
«عارف» مخترع
خودش را ملزم کرده هر ساعتی از شب که بخوابد، ساعت یک بعداز نیمهشب بیدار شود. از جا بلند میشود، تا اجاق گاز را روشن و غذا را گرم کند. آستین بالا میزند، وضو میگیرد و نماز شبش را میخواند. ساعت ۳ سحری مختصری میخورد و بعد از آن، طبق قرار هرروزش با امام رضا (ع)، راهی حرم میشود.
زیارتی که هر روز تکرار میشود و خلوتی دلنشین با خدا که حال هر روزش را خوب میکند. بعداز آن برای خواندن نماز صبح بهسوی مسجد امام حسین (ع) میرود. چراغ مسجد را خودش روشن میکند و بعد بلندگوها را. حتی به خادم امان نمیدهد این کارها را انجام بدهد.
دوست دارد مقدمات نماز صبح را خودش بچیند. نماز صبح و بعد از آن، زیارت عاشورا بهخوبی برگزار میشود و حالا فرصتی کوتاه برای حاجآقا پیش میآید تا چندساعتی در خانه استراحت کند. برای همین هر روز ساعت ۸ صبح از جا بلند میشود.
پساز آن، وقت مطالعه و کار است و البته ختم قرآن. پساز آن تا حاجآقا عارف مطالعهای کند و کتابی را که ده سال است روی آن کار میکند بنویسد، نماز ظهر میشود. بعدازظهر هم حاجآقا برنامههای خاص خودش را دارد؛ از انجام کارهای فنی تا مطالعه و تحقیق. وقت اذان مغرب هم پساز بازگشت از مسجد به افطار مینشیند؛ افطاری که بهجز سه یا چهار روز، همه روزهای سال را دربرمیگیرد.
این زندگی غلامرضا عارف است که هر روز تکرار میشود؛ هر روز با چندساعت خواب و ساعتها کار و مطالعه، که خودش میگوید رسالت او در زندگیاش همین است؛ بنابراین اگر قرار باشد برای روحانی خیابان شهیدصدر یک ویژگی مهم بیان کنیم، میتوانیم بگوییم او بهشدت آدم متفاوتی است؛ تفاوتی که از او آدمی نیرومند و پرکار ساخته و خانه و زندگیاش را تبدیل به کارگاه فنی بزرگی کرده است.
این تفاوت، اما فقط در کار او مشهود نیست. غلامرضا عارف، امام جماعت مساجد محله هم هست. ولی نه از آن دسته امام جماعتهای معمولی که سر وقت میروند نمازشان را میخوانند و برمیگردند. او جزو آن دسته امامجماعتهایی است که اگر ببیند فلان مسجد نماز صبح برگزار نمیشود، همه تلاشش را برای برای برپاکردن نماز نوبت صبح انجام میدهد. مثل کاری که در مسجد امام حسین (ع) انجام داد و به خاطر این کار به او لوح تقدیری نیز اهدا کردند.
او کم میخوابد، بیشتر کتاب میخواند، هر روزش برنامه مشخصی دارد و بهطور کلی آدمی است که به زندگیاش نظم مشخصی بخشیده است. برای همین است که حاجآقا عارف را ثانیهای بیکار نمیبینی. او همیشه درحال انجام کاری است. همین مشغولیت و دغدغهاش برای استفاده مفید از ثانیههای زندگی باعث شده ابداعات فراوانی در کارش داشته باشد و از او فردی نمونه بسازد که اگرچه برخی مراکز تقدیرهایی از او کردهاند، هرگز مورد توجه جدی قرار نگرفته است. در این گزارش به بخشهایی از زندگی این روحانی قدیمی و پرتلاش محله چهنو میپردازیم.
شهید صدر ۶ همان خیابانی است که منزل حاجآقا عارف در آن قرار دارد؛ خانهای ساده و قدیمی که آدم اصلا فکرش را هم نمیکند چه کارهای جالبی داخل آن انجام میشود. حاجآقا که تازه از نماز برگشته، بعداز آنکه نفسی تازه میکند، از دوران کودکی و نوجوانیاش برایمان میگوید که درحقیقت زیربنای زندگی امروزش است. حاجآقا عارف که متولد سال۱۳۱۵ است، میگوید: در خانودهای مذهبی متولد شدم. آن زمان در محله عیدگاه زندگی میکردیم. یادم میآید پیشاز تشکیل دولت اسرائیل، یهودیهای بسیاری در آنجا زندگی میکردند.
او ادامه میدهد: پدربزرگ مرحومم، کربلاییحسن معروف به «کلبحسن مومن» روحانی و در نجف درس خوانده بود. در زمان خودش جزو روحانیون مطرح بود. همردیف روحانیونی، چون مرحومنخودکی و آیتا... قمی، ولی خود را وارد فعالیتهای آن زمان نمیکرد. دلیلش برخی مسائل آن زمان بود.
