‌داند که درس‌های ترم اول، پایه هستند و باید با نمرات خوب، سپری شوند. برای او ارزش وقت، فراتر از طلا‌ست؛ با‌این‌حال می‌گوید که برای اردو‌های جهادی، حتی اگر لازم باشد از استراحتش می‌گذرد و شرکت می‌کند، به یک دلیل ساده و روشن؛ «دانشجو هستم و نمی‌توانم به کمبود‌هایی که در جامعه می‌بینم بی‌تفاوت باشم. من وظیفه دارم معلوماتم را نشر بدهم. به قول امیرالمؤمنین (ع)، زکات علم، نشر دادن آن است. بابت اینکه وقت، کم بیاورم برای درس‌خواندن، اصلا نگران نیستم. کسی که باید به زمان و حافظه‌ام برکت بدهد، خداست. او تا‌به‌حال برایم کم نگذاشته است و از این به بعد هم کم نخواهد گذاشت.»

 

ایمان به انتخاب

هشت‌ماهی می‌شود که مسئولیت گروه جهادی شهید‌صدیقه رودباری با ریحانه صدیقی است؛ شهروندی از محله مهرگان که ترم پنجم رشته مشاوره را در دانشگاه حکمت رضوی سپری می‌کند. پر‌مشغله است و در‌کنار درس‌های دانشگاه، فعالیت‌های بسیج و هماهنگی اردو‌های جهادی، باید به دغدغه‌های شخصی و شغلی‌اش هم برسد.

با لبخند می‌گوید: وقت خالی برای من معنی ندارد. از فرصت بین کلاس‌ها یا هنگام رفت‌وآمد در شهر، برای هماهنگی برنامه‌ها استفاده می‌کنم.

نمی‌توانم به کمبود‌هایی که در جامعه می‌بینم بی‌تفاوت باشم. من وظیفه دارم معلوماتم را نشر بدهم

ریحانه پیش از مسئولیت در گروه جهادی، تجربه حضور در اردو‌های برون‌شهری را نداشته، اما همکاری با بسیج پایگاه‌های محله مهرگان، تجربه خوبی برای مدیریت را در‌اختیارش قرار داده است.

او از چالش‌های مدیریت در اردو‌های جهادی این طور می‌گوید: قبل از هر اردو، اضطراب زیادی دارم؛ اینکه همه‌چیز خوب پیش برود، بچه‌ها ریزش نکنند و منطقه آماده باشد. باید حتما بروم حرم تا آرام و آماده باشم با چالش‌های اردو که دو ساعت خواب در شبانه‌روز، فقط بخش کوچکی از آن است.

انگیزه حضور در این مسیر را به فضای خانوادگی‌اش نسبت می‌دهد و می‌گوید: پدر و مادرم همیشه در حال فعالیت‌های اجتماعی هستند. مادرم فرمانده پایگاه بسیج و پدرم فرهنگی است. من باعلاقه وارد این راه شدم و به انتخابم ایمان دارم و هیچ‌چیز نمی‌تواند جایگزین عشقم به آرمان‌هایی باشد که به خاطر آن مدیریت اردو‌های جهادی را قبول کردم.

صبر و تاب آوری، جدا‌شدن از خود و دیدن دیگران و مشکلاتشان را گوشه‌ای از دستاورد‌های اردوی جهادی برای دانشجویان می‌داند و اطمینان دارد که تجربه حضور در این فضای صمیمانه و معنوی، دانشجو را به تکرار آن، مشتاق می‌کند.

 

از کلاس درس تا خط مقدم خدمت

 

تازه‌نفس‌های پای کار

مسئولیتی را به او سپرده بودند که تا‌به‌حال تجربه نکرده بود. باید برای اردویی جهادی برنامه‌ریزی می‌کرد که ۴۲‌دانشجو، برای شرکت در آن داوطلب شده بودند. همگی کم‌سن‌وسال و ترم‌اولی بودند، یکدیگر را نمی‌شناختند و فقط برخی از آنها تجربه عضویت در بسیج را داشتند.

