وقتی ما آمدیم کمتر کسی حاضر بود در امیریه زندگی کند
حدود بیستسال قبل، آوازه سرمایهگذاری در اراضی شمالغربی شهر را شنید و بهدنبال خرید زمین راهی این محدوده از شهر شد. همین اقدام اقتصادی باعث شد در این محدوده صاحبخانه شود و ۱۰ سال بعدتر، از سیدی راهی محله امیریه شد.
اصغر روشنی در روزگاری که کسی حاضر نبود در انتهای محله امیریه زندگی کند، خانوادهاش را قانع کرد تا برای سکونت در این نقطه از شهر با او همراه شوند. او حالا در ابتدای ششمین دهه از زندگیاش، خاطرات بسیاری از این محله دارد و به اعتقاد اولین ساکنان محله، اصغرآقا و چند سازنده دیگر، سنگ بنای سکونت را در محله امیریه گذاشتند.
قبلاز اینکه ساکن محله امیریه شوم، بهخاطر ساختوساز به اینجا آمدم و در اولین پروژه با شریکم یک بنای پنجطبقه ساختیم. در آن زمان، نبود انشعابات آبوبرق، کار ما را هم سخت میکرد، ولی حالا که از مقابل این ساختمانها رد میشوم، یادآوری آن روزها برایم شیرین است.

خانه اول ما در محله امیریه در کاظمیه۱۵ بود. ما حدود ۱۰سال قبل در این ساختمان زندگی میکردیم که خاطرات خوشی برای ما داشت و اولین روابط دوستی و همسایگی ما با بسیاری از اهالی قدیمی آغاز شد.

این جایی که الان یکی از درهای هنرستان کشاورزی شهیدیوسفی است، یک مغازه بود که فقط محصولات خود هنرستان را میفروخت؛ از شیر تازه گاو تا صیفیجات. محصولات باکیفیتی بود که نظیرش در مرکز شهر هم پیدا نمیشد. پنج سال قبل تعطیل شد و کنارش مدرسه جدید ایجاد شد.

در ابتدای سکونتمان هیئتی با نام بقیهالله (عج) در محله راهاندازی کردیم. حالا این هیئت ۱۰ساله شده است و در محرم، کل ساختمان و پارکینگ را به مراسم هیئت و پذیرایی اختصاص میدهیم و استقبال خوبی هم میشود.

با اینکه کوچه ما در نقشههای شهری بنبست بود، چون بناهای ته کوچه ساخته نشده بود، ماشینها از مسیر خاکی کوچه رفتوآمد میکردند. من هم برای اینکه مسیر بسته شود، چند درخت چنار، توت و صنوبر گرفتم و اینجا کاشتم و تا همین الان آبیاریشان میکنم.

اولین سالهایی که در اینجا زندگی میکردیم تا ۱۰کوچه بالا و پایینتر فقط سه ساختمان داشتیم که از بزرگراه میثاق دیده میشد. یک بار مهمان دعوت کردیم؛ یکی از مهمانها گفت اینجا روستایی در شهر است.
* این گزارش پنجشنبه ۱۳ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۰ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.
