کارآفرینی سمیرا نوربافی برای کفشدوزهای خانهدار
خیلی از کارهای بزرگ با جرقههای کوچک ولی اثرگذار پایهریزی میشود؛ مثل نقشی که سمیرا نوربافی امروز در محله مهدیآباد دارد و جرقه کارآفرینی امروزش، پنجسال پیش به دعوت یکی از همسایگانش زده شد. البته نه اینکه فکر کنید نوربافی الان کارگاه پرطمطراقی برای خود دست و پا کرده است؛ اتفاقا جنس کارآفرینی او اگرچه متفاوت است، با سبک زندگی اهالی این محله و روستاهای اطراف آن کاملا جور درمیآید و زنانی، پابهپای او کار میکنند که نه فرصت هشتساعت کار مداوم در فضای بیرون از منزل را دارند و نه سبک زندگیشان بهگونهای است که بتوانند خانه و زندگی و فرزندانشان را تنها بگذارند.
آنها در خانه، زمانهای خالیشان را با وصلکردن رویه و زیره کفش به هم میگذرانند و درقبال این کار خانگی، علاوهبر اینکه هزینههای زندگیشان را تاحدی تأمین میکنند، اوقات فراغتشان را هم میگذرانند و حرفهای میآموزند. حدود هجدهبانوی خانهدار از محدوده عباسآباد واقعدر محله مهدیآباد، بههمت سمیرا نوربافی وارد این شغل شدهاند و بخشی از چرخ زندگیشان را با همین کار میگردانند.
آغاز ماجرا با بستهبندی روسری
حدود ۱۰ سال پیش، سمیرا نوربافی در محله مهرآباد سکونت داشت. آن زمان جوانتر بود و پسر دومش تازه کمی بزرگ شده بود که به پیشنهاد یکی از همسایگانش، نخستین تجربه کاری خود را رقم زد؛ «یک سال با چند نفر از همسایهها به بستهبندی روسری مشغول بودیم. درآمد خوبی داشت و توانستم بخشی از هزینه خرید ماشینم را با آن کار، جور کنم.»
این تجربه یکساله بهدلیل جابهجایی منزل به محله عباسآباد که محله پدری نوربافی است، به پایان رسید و او تا دوسال بیکار ماند، اما مزه کار در منزل و درآمدِ کم ولی شیرین آن هنوز زیر زبانش بود. بههمیندلیل تصمیم گرفت بهسراغ کاری در حوزه کفش برود؛ زیرا پیش از این، دوخت کفش در منزل را، خواهر شوهرش انجام میداد و به آن علاقهمند شده بود و بالاخره گمشدهاش را در دستان یکی از همسایگان قدیمیاش یافت؛ «یکی از دوستانم که در مهرآباد سکونت داشت، تکههای کفش را که شامل زیره و رویه بود، توزیع میکرد. وقتی او را دیدم، پیشنهاد همکاری داد تا برایش کفش بدوزم و من هم قبول کردم و کارم از همان زمان شروع شد.»
نقطه عطف شروع کار جدید
همیشه شروع هر کاری با فراز و نشیبهایی همراه است. کارآفرینی برای سمیرا نوربافی هم اینگونه بود و پیشنهاد همسایهاش به کار، چندان هم آسان نبود. سمیرای محله عباسآباد، وقتی با روش دوخت هر کفش آشنا شد و آموزش دید، در ابتدا حرکتش کند و لاکپشتی بود. وقتی با حسابوکتاب سرانگشتی دید که دوخت هر کفش یک ساعت زمان میبرد و در ازای آن، مبلغ کمی دریافت میکند، منصرف شد و بقیه تکههای دوختهنشده کفش را به دوستش برگرداند، اما اینجا، همان نقطه عطف زندگی سمیرا بود.
خودش دراینباره میگوید: بچههایم هنوز کوچک بودند و دوخت هر کفش، زمان زیادی از من میگرفت. وقتی این موضوع را با همسایهام مطرح کردم، دوستانه تشر زد و گفت حق نداری این کار را بکنی! تو میتوانی؛ فقط یک هفته صبر کن و ادامه بده.
نوربافی همین حالا هم که به اینجای ماجرای زندگی کاریاش میرسد، آن خانم را دعا میکند و میگوید: خدا خیرش بدهد که اجازه نداد من جا بزنم و کنار بکشم.