هر‌کدام از اینها می‌توانست برای اردوی جهادی «تازه‌نفس» و مریم شیرَوی که مسئولیت بخش آموزش اردو را برعهده داشت، چالش باشد، اما حالا که این اردوی یک‌روزه به مقصد روستای قوژد از توابع کاشمر به پایان رسیده است،

از تصوراتی می‌گوید که در ارتباط با تازه‌نفس‌های دانشگاه، تغییر کرده است؛ «دوستان جهادگرم، بسیار همراه و پای کار بودند. با هم اتحاد داشتند و پر‌انرژی بودند. تقسیم کار‌ها به‌خوبی انجام شد و هرکس بر‌اساس توانمندی‌هایش، گوشه‌ای از آن را به‌عهده گرفت. اینها برای ما که مدیریت گروه را بر‌عهده داشتیم و تا حوالی اذان صبح باید بیدار می‌ماندیم، کار را تا حد زیادی ساده می‌کرد.»

شهروند محله راه‌آهن که ترم آخر رشته کارشناسی مشاوره را در دانشگاه حکمت رضوی سپری می‌کند، باید واحد‌هایی مثل پایان‌نامه و کارورزی را از سر بگذراند و برای آزمون کارشناسی ارشد آماده شود؛ با همه این مشغله‌ها سی‌ام آبان در این اردو شرکت کرد، به همان دلیلی که به تک‌تک رفقای جهادگرش گفت: دِین داریم در‌برابر کشور و در‌کنار همه گرفتاری‌های شخصی و تحصیلی، باید وقت بگذاریم برای کمک به هم‌نوعانمان.

مردم نقاطی که به آنها کم‌برخوردار گفته می‌شود، ظرفیت‌های زیادی دارند. باید کمک کنیم آن‌قدر توانمند شوند که بی‌نیاز باشند از حضور امثال ما. اردوی جهادی، سختی دارد، قبول. اما دانشجو این کار را انجام ندهد، چه کسی انجام دهد؟

 

از کلاس درس تا خط مقدم خدمت

 

رفتم تا قدمی در راه خدا بردارم

تصمیمش را گرفته بود؛ اینکه از رشته‌ای که به آن علاقه نداشت، انصراف بدهد و عطای مدرک کارشناسی‌ارشد در رشته جزا و جرم‌شناسی را به لقایش ببخشد. برای منیره جعفریان که سال‌۱۳۸۰، دهه دوم عمر خود را سپری می‌کرد، هیچ‌چیز شیرین‌تر از دانستن درباره طب سنتی نبود؛ «دوباره شروع کردم به درس‌خواندن؛ این‌بار در رشته‌ای که دوست داشتم. مدرک کاردانی طب سنتی را که گرفتم، یادگرفتن در این زمینه را با مطالعات جانبی و دوره‌های آزاد ادامه دادم.

در‌کنار همه گرفتاری‌های شخصی و تحصیلی، باید وقت بگذاریم برای کمک به هم‌نوعانمان

پانزده‌سالی می‌شود که دارم روی گیاهان دارویی کار می‌کنم. الان ترم چهارم رشته مشاوره هستم. بازگشتم به دانشگاه، برای این بود که اطلاعاتم را درباره مسائل روحی و روان‌شناختی، بالا ببرم تا بهتر بتوانم به دیگران کمک کنم.»

او حالا چهل‌و‌پنج‌ساله است، ۲۵‌سال سابقه فعالیت در بسیج را دارد و با کوله‌باری از تجربه، رهسپار اردو‌های جهادی می‌شود؛ «اردو زیاد رفته‌ام برای کار‌های جهادی. آخرینش مرداد امسال بود که به روستای سماخون از توابع تربت جام رفتیم. مشاوره طب سنتی می‌دادم. نیتم از همراهی با گروه جهادی، این نبود که آنها را پایین‌تر و نیازمند کمک ببینم. رفتم تا قدمی برای خدا برداشته باشم. زنگار گناه از دلم پاک شود و فرصتی برای رشد و تحول پیدا کنم.»

