
از بیرون که نگاه میکنی روح جاری بر این ساختمانها را نمیبینی. گمان میکنی آنها به اعتبار شغلشان در کنار هم قرار گرفته اند، ولی به درونشان که پا میگذاری تازه میفهمی آنها اعضای یک پیکرند که هیچوقت غافل از احوال یکدیگر نیستند.
حالشان با هم و کنار هم خوب است. هر کدام عضوی از یک تنِ واحد هستند که هر وقت لازم باشد وظیفه خودشان را به انجام میرسانند تا کار اینجا لنگ نماند. حالا این دوستان که همسایگی را در حق هم به کمال رسانده اند، با هم کار تازهای شروع کردهاند.
یک کسبوکار خانگی که بیشتر از اینکه حال و هوای یک محیط کار را داشته باشد، اتمسفر رفاقت دارد. همسایگان ساکنِ مرکز تحقیقات جهادکشاورزی یک مجموعهاند. اگر همسایهها دست راست و چپ مجموعه هستند قطعا جلائیان، مغز متفکر این مجموعه، است که هر کاری از دستش بر بیاید دریغ نمیکند.
رویا جلائیان تقدمی که بین همسایهها به خوشمشربی و حسنخلق و مدبر بودن شهره است، مسجد، پایگاه و سالن ورزشی اینجا را با کمک دوستانش میچرخاند. معتقد است خدا آدمهای خوبی سر راهش قرار داده است که میتواند موفق باشد. او آنقدر تدبیر در کارهایش به خرج میدهد که پسرش به او بگوید: «مامان، تو باید رئیسجمهور میشدی!»
قرارشان از اول این نیست که بخواهند کار خانگی انجام بدهند و درآمدی داشته باشند. ۸ نفری هستند که بند رفاقتشان آنها را به هم وصل کرده است. یکیشان به دیارش میرود و میخواهد که برای دیگران سبزی بیاورد.
تعارف میکنند و میگویند نمیخواهند، اما تعارفها ختم به این میشود که رحمانی از نیشابور برایشان ۱۳۰ بسته سبزی بیاورد. دور هم جمع میشوند و برگ سبزیها را در بگو و بخندهای زنانهشان از ساقه جدا میکنند، میشویند، خشک و بستهبندی میکنند.
چند بسته از سبزیها پایشان به آزمایشگاه باز میشود و مورد استقبال قرار میگیرد. جلائیان میگوید: «همانجا خریده بودند. دیگران متوجه کیفیت کار خانگی میشوند». تمام سبزیها را بستهبندی میکنند و میفروشند تا از آن بستههای تعارفی چیزی برای خودشان باقی نماند.
یک روز عادی این جمع دوستانه میشود اولین جرقه شروع یک اشتغال خانگی! حالا از آن زمان حدود سه ماهی میگذرد و این رفقا نشان دادهاند که از پس این کار به خوبی برمیآیند. میتوانند و انجام میدهند. حسنِ حضور و ماندگاری کارشان رفاقتشان است که به دنیا کار میارزد و این را خودشان خوب میدانند.
حالا یک سوئیت ۵۰ متری شده است جایی برای گردهمایی کارآفرینانه بانوان مجموعه. آنها توانستهاند با موافقت مدیر مجموعه ۳ ماه بدون اینکه اجارهای بپردازند این سوئیت را در اختیار بگیرند تا بتوانند دست به زانو بگیرند و بلند شوند.
البته قبضها بر عهده خودشان است. مجموعهای که ساکنان آن کارکنان جهاد کشاورزی هستند و هر کدام از بانوانی که اینجا مشغول هستند همسرش در بخشی از جهادکشاورزی مشغول به کار است.
حالا یا در همین مجموعه یا در قسمتهای دیگر. جلائیان پیش از این ارادهاش بر این بود که کار بزرگ دیگری را شروع کند. شرکت کشت و پخش گیاهان دارویی. طرحی که اگر همکاری سازمانها بود الان به برداشت محصول رسیده بود، ولی پازل فعالیتشان خوب جفت و جور نمیشود تا کارشان سامان بگیرد.
گره اجرای طرح هم وامی است که به سرانجام نمیرسد. جلائیان میگوید: «در مرکز تحقیقات گیاهان دارویی کشت میشود. من میخواستم این کشت را گستردهتر کنم تا بهصورت خانگی آنها را بستهبندی و عرضه کنم».
سابقهاش در راهاندازی کارهای خانگی پرطول و دراز است. حدود ۱۵ سال پیش هم بستهبندی حبوبات را به صورت خانگی راه میاندازد. آن موقع ساکن قاسمآباد است و اسم دخترش که آن موقع ۳ سال بیشتر نداشت روی محصولاتش میگذارد.
میگوید: «آن شرکت که میگویم اتاق خواب من بود. توی آپارتمان بود. از ۶۰ پله همسرم کیسههای ۵۰ کیلویی حبوبات را به سختی بالا میآورد. همسایههایم که رفیقشان بودم آنها را تمیز میکردند».