اشتغال ۱۸ بانوی خانهدار
یکسال از شروع کار میگذشت که آن خانم بهدلیل مسائلی که برایش پیش آمد، نتوانست کار توزیع کفش را ادامه بدهد و گام دوم پیشرفت شغلی برای سمیرا رقم خورد. بانوی همسایه از او خواست مسیر کاریاش را ادامه دهد. سمیرا بعداز کمی تردید، اما با اعتماد بهنفسی که در طول کار کسب کرده بود، به پیشنهاد دوستش جواب مثبت داد و امروز او، هم توزیعکننده کفش است و هم کفش میدوزد.
از وقتی وارد این کار شدم، با افراد بسیاری در ارتباط بودم و آشنا شدم و نحوه تعامل بهتر با آدمها را هم یاد گرفتهام
نوربافی درباره زنانی که برایش کار میکنند، از اصطلاح «شاگرد» استفاده میکند؛ زیرا دوخت کفش را به هرکدامشان بهطور جداگانه آموزش داده و امروز تعداد شاگردانش به هجدهبانوی خانهدار در محلات عباسآباد، مهرآباد، پورسینا و روستاهای فرخآباد و کریمآباد رسیده است.
این بانوان و مادران، خود را مدیون تلاش و دلسوزیهای سمیرا نوربافی میدانند که هر روز، با وسیله شخصیاش، تکههای کفش را برایشان میبرد و بعد از آنکه سفارشها آماده میشود، به صاحب کارگاه کفاشی تحویل میدهد؛ «هرروز ساعت ۸:۳۰ صبح تا ۱۱، به منزل شاگردانم میروم و حدود بیستسری کفش را که هرکدام، شامل دوخت هشتجفت کفش میشود، توزیع میکنم. البته گاهی توزیع کفشها به ۳۰ تا ۳۵ سری هم میرسد. سپس کفشهای دوختهشده را تحویل میگیرم.»
به گفته سمیرا، شاید شروع کار سخت بنظر بیاید، اما با کمی تمرین، هر جفت کفش در هشتدقیقه دوخته میشود؛ «فردی با ما کار میکند که با آنکه ۲۵ سال بیشتر ندارد و مادر سهفرزند قدونیمقد است، روزانه پنجسری کفش میدوزد و از فرصتهای خالیاش برای این کار استفاده میکند.»
دعای مردم، عامل برکت کار
نوربافی دلیل این موضوع را که چرا از ابتدا سراغ شغلی رفته است که بتواند در منزل انجام دهد، اینگونه برایمان تعریف میکند: وقتی این کار را شروع کردم، پسرانم کوچک بودند و نیاز به مراقبت داشتند. نمیتوانستم آنها را تنها بگذارم یا به کسی بسپارم. از طرفی خودم دوست داشتم کاری انجام دهم که زمان زیادی از من نگیرد و بتوانم به خانهداریام برسم. کل زمانی که این کار در طول روز از من میگیرد، حدود سهچهار ساعت است که قبلاز رسیدن بچههایم از مدرسه، کارم تمام شده است و به خانه برگشتهام.»
این موضوع برای هجدهبانوی دیگری هم که نوربافی با آنها کار میکند، صادق است. عدهای از آنها با این کار در وامهای قرعهکشی خانگی شرکت کرده و بعضیها، کمکخرج همسرانشان شدهاند. نوربافی میگوید: خانمها هرروز مرا دعا میکنند و میگویند چه خوب که تو کفشها را برای ما درِ منزل میآوری و میبری. به نظرم به همین دلیل پول این کار پربرکت است و برایم خوشروزی بوده است.
دوخت هر جفت کفش، ۵ هزار تومان
داستان همیشگی سودهای گزاف واسطهها و دلالها در بازار آزاد را اینجا هم میتوان دید. اینکه کارگر، کمترین دستمزد را دریافت میکند و واسطههای کلان، سودی سرشار از این رنج و زحمت به جیب میزنند. با اینکه قیمت دوخت هر کفش ۵ هزار تومان است و به طور میانگین، اگر کسی مهارت خوبی داشته باشد روزانه ۲۰۰ هزار تومان از این کار، درآمد خواهد داشت، فروش نهایی کفش، دهها برابر قیمت و ارزش اصلی کفش است که با کمی بررسی در فروشگاههای شهر میتوان تفاوت فضایی آن را تخمین زد.