پدربزرگم اگرچه در زمان اوایل حکومت رضاشاه و جریان کشف حجاب، فعالیتهای پنهانی زیادی داشت، بهطورکلی به خاطر مسائل دینی از حضور در بسیاری محافل خودداری میکرد. او جزو روحانیونی بود که همیشه مطالعه میکرد و بین آنها مورد احترام بود. شاگردان بسیاری نیز داشت و بسیاری از شاگردان او بعدها به درجات علمی و دینی بالایی رسیدند. پدرم هم روحانی بود، اما بنا به دلایلی نتوانست درس روحانیت را ادامه بدهد و به کار شَعربافی یا همان پارچهبافی پرداخت. آن زمان این شغل بسیار مورد ستایش بود و روایاتی درخصوص حلالبودن این شغل مطرح میشد. پیرو کار پدرم، من هم کنار او به شعربافی پرداختم.
حاجآقا عارف تا پیشاز دوران سربازی، کار شعربافی را ادامه میدهد. همزمان درس حوزه هم میخواند. ولی پساز دوره سربازی، تحصیلش را در این رشته بهطور خودجوش و بدون حضورش در کلاسهای درس پیش میبرد. کتابهای ارزشمند بزرگان و آثار زیادی از روحانیون مطرح و همچنین کتابهای درسی را میخواند؛ این کتابها امروز بخش شایانتوجهی از فضای کتابخانهاش را به خود اختصاص دادهاند. همزمان شغلش را نیز تغییر میدهد. علاقه به کارهای فنی و اعتقاد به زحمتکشی و شغل حلال، او را بهعنوان راننده کامیون و اتوبوس به جادهها میکشاند.
برای حاجآقا عارف که درکنار مشغلههای زندگی، دست از مطالعه هم برنمیداشت، انجام کارهای سخت مانند رانندگی در جاده، نوعی خودسازی محسوب میشد. اینها درست زمانی رخ میدهد که زمزمههای انقلاب در شهر به گوش میرسد. او در دوران انقلاب هم، نقش خود را با کمک به انقلابیون و شرکت در راهپیماییها و حضور در فعالیتهای انقلابی ایفا میکند. شرکت در جلسات مختلف بهخصوص جلسات روحانیون مبارز با حضور رهبر معظم انقلاب و آیتا... طبسی و... سخنرانیها، توزیع اعلامیه، تنها بخشی از فعالیتهای اوست تا اینکه پساز پیروزی انقلاب، جنگ تحمیلی علیه ایران آغاز میشود.
تعمیر ماشینهای سنگین زیر رگبار گلوله
او که وظیفه خودش میدانسته با حضور در جبهه در دفاع از کشورش سهیم باشد، تصمیم میگیرد از تواناییاش در جبهه استفاده کنند. همین میشود که بهعنوان مسئول مهندسی رزمی، مشغولبه کار میشود. درحقیقت تعمیر ماشینهای جبهه که بیشتر اوقات درحال حمل مهمات به تعمیر نیاز پیدا میکردند، کار اصلی حاجآقا عارف بود که دیگر در جبهه، همه او را میشناختند. حاجآقا عارف دراینباره میگوید: خاطرات زیادی از دوران جبهه برایم باقی مانده است. چه ماشینهایی که زیر رگبار گلوله تعمیر نکردم، از بلدوزر و لودر و بیل مکانیکی گرفته تا وانتهای حمل مهمات یا انتقال نیرو. خیلی وقتها کار تعمیر در شرایط بسیار حساس مثلا در زمان عملیات انجام میشد.
خبر شهادت پسر
مجروحیت حاجآقا هم در همین حال اتفاق میافتد. درحال تعمیر ماشینی بوده که ترکشی به فکش، اصابت و او را مدتها در بیمارستان بستری میکند. کار او در منطقهای از جبهه بوده که بهدلیل آمار بالای شهدای آنجا، بارها خبر شهادتش به خانه میرسد ولی درنهایت حاجآقا با یادگار جنگی که روی صورتش مانده بود، به خانه بازمیگردد. حاجآقا عارف که یکی از فرزندانش نیز شهید شده، میگوید: من و پسرم هر دو جبهه میرفتیم؛ اگرچه با هم نبودیم. وقتی از جبهه بازگشتم، در ۱/۳/۶۵ خبر شهادت پسرم را برایم آوردند.
زمانی که مردم مشکل قطعی برق داشتند، لوستر گازی زیبایی میسازد که چندتایی از آن با نام عارف به بازار میرود
راهاندازی مغازه تعمیر گاز
آتش جنگ هنوز نخوابیده که حاجآقا عارف، شغلش را عوض میکند. گازسوزکردن ماشینها و وسایل نقلیه، میشود شغل جدید او که بهخاطر احساس نیاز شدید مردم به بنزین انجام میدهد. آن زمان که سوخت برای وسایل نقلیه بهشدت کاهش مییابد، حاجآقا تصمیم میگیرد با نصب کپسول گاز روی خودروی خودش، آن را گازسوز کند؛ همین میشود که ماشینها و وسایل نقلیه بسیاری جلوی مغازهاش صف میکشند تا گازسوز شوند.
پس از آن نیز در زمانی که جنگ تقریبا به اتمام رسیده بود، استفادهاز اجاق گاز پخت غذا مرسوم شده و این فرصت مناسبی بود برای رسیدگی به امور مردم. حاجآقا تعریف میکند: آن زمان مردم، مشکلات بسیاری در استفاده از اجاق گاز داشتند. برای همین هم اتفاقات ناگوار زیادی روی میداد. من بهخاطر روحیه فنی که داشتم، بهخوبی توانستم کار با اجاقهای گاز و تعمیر آن را بیاموزم و برای مردم هم انجام بدهم. مغازه کوچکی برای این کار راهاندازی کردم.
آن زمان اجاق گاز معمولا زودبهزود احتیاج به تعمیر پیدا میکرد که بیشتر بهخاطر نداشتن آگاهی مردم در استفاده از آنها بود. به همین ترتیب مردم هم از گاز و اجاقهای گاز هراس داشتند. برای مثال برخی گاز را باز میگذاشتند و بهدنبال کبریت میرفتند که خود حادثهای به وجود میآورد. از این رو، کار من در آن زمان خیلی به درد مردم میخورد، چون غیر از اینکه اجاقهای گازشان را تعمیر میکردم، نحوه استفاده درست از آنها را هم بهشان آموزش میدادم.
ساخت وسایل خنثیسازی مین
حاجآقا عارف در جبهه حضور داشت بهعنوان امام جماعت، نماز میخواند و احکام را هم بیان میکرد تا اینکه بعداز جنگ ازطرف امور مساجد کارت امام جماعت برایش صادر و او امام جماعت مسجد قمر بنیهاشم میشود. همچنین در مسجد شجریه و اکبریه نیز به عنوان امام جماعت حضور پیدا کرده و بعد از آن تلاش میکند در مسجد امام حسین (ع) که اصلا نماز نوبت صبح در آن برپا نمیشد، نماز صبح برگزار شود.
اتفاقی که باعث میشود لوح تقدیری از امور مساجد به او اهدا شود. درکنار این جریان حاجآقا عارف در حدود سال۶۸ مغازه گاز را تبدیل به تراشکاری میکند. میگوید: ازآنجاکه علاقه زیادی به کارهای فنی داشتم، تصمیم گرفتم مغازهام را تبدیل به تراشکاری کنم.
این فرصتی برایم فراهم میآورد تا افکارم را عملیاتی کنم؛ چون من همیشه با دیدن برخی ابزار و وسایل، فکر میکردم میتوانم در آن تغییراتی به وجود بیاورم تا بهتر بشود از آنها استفاده کرد. همان زمان بود که قطعاتی برای حرفه دندانپزشکی تولید کردم. همچنین درزمینه آتشنشانی و... درکنار اینها، اما برخی ابزارهای حساس برای خنثیسازی مین و دینامیت را نیز میساختم که در همکاری با صنایع دفاع انجام شد. خلاصه، تراشکاری را توسعه دادم و در آن زمان ۴۰ کارگر برایم کار میکردند. کارگاهی که هنوز هم در مهریز ۱۱ فعال است.
اتاق کار حاج آقای عارف کتابخانهای دارد که بیشاز ۴ هزارجلد کتاب را در خودش جای داده است
ساخت بزرگترین مسجد شهرک شهید رجایی
کار در شهرک صنعتی شهرک شهیدرجایی و نبود مسجد در آنجا باعث میشود حاجآقا یکی از مهمترین کارهای زندگیاش را انجام دهد؛ ساخت مسجدی بزرگ برای کسبه و صنعتیها که جایی برای خواندن نماز نداشتند.
او زمینی ۵۰۰ متری از آستان قدس خریداری میکند و تا همین امروز که نزدیک به ۲۵ سال از آن گذشته، اقساطش را پرداخت میکند و هنوز هم چندمیلیونی از آن باقی مانده است. برخی از او میخواهند آن زمین را حسینیه کند تا اختیارش دست خودش باشد، اما حاجآقا برای رضای خدا این کار را کرده؛ پس مسجدی بزرگ میسازد و سازمانی هیئتمدیرهای در آن تشکیل میدهد.
از لوستر گازی که ثبت نشد تا ساخت رحل متفاوت قرآن
با توسعه کارگاه تراشکاری، زمینه ابداعات فراوانی برای حاجآقا عارف پیش میآید که باتوجهبه نیاز زمان خودش بوده است. بهعنوان مثال در آن زمان که مردم مشکل قطعی برق داشتند، لوستر گازی زیبایی میسازد که چندتایی از آن هم برای اولینبار و با نام عارف به بازار میرود.
او میتوانسته در همان زمان این لوستر را به تولید انبوه برساند و به عنوان ابداع خودش آن را ثبت کند، اما به دلایلی این اتفاق نمیافتد و تنها چند نمونه از آن در بازار به فروش میرسد و بقیه اصلا به مرحله تولید نمیرسد. ساختن رحل قرآنی که به گردن و کمر فشار وارد نکند و آسیب نرساند، از دیگر ابداعات حاجآقا عارف است.
او این رحل را طوری طراحی کرده که بهجای اینکه صفحات قرآن رو به بالا باشد، روبهروی صورت قرار میگیرد. بهاینترتیب فرد از خواندن قرآن خسته نمیشود و میتواند ساعتها بدون تحمل فشار در ناحیه گردن و کمر قرآن بخواند. همچنین هندپیس، یک وسیله دندانپزشکی است که با تغییر در اصل آن و طراحی جدید مورد توجه دندانپزشکان قرار گرفته است. حاجآقا عارف میگوید: مدتی هم با شرکت الکترواستیل همکاری داشتم و برایشان وسیلهای ساختم که در عین سادگی و کاربردی بودن، هزینههایشان را نیز پایین آورده بود. همکاری با شرکت چرم مشهد در تولید قطعاتی برای کیف و لباس چرم، فرش مشهد و شرکت رهرود خراسان، بخشی دیگر از همکاریهای این روحانی مبدع و مبتکر محله ماست.
مثل اتاق مخترع
این روزها، اما حاجآقا عارف کمتر به تعمیرگاهش سر میزند؛ یعنی بیشتر پسرها آنجا را میچرخانند. او هم سری به کارگاه میزند، اما دیگر نه برای کار، برای دل خودش. برای همین است که سرتاسر خانهاش را ابزار آلاتی گرفته که او برای دل خودش و البته برای زندگی خودش آنها را ساخته است.
کافی است وارد خانهاش بشوید و اتاقهای مختلف خانهاش را ببینید که هرکدام بهتنهایی کارگاهی فنی محسوب میشود. وقتی به اتاق کار حاجآقا میرویم که هم محل استراحت و مطالعه اوست و هم محل کارهای تحقیقاتی و مطالعاتیاش، حس میکنیم وارد اتاق یک مخترع شدهایم.
همهچیز طوری سرِ جایش قرار گرفته که یک ثانیه زمان هم برای انجام کارها از دست نرود. از کتابهای ردیفشده، از تلفنی که روی وسیلهای خاص قرار گرفته تا با یک حرکت دست نزدیکش شود و میز و چراغ مطالعه و تختخواب و... اما درکنار همه اینها کتابخانه حاجآقا عارف برای خودش منحصربهفرد است. او با دستان خودش کتابخانه بزرگی ساخته که قفسههای آن، چون برگهای دفتری از هم باز میشود و دوباره روی هم قرار میگیرند. کتابخانهای که بیشاز ۴ هزارجلد کتاب را در خودش جای داده است. کتابهایی که خوانده نشده، بسیار کمتر است از خواندهشدهها. از کتابهای دینی و مذهبی گرفته تا کتابهای علمی و پزشکی و حتی داستان در کتابخانه حاجآقا یافت میشود.
توصیههای متفاوت
منبررفتن حاجآقا عارف هم در نوع خودش متفاوت است. او هر روز بعداز نماز در کنار احکام و توصیههای دینی، مردم را به تلاش و زندگی سالم توصیه میکند. از آنها میخواهد در خوردن زیادهروی نکنند، در زندگیشان نظم داشته باشند، بهجای زیاد خوابیدن فعالیتشان را زیاد کنند. توصیههای فراوانی از روایات و احادیث در این خصوص گردآوری کرده و برای مردم بازگو میکند؛ اگرچه افرادی که او را میشناسند با دیدن سبک و مدل زندگی او تحت تاثیر قرار میگیرند.
وقتهای نوشتن
حاج آقا عارف درکنار همه کارهای ریز و درشت، بخشی از وقتش را صرف نوشتن کتابی میکند که از ۱۰ سال پیش تاکنون آن را شروع کرده است. جمعآوری آیات و روایات با مطالعه و تحقیق بسیار، موضوع اصلی این کتاب با عنوان «غفلت» است که از ۴۰ آیه و ۴۰ حدیث در ۵۰۰ صفحه نوشته شده که اکنون در مرحله ویراستاری به سر میبرد.
* این گزارش در شماره ۱۹۱ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۲۴ اسفندماه سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.