خانمها حبوبات را پاک و ریز و درشتش را غربال میکنند. کیلویی ۲۰۰ تومان. کارشان دورهمی صمیمانه یک ساختمان است. آخرش هم حبوبات جدا شده را به همراه دستمزد به همسایهای که آنها را پاک کرده است، میدهد تا هر دو نفر راضی باشند.
میگوید: «آخر بولوار حجاب نه مسجدی بود. نه حسینیهای. خانه من پایگاه بود. همه برنامهها توی خانه من بود. روضه یا دعای توسل یا حتی میهمانی همسایه طبقه پایینمان. همکاریمان با هم خوب بود. هنوز ارتباط داریم. حتی الان مشتریام هستند».
آن کار را همان سالها کنار میگذارد، ولی الان میگوید: «اگر آن موقع کارم را ادامه داده بودم الان بانوان زیادی از آن بهره میبردند». او توانمند است و بیکار نمیتواند بنشیند. جلائیان حتی از نیاز مالی دانشجویانی که در این مرکز حضور دارند غافل نمیماند.
با آنها ۳ نمایشگاه میزند که دستسازههای خودشان را به فروش برسانند. نمایشگاههایی که هیچ سود مالی برای خود او ندارد، ولی تمام چانهزنیهایش مال اوست تا غرفه را رایگان به آنها بدهند.
کارشان را با بستههای سبزی تعارفی شروع میکنند، ولی در همانجا متوقف نمیمانند. بعد آن کلم، گوجه و هویج و سبزی با هم میآمیزند تا مخلوط ترشیشان هم آماده عرضه شود. انواع سبزیها (کوکو، قورمهسبزی، شوید و کرفس) هم به این جمع اضافه میشوند.
شهد مربا هم در این رفاقت غلیظ میشود. حتی دارچین و زردچوبه هم چاشنی این جمع میشود تا هر چیزی را که مشتری از آنها بخواهند نه نگویند. هرکسی به آنها سفارشی میدهد از دایره مشتریانشان خارج نمیشود.
سریع به میدان میوه وترهبار میروند و جنسشان را جور میکنند تا دست رد به سینه درخواستی نزنند. حتی جوانه یونجه هم تهیه کردهاند. جوانههایی که خودش برای سالاد توی خانهشان استفاده میکند حالا برای مشتری هم سفارش میگیرد.
جوانههایی که نهایت بتوان خشکش را در بازار پیدا کرد، میتوان تازهاش را از این جمع دوستانه تهیه کرد. شبکههای اجتماعی راه ارتباطیشان با کسانی است که درخواست سفارش دارند.
همان ابتدا دوست و آشنا را در یک کانال عضو میکنند و اعلام موجودیت میکنند تا حالا تداوم کارشان وابسته به کیفیت محصولشان باشد که مشتری را پای کارشان نگه میدارد.
کارشان که رونق میگیرد سرمایهگذار به آنها پیشنهاد میدهد که در یکی از سولههای مرکز کار تازهای را شروع کنند تا برایشان مجوز بهداشت را هم بگیرد. بستهبندی پیاز کاری است که آنها زیر بار پذیرش آن نمیروند.
۶ رفیقِ پای ثابت و ۲ نفر دیگر که گاهی برای کمک میآیند اعضای این شغلِ خانگی هستند. خودشان تقسیم کردهاند که بعضی صبح بیایند و بعضی عصر. اصل کارشان زندگیشان است و سعی میکنند که جوری برنامه بگذارند که از زندگی نمانند.
معمولا عصرها همه هستند. جلائیان میگوید: «سین سلامت ما وجدانمان است. ما از این محصول خودمان استفاده میکنیم. ما میخواهیم دوستانه کار کنیم. نمیخواهیم کارگر کسی بشویم. برای خودمان کار میکنیم.
وقتمان در اختیار خودمان است. اگر کارگر دیگران شویم دیگر کسی نمیتواند از پای دستگاه تکان بخورد. باید ۸ ساعت کار کند، ولی الان بچهاش را حاضر میکند و میفرستد مدرسه و بعد میآید. وقتش در اختیار خودش است. با هم همکاری میکنیم. مثلا دیروز من رفتم میدان، ولی امروز از صبح بقیه آمدند، من کار داشتم نیامدم».
وقتی سفارش میگیرند شتاب دارند که محصول را هرچه سریعتر به دست مشتری برسانند. هنوز خستگی شب قبل که تا ساعت ۱۲ مشغول کارند به تنشان است. یا حتی در برنامه امروز مرکز نمیتوانند شرکت کنند، چون باید به سفارششان برسند.
از دیروز ظهر که باید بستههای سبزی را آماده کنند میدانبار هستند تا مواد لازم را تهیه کنند. ساعت ۶ همه اینجا جمع میشوند و شروع به پاک کردن بستههای سبزی میکنند.