بهویژهکه کفش مشهد، طرفداران خودش را در ایران دارد و نوربافی به این موضوع اشاره میکند و میافزاید: کفش مشهد بهدلیل دوردوزی، مشتری خوبی دارد. کفشهایی که ما میدوزیم، به گفته صاحب کارگاه، مشتریهای بسیاری در تبریز، تهران، اصفهان و یزد دارد.

چرا نباید محلهام را دوست داشته باشم
حالا تعدادی از زنان محله، سمیرا را بهخوبی میشناسند. علاوهبر همسایگی که با او دارند، دلیل شرایط شغلی مناسبی که سمیرا برایشان فراهم کرده است، توانسته درمیان آنان اثرگذار باشد. او با وجود توانمندیهایی که دارد، میتواند هر جای دیگری هم حضور فعال داشته باشد، اما انتخابش، کار در محله خودش است؛ شاید مهمترین دلیلش، علاقه او به محله عباسآباد باشد؛ محلهای که در آن متولد شده، در کوچههایش بازی کرده، با بچههای محله خاطره دارد، دوستان زیادی دارد که با آنها بزرگ شده و به مدرسه رفته است.
همانجا ازدواج کرده و بعداز ۹ سال زندگی در محله مهرآباد، دوباره به آن برگشته است و وقتی از حس و حالش درباره محله و کار در آن را میپرسیم، بدون هیچ مکثی جواب میدهد: من اینجا بزرگ شدهام و محلهام را دوست دارم. خانوادهام اینجا زندگی میکنند؛ چرا نباید از کار در اینجا لذت ببرم؟

اعتماد به نفس، مهمترین دستاورد شغلی سمیرا
داشتن شغل و حضور در اجتماع، هرچند اندک و به روشی که سمیرا نوربافی آن را تجربه کرده است، میتواند دستاوردهای مهمی داشته باشد که برای او مهمترین آنها افزایش اعتمادبهنفس است؛ «از وقتی وارد این کار شدم، با افراد بسیاری در ارتباط بودم و آشنا شدم. همین موضوع باعث شد هم نحوه تعامل بهتر با آدمها را یاد بگیرم و هم اعتمادبهنفسم بهدلیل اینکه حس میکنم کار مفیدی برای اطرافیان، دوستان و شهرم انجام میدهم، بیشتر شده است.»
سمیراخانم خیلی با من همراه است؛ من هم همیشه سعی کردهام کارها را بهموقع به دستش برسانم
سمیرا به رانندگی هم علاقه دارد و بهدلیل اینکه گاهی مجبور است برای تحویل سفارشها از کوچههای باریک یا جادههای خاکی اطراف محله عباسآباد عبور کند، آن را یک حُسن برای خود میداند و میگوید: من عاشق رانندگی بودم و شاید یکی از دلایلی که این کار را قبول کردم، همین باشد. این کار باعث شده است مهارتم در رانندگی بهتر شود و گاهی از مسیرهایی بهراحتی رد میشوم که آقایان نمیتوانند.
مسئولیتپذیری تا لحظه زایمان
طاهرهخانم یکی از شاگردان سمیراخانم نوربافی است که چندماهی است با او کار میکند. او هم کفشها را خوب و تمیز میدوزد و هم سفارشاتی را که قبول کرده است، بهموقع تحویل میدهد. نوربافی این موضوع را تأیید میکند و میگوید: طاهره ازجمله شاگردان مسئولیتپذیر گروه ماست.
مصداق این مسئولیت پذیری از نظر نوربافی دلیل دارد و آن هم به دوران زایمان طاهرهخانم برمیگردد. دقیقا چندروز قبل از تولد بچه، او چندسری کفش قبول کرد و کوشید زودتر از زمان مشخص، کارهایش را تحویل بدهد.
طاهره میگوید: سمیراخانم خیلی با من همراه است؛ من هم همیشه سعی کردهام کارها را بهموقع به دستش برسانم. شبی که درد زایمان سراغم آمد، کفشها دوخته شده بود. به شوهرم سپردم فردای روز زایمان، آنها را تحویل بدهد.
حرف طاهره که کمی خجالتی به نظر میآید و حالا دوماهی از تولد فرزندش گذشته است، تمام میشود.
نوربافی این را اضافه میکند که طاهره دوازدهروز بعد از تولد بچهاش، دوباره کار را شروع کرد.
* این گزارش دوشنبه ۵ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۵ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.
