کد خبر: ۱۳۵۹۴
۱۲ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
«خاله مرضی» هنر عروسک‌ بافی را صلواتی آموزش می‌دهد

«خاله مرضی» هنر عروسک‌ بافی را صلواتی آموزش می‌دهد

مرضیه خوش‌باطن را اهالی محله اروند به نام خاله‌مرضی ارزان‌فروش می‌شناسند؛ بانویی که بیشتر عمرش را مشغول بافتنی بوده و از چند سال پیش آموزش رایگان (باذکر یک صلوات برای پدر و مادرش) را در منزلش برپا کرده است.

با عشق و شور وصف‌ناپذیری که در صدایش پیداست، باورت نمی‌شود آمدوشد ۵۶ بهار را دیده باشد. مرضیه خوش‌باطن بانوی خوش‌ذوق و سلیقه منطقه ماست؛ زن توانمندی که اگر تا دیروز خاله‌مرضی محله اروند بود، امروز شده بانوی نام‌آشنای بسیاری از اهالی و حتی بعضی نقاط منطقه ۶.

او که الان فرزندی در خانه ندارد، در کار‌های روزانه آن‌قدر تلاش می‌کند و بالا و پایین می‌رود که نمی‌توان او را در این سن بازنشسته خواند. خودش می‌گوید: «روز را با بافتنی شروع می‌کنم و شب هم چشمانم را که می‌بندم، قلاب در دستم است.» این بافتنی‌ها و همین علاقه به کار باعث شهرت او در محله شده است.

خوش‌باطن را اهالی محل خاله‌مرضی ارزان‌فروش می‌شناسند؛ بانویی که بیشتر عمرش را مشغول بافتنی با قلاب و دستگاه بوده و امروز هم که میزبان ماست برای گفتگویی خودمانی در منزلش در یکی از کوچه‌های بن‌بست محله اروند، در حال آموزش شاگردانش است.

 

۱۲ سالگی؛ آغاز بافتنی

مادربزرگش و قبل‌تر از او هم تعدادی از زنان فامیلشان بافنده بوده‌اند. مادرش هم بافنده بوده و دخترخاله‌هایش هم همین‌طور، اما از بین همه آنان که تعدادشان هم کم نبوده است، امروز فقط یک نفر هر روز پشت دستگاه بافتنی می‌نشیند و لباس می‌بافد.

مرضیه‌خانم، سال ۱۳۳۶ در خیابان بهار در خانواده‌ای هنردوست و پرجمعیت متولد می‌شود. او که بزرگ‌شده خیابان گاراژدارهاست از دوران کودکی به‌واسطه کار‌های بافتنی مادر با این حرفه آشنایی پیدا می‌کند. خودش چنین می‌گوید: ۱۲ ساله بودم که برای اولین‌بار قلاب دست گرفتم و شروع کردم به بافتن.

خوش‌باطن می‌گوید: مادربزرگم در تهران زندگی می‌کرد و مادرم هم چپ‌دست بود؛ به‌خاطر همین مجبور شدم برای آموزش بافتنی بروم پیش نرگس، دختر همسایه‌مان تا هر روز مقداری بافتنی یادم دهد. در همان یک روز با تمام اشتیاق از اولین گره گرفته تا چند طرح را یاد گرفتم و برای آموزش مدل‌های جدید قرارمان شد صبح روز بعد.

فردا که رفتم در خانه‌شان، مادرش در را باز نکرد و به بهانه اینکه نرگس مسجد است، من را به منزلشان راه نداد که بعد از چند ساعت منتظرماندن متوجه شدم مادرش این بهانه را تراشیده تا من بیشتر از این بافتنی یاد نگیرم. از همان روز بود که خودم تصمیم گرفتم هرجور شده با نگاه‌کردن به مدل‌ها، بافتنی را به‌تنهایی یاد بگیرم و ادامه بدهم. بانوی هنرمند محله ما اولین بافتنی‌هایش لیف، کلاه و شال‌گردن بچگانه بوده است که با فروش همین‌ها در ۱۴ سالگی، بعد از سه ماه دوره آموزشی در سازمان زنان، موفق می‌شود دستگاه بافتنی بخرد و حرفه‌ای‌تر کار کند.

 

دستگاه بافتنی ۱۲۰۰ تومانی همچنان در حال کار

۱۱ ساله بود که پدرش فوت می‌کند و بعد از آن پول فروش کار‌های بافتنی‌اش می‌شود کمک خرج زندگی‌شان. هزارو ۴۰۰‌تومان طی دو سال بافتنی جمع می‌کند و اولین دستگاه بافتنی‌اش را سال ۴۸ به قیمت هزارو ۲۰۰ تومان می‌خرد و با ۲۰۰ تومان دیگر نیز چرخ‌خیاطی‌اش را راه می‌اندازد. وسایلی که با گذشت ۴۴ سال بدون هیچ تعمیری هنوز هم خوب می‌بافند و کوک می‌زنند.

 

خودم خرج زندگی می‌دادم

بافتنی را همه زندگی‌اش و جزو جدایی‌ناپذیر آن می‌خواند و آن‌قدر با عشق از این هنر صحبت می‌کند که باورکردنش سخت است؛ عشقی که زندگی‌اش را ساخته و امروز که پا به سن گذاشته است، هنوز از همین علاقه درآمد کسب می‌کند. او از همان سال‌های نوجوانی خودش نان‌آور بوده و حتی از ۱۶ سالگی که ازدواج کرده طی ۱۲ سال زندگی مشترک با مردی که اعتیاد داشته به‌تنهایی چرخ‌های زندگی‌اش را چرخانده است.