سرشان به کار گرم است و حرفها مرهم خستگی دستهایشان است که یک باره یک نفر میپرسد: ساعت هشت شده؟ عقربه ایستاده ساعتِ خراب را نگاه میاندازند که انگار نمیخواهد آنها را از ساعت آگاه کند تا این جمع دوستانه همچنان کنار هم گل بگویند و بشنوند.
زمان در کنار رفاقتشان خیلی زود سر ۶ را به ۱۱ و نیم وصل میکند تا زمان خداحافظی برسد. جلائیان تأکید میکند: «راستش به خاطر درآمد نیست بیشتر به خاطر دورهم بودن است. یک کارآفرینی است و با هم هستیم.
گاهی فشار کار زیاد است خسته کننده میشود، ولی این همکاری و همدلی را دوست داریم». ۱۰ سال است کنار هم هستند و این همراهی ۳ سال است به نقطه عطف رسیده تا همبستگی و رفاقتشان نقطه ثقل این کار باشد که هیچ بهایی نتواند آن را سنگِ محک بزند.
درحالیکه خانمهای زیادی از سبزی پاک کردن فراری هستند، اما آنها معتقدند وقتی دورهمی سبزی پاک کنید شیرین است. ولی اگر تنها باشی سخت است. نقطه قوت کارشان هم همین است که هیچ وقت سرکار تنها نیستند.
البته هنوز سرریز هیچ درآمدی به حسابشان واریز نشده است. تصمیم دارند هرچه پول دستشان میآید روی هم جمع کنند تا سرمایه کارشان کنند. روز اولی که عزمشان جزم این کار شد نفری ۲۰۰هزار تومان سرمایه کردند تا مواد اولیه را تهیه کنند.
هرچه هم لازم دارند از میان آشپزخانه و وسایلی که در خانه مورد استفاده خودشان است، تأمین میکنند. سبزیخردکنهای خانگیشان کمک حال کسبشان است، ولی خودشان هم از دستگاه خانگی توقع کار صنعتی ندارند.
یکی از خانمها میگوید: «ما دستگاه خردکن نداریم و همه چیز را سنتی و دستی تهیه میکنیم و گاهی اذیت میشویم». اذیتی که مانع تداوم کار رفیقانهشان نمیشود. خودشان میدانند کیلوهای سبزیشان که بالا برود دیگر باید فاتحه دستگاه را بخوانند، ولی انگار اسباب کار و خانهشان یکی است.
خانه این یا آن ندارد. اسبابشان هم این و آن ندارد. سازگاریشان نمیگذارد که گلایهمند این حرفها باشند. بینشان مالِ من یا تو نیست. هرکاری هست با هم انجام میدهند. حالا هم حرفی ندارند که درآمدهای اندکشان پسانداز شود تا وسیله بخرند. جلائیان میگوید: «ما اسلایسر و خشک کن و یخچال میخواهیم». از دو پنکه برای خشک کردن سبزیها استفاده میکنند.
برای بستهبندی هم از همان پلاستیکها و برچسبهای قدیمی ۱۵ سال پیش که بعد از تعطیلی کار در میان وسایلش باقی ماند بهره میبرند تا روزی که کارشان را گسترش بدهند و بستهبندیهای مخصوص خودشان را داشته باشند.
در حال مصاحبه است، ولی چشمش به سبزیهایی است که داخل ظرف پاککردهها ریخته میشود تا صحبتش را قطع کند و بگوید: «زردهایش یا آنها که کم رنگ است نریز. این بسته شوید را کلا نریزیم بهتر است.»
بعد هم دوباره رو به ما میکند: «الان دنبال پولش نیستم میخواهم استمرار داشته باشم». خودش وسواسی گریزناپذیر در کارش دارد که نمیگذارد به راحتی از کنار آن بگذارد. از دوستی میگوید که روز اول به آنها گفته مادرشوهرم وسواس دارد.
سبزیاش را باید خودش بشوید و پاککند، اما وقتی سبزیهای آماده شده عروسش را میبیند اعتراف میکند که خودش هم نمیتواند با آن دقت کار کند. صدای کرت کرت تیزی چاقو که سبزیها خوابیده بر سینی را میشکافد، زیرصدای مصاحبهمان است.
قبل از اینکه سبزی را توی خردکن بریزند آن را با چاقو ساتوری میکنند. جلائیان میگوید: «سبزی را که مستقیم توی خردکن بریزی یکدست نمیشود. به خاطر همین اول با چاقو ریزشان میکنیم و بعد داخل دستگاه میریزیم.»
سبزی خام برایشان چیزی ندارد. با وسواسی که آنها دارند و وقتی که میگذارند تا یک محصول صددرصد خانگی را تحویل مشتری بدهند چیزی از پولش نمیماند، اما وقتی مشتری راضی است سفارشهای دیگر دارد و مشتریهای دیگری را به آنها معرفی میکند که به گردش مالی کارشان کمک میکند.
میگوید: «دو کیلو جعفری را تحویل مشتری دادم فکر میکرد سه کیلو است. چون سبزی را خوب خشک میکنیم و آب وزن نمیکنیم که تحویل مشتری بدهیم