
کارآفرین سیلزده به جریان زندگی بازگشت!
فاطمه طاهری، بانوی ساکن محله ابوذر، روزهای تلخی را پشت سر گذاشته است. او که پیش از این درزمینه تولید کیفهای چرمی دستی و خراطی فعالیت میکرد، درجریان سیل سال گذشته، همه سرمایه و کارگاهش را از دست داد.
نهتنها حاصل سالها کار و تلاشش نابود شد، بلکه چندروز پساز این حادثه، همسرش نیز به رحمت خدا رفت. حالا او مانده با ۳ فرزند که یکی از آنها توانیاب است و کارگاه خراطی کوچکی که باید در آن، همه کارهایش را بهتنهایی پیش ببرد.
فاطمه تمام تلاش خود را به کار گرفت تا خسارت ۲ میلیاردتومانی را جبران کند. با اینکه هنوز موفق نشده کسبوکار قبلیاش را احیا کند، دست از تلاش برنداشته است. کارگاه خراطی را دوباره راهاندازی کرده و اکنون خودش چوب اره میکند، پای دستگاه خراطی مینشیند و همه کارهای اجرایی را هم برعهده دارد.
عشق به چوب، از کودکی
فاطمه در بردسکن به دنیا آمد و بعد ازدواج در سال۷۸ به مشهد کوچ کرد. علاقهاش به خراطی و ساخت وسایل چوبی به پنجششسالگیاش برمیگردد؛ آن روزهایی که در عالم بچگی، گوشهای از مغازه استادمحمد نجار مینشست که نزدیک خانهشان بود. به دستهای هنرمند استاد نگاه میکرد که چطور از چوب خشک، میز، صندلی، کمد، قفسه و... میساخت.
از همان لحظهای که بوی چوب و چسب به مشامش رسید، حس کرد به این هنر علاقه دارد. خود فاطمهخانم میگوید: در عالم کودکی در ذهنم وسایل چوبی میساختم. میخواستم برای برادرم اسکوتر درست کنم که آن زمان اسمش چهارچرخ بود. با همان وسایل ابتدایی، مقدمات کار را آماده کردم. به استادکار گفتم چند دایره برای چرخ میخواهم. او هم برایم ساخت.
این اولین ساخته دست طاهری بود. خودش از کاری که انجام داده بود، رضایت داشت و حالا ناراحت است که چرا اولین ساخته دستش را نگه نداشته است. با لبخندی حاکی از رضایت میگوید که تا سالها برادرش از آن اسکوتر استفاده میکرد و کلی خاطره با آن وسیله بازی دارد.
پیدا کردن یک حس گمشده
با آنکه کار با چوب را بسیار دوست داشت، نمیدانست از کجا و چطور باید آن را دنبال کند. به قول خودش آن روزها و آن هم در شهرستانی کوچک، کلاسی بهعنوان خراطی یا نجاری دستکم برای دختران وجود نداشت؛ به همیندلیل فاطمه، علاقه و انگیزهاش را بین درسها و روزمرگیهایش گم کرد. سال ۷۸ ازدواج کرد و به مشهد آمد. بار دیگر با فراهمشدن شرایط به یاد علاقه دوران کودکیاش افتاد.
در عالم کودکی در ذهنم وسایل چوبی میساختم
او برایمان درباره شروع یادگیری خراطی میگوید: در خانه یکی از همسایهها یک مجسمه چوبی دیدم. در یک لحظه یادم آمد چقدر به خراطی علاقه داشتم. دنبال کلاس آموزشی گشتم تا اینکه متوجه شدم مرکز فنیوحرفهای، یک دوره خراطی برای مردان برگزار میکند.
به گفته خودش در آن دوره او تنها بانویی بود که در کلاسها ثبتنام کرده بود. کلاسها را درمیان نگاههای متعجب سایر همکلاسیهایش پشت سر گذاشت. با علاقهای که داشت، نمونه کارش را بهتر از همدورهایهایش انجام داد و با نمره بالا توانست مدرک خراطیاش را بگیرد.
همسر و همراه
همسرش با دیدن او پشت دستگاه خراطی بهدنبال آموزش و گرفتن مدرک رفت؛ بدینشکل زن و شوهر هردو مشغول تولید لوازم چوبی شدند. اولین وسایلی که آنها دونفری تولید کردند، نمکدان و سرمهدان بود.
او روزهای زیادی کارهایش را به بازار میبرد تا مشتری برای فروش پیدا کند. در یکی از همین مراجعات، در بازارچه حاجآقاجان، یکی از مغازهدارها با دیدن کارهایش به خرید آنها راغب شد. فاطمهخانم میگوید: همه ۱۲۰ سرمهدانم را یکجا خرید. حتی گفت اگر بیشتر هم تولید کردی، همهاش را میخرم.
در ادامه روال کارهایش حتی بهتر از این شد. یکییکی مشتریها به او مراجعه میکردند و سفارش میدادند. برایمان تعریف میکند: بعد از آن سفارش و شناختهشدن کارم در بازار، کارهای دیگری هم سفارش گرفتم. آنقدر سرمان شلوغ شد که قرار شد بخشی از کار را به بیرون بسپاریم. کارهایش در بازار رضا، بازارهای طبرسی و... جای خودشان را پیدا کرده بودند.
غم پشت غم
فاطمه طاهری و همسرش که تعداد سفارشهایشان زیاد شده بود، با ششنیرو کارشان را دنبال میکردند. دوپسرشان نیز در همین زمینه مشغول شدند و بخش نقاشی و رنگ روی کارها را هم برونسپاری کردند.
فاطمهخانم طاهری دراینباره میگوید: بسیاری از بانوان در رباط طرق بهدنبال کار در منزل هستند. به فکرمان رسید که از همین افراد برای پیشبرد کارمان استفاده کنیم. آنها کار را از ما تحویل میگرفتند و در خانهشان انجام میدادند.
درخواستها برای کار در منزل ادامه داشت و همین موضوع او را به فکر ایجاد کسبوکار دوخت کیف چرم انداخت. آنها مواد اولیه را تهیه و آن را به چند نفر از بانوانی که تمایل داشتند در این زمینه کار کنند، رساندند.
این شد که از سال۱۴۰۰ کار چرم را با حدود پانزدهنفر شروع کردند و کیفهای تولیدی را به بازار رضا میبردند. همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه سیل همهچیز را ویران کرد.
فاطمه با غمی که در صدایش موج میزند، برایمان تعریف میکند: حدود سیصدکیف برشزده و سیصدکیف دوخته شده در کارگاه داشتم و کلی مواد اولیه که همگی خراب شد. همسایهها به کمک آمدند. کیفها را شستند، وسایل را تمیز کردند، اما کیفها دیگر قابل استفاده نبودند.
خاطرات تلخ برایش دوباره تداعی شده است. ازدستدادن همسر، آن هم درست روزهای بعداز سیل رنج فراوانی داشت «غیر از ضررهای کارگاه، کف حیاط فروکش کرده بود، دیوارها ترک برداشته و همه وسایلمان زیر گلولای بود. همه همسایهها آمده بودند برای تمیزکاری. همسر و دخترم شهرستان بودند.
از سال۱۴۰۰ کار چرم را با حدود پانزدهنفر شروع کردند؛ همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه سیل همهچیز را ویران کرد
همسرم تا شنید که سیل آمده است، خودش را به من رساند. به محض اینکه پایش را داخل حیاط گذاشت و این صحنهها را دید، شوکه شد. حالش خوب نبود، اما اصرار کرد کارگاه را هم ببیند.
با هم به آنجا رفتیم. عصر حدود ساعت۴ ناگهان حالش بد شد. نفسش بالا نمیآمد. بچهها با اورژانس تماس گرفتند، اما همسرم تمام کرده بود. اورژانس گفت بیمار ایست قلبی کرده است.»
فاطمه بعداز سیل نتوانست خسارتی را که به او وارد شده بود، جبران کند و دوباره کسبوکارش در زمینه چرم را راه بیندازد. این روزها هم کسبوکار خراطیاش را با چنگ و دندان حفظ کرده است.
کار در منزل، نیاز بانوان حاشیه شهر
فاطمه مددی از پنجسال قبل، کارش را کنار فاطمهخانم شروع کرده است. علاقهاش به کار خراطی، او را پشت دستگاه نشانده و حالا میلهای سرمهدان را تولید میکند. مددی از سیل میگوید و اینکه سبب شد بازار کارشان مثل گذشته نباشد. او توضیح میدهد: چندماهی در کارمان وقفه افتاد تا فاطمهخانم بتواند دستگاهها را راه بیندازد. کمکار شدیم و این روی شرایط اقتصادیمان تأثیر گذاشت.
مهتاب مینایی که همسایه فاطمهخانم است، سه سال با خراطی طاهری همکاری داشته و این روزها کار دیگری را شروع کرده است. او که از سر علاقه، کار نقاشی روی سرمهدانها را قبول کرده است، میگوید: کار با رنگها را دوست دارم و همین علاقه سبب شد کار را قبول کنم.
یکی از مزایای کار در منزل را بودن کنار فرزندش میداند و میگوید: این کار سبب شده بود هم در خانه باشم و هم درآمد خوبی داشته باشم. مدتی است کار کم شده است و مجبور شدهام شغل دیگری انتخاب کنم.
* این گزارش سهشنبه ۳۱ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۰ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.