 

طرف حسابم خداست

از اردو‌های جهادی با تمام سختی‌هایش، شیرینی‌های آن را به ذهن سپرده است و موانعی در زندگی شخصی که با حل مشکلات دیگران، از پیش پایش برداشته می‌شوند؛ «نه‌فقط در اردو‌های جهادی، بلکه برای پایگاه بسیجی که در دانشگاه خودمان -خردگرایان مطهر- راه انداخته‌ایم و مسئولیت آن را بر‌عهده دارم، هر کار انجام بدهم طرف حسابم خدا و ائمه (ع) هستند. کریم‌تر از آن هستند که بخواهند خودشان را مدیون کسی مثل من بکنند. این فعالیت‌ها در‌کنار وظیفه مادری و اشتغال در فرودگاه بین‌المللی مشهد، وقت آزاد برایم باقی نگذاشته است.»

او ادامه می‌دهد: دختر شش‌ساله‌ام را هم به اردوی جهادی بردم؛ چون نمی‌خواستم این فعالیت‌ها من را از فرزندم دور کند. وقتی در روستا می‌دیدم بچه‌های هم‌سن و سال او، چقدر در مهارت‌های دست‌ورزی، ضعیف هستند غصه می‌خوردم. کودک همسری، کودک‌بیوگی، غرق‌شدن در فضای مجازی، مشکلات اعتقادی و اقتصاد ضعیف، مشکلات دیگری بود که به چشم دیدم و به مدیران بالادست منتقل کردم.

شهروند محله شهید‌قربانی اعتقاد دارد که دانشجو بودن و بسیجی‌بودن، با بی‌تفاوتی نسبت‌به مشکلات دیگران، جور در نمی‌آید و تلاش برای رفع آنها، مهم است؛ درست به‌اندازه درس‌های دانشگاه که برای موفق سپری‌کردن آن، عزم دارد.

 

درباره یک نام‌گذاری

آخرین مکالمه تلفنی‌اش با خانواده، عمیق‌تر از احوالپرسی‌های روزمره بود. کوتاه گفته بود حس می‌کند به شهادت، نزدیک‌تر از همیشه است. آن روز کلاس آموزش نظامی‌اش در شهر بانه تمام شده بود که یکی از شرکت‌کننده‌ها که منافق از آب درآمد، به قفسه سینه او تیری شلیک کرد و پرونده عمر دنیایی «صدیقه رودباری» را در آخرین روز‌های مرداد سال‌۱۳۵۹ بست.

روی سنگ مزارش، «جهادگر شهید» را نوشتند تا چراغ دغدغه‌هایش برای پاک‌کردن غبار محرومیت از مناطق دور افتاده، روشن بماند. با گذشت چهار‌دهه از شهادت این بانوی نوزده‌ساله، به‌عنوان نخستین زن شهید جهاد سازندگی، نامش الهام‌بخش دانشجویان جهادگر در هجده‌دانشگاه و مؤسسه آموزش عالی غیر‌انتفاعی مشهد است.

«عمر فعالیت‌های جهادی این دانشجویان به سال‌۱۳۹۰ برمی‌گردد و از سال‌۱۳۹۵، به شکلی سازمان‌یافته، چند بار در سال به اردو‌های جهادی می‌روند. هر برنامه را هم به نیابت از یک یا چند شهید انجام می‌دهند، بلکه دعای خیر شهدا، به تلاش آنها برکت دهد.» اینها را سید‌سجاد بهشتی، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه‌ها و مؤسسات غیرانتفاعی مشهد از حوزه بسیج امام‌حسین (ع) می‌گوید.

 

* این گزارش یکشنبه ۱۶ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۲ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44