خوش‌باطن بعد از جدایی از همسر اولش پا در زندگی مشترک با مردی می‌گذارد که پنج فرزند داشته است. باوجود اینکه همسرش شاغل بوده، دست از بافتنی برنمی‌دارد و حتی با درآمد حاصل از آن کمک‌خرج تهیه جهیزیه برای آنان می‌شود.

خودش چنین می‌گوید: خرج زندگی‌ام را خودم داده‌ام و هیچ‌وقت از کسی پول درخواست نکرده‌ام و از اینکه نان‌آور یک خانه بوده‌ام آن هم با کار در منزل خیلی خوشحالم.

 

حساب تعداد هنرجویانی را که تربیت کرده ندارد و می‌گوید: دوست دارم این هنر را به دیگران هم آموزش دهم

آموزش رایگان بافتنی به علاقه‌مندان

از ابتدای محله اروند از هرکسی چه کاسب، چه خیاط یا زن‌خانه‌دار اگردرباره مرضیه خوش‌باطن بپرسید، نشانی خانه‌اش را می‌دهند که شاید این شهرت او از مهمان‌نوازی‌اش باشد.

این بانوی هنرمند محله ما از چندین سال پیش آموزش رایگان (باذکر یک صلوات برای پدر و مادرش) را در منزلش برپا کرده و میزبان علاقه‌مندان به این هنر است.

حساب تعداد هنرجویانی را که تربیت کرده ندارد و می‌گوید: دوست دارم این هنر را به دیگران هم آموزش دهم، چراکه می‌تواند کمک‌خرج بسیاری برای خانواده‌ها باشد و زنان در منزل خود، بدون هیچ دغدغه‌ای شاغل باشند.

او ادامه می‌دهد: من رایگان آموزش می‌دهم و به شاگردانم هم توصیه می‌کنم به مردم بدون هیچ چشمداشتی بافتنی را یاد بدهند؛ با این حال بین آنان افرادی هستند که باز به من می‌گویند این هنر را به کسی یاد نده، زیرا بازار این هنر کساد می‌شود!

خوش‌باطن در حال‌حاضر ۱۶ شاگرد دارد که کوچک‌ترین آنها هفت‌ساله است و بزرگ‌ترینشان ۳۶ سال دارد.

 

بافتن برای رزمندگان

در بین بافتنی‌های مختلف و رنگارنگ و کوچک و بزرگی که در اتاق کوچک خانه‌اش (محل کارش) چیده‌است، به دنبال قیمت هستیم که می‌گوید: قیمت این بافتنی‌ها برایم مهم نیست یعنی اصلا بند پول نیستم فقط دوست دارم کار کنم.

او به یاد می‌آورد: وقت‌هایی بوده که بافتنی‌هایم را به یک صلوات داده‌ام دست مردم و اگر کسی هم ادعا کند پولی برای کار ندارد با رضایت دل آنچه را که بافته‌ام به او می‌دهم.

او در سال‌های دفاع مقدس بار‌ها با گرفتن کلاف کاموا از مساجد و مدارس برای رزمندگان، لیف، شال‌گردن و کلاه بافته است. این سخاوت خوش‌باطن درحالی است که برای بافتن هر چیزی باید ساعت‌ها چشم‌هایش را بدوزد به کار و وقت بگذارد.

عاشق محله اروند هستم

خوش‌باطن ۲۰ سال است که در محله اروند زندگی می‌کند و پیش‌تر از آن هم ساکن شهرک‌شهیدبهشتی بوده است.

با این همه او، امروز، محله اروند را بهترین جای دنیا می‌داند و می‌گوید: عاشق این محله هستم، به‌خاطر اینکه مردم اینجا هنوز هم مرام همسایه‌داری را دارند، به فکر همدیگر هستند، حال یکدیگر را می‌پرسند، در غم و شادی هم شریکند، چیزی که در خیلی از محله‌های بالای شهر دیده نمی‌شود. او دو آرزو دارد؛ اینکه از همین محله عازم مکه شود و برای همیشه در اروند بماند.

 

فعالیت‌های هنرمند منطقه

این بانوی هنرمند از همان سال‌های اول زندگی‌اش که دکتر‌ها از بچه‌دارشدن، ناامیدش کرده‌اند برای اینکه هیچ وقت بیکار نماند در کنار بافتنی دست به کار‌های دیگر هم زده و هنوز هم در بخشی از آنها فعال است. او درحال‌حاضر عضو فعال بسیج محله اروند، رابط بهداشت و از چند سال گذشته هم که شورا‌های اجتماعی محلات تشکیل شده به‌عنوان رابط بهداشت در این نهاد مشغول شده است. البته در سال‌های گذشته به‌عنوان منشی در مطب چند پزشک هم کار کرده است.

 

حرف آخر

در طول دو ساعت گفتگویمان با این هنرمند بار‌ها از رضایت شغلی‌اش صحبت می‌کند و حرفش را این‌طور به پایان می‌رساند: اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم باز هم دوست دارم بافتنی کار و کاسبی‌ام باشد.

 

* این گزارش در شماره ۸۶ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۷ بهمن ماه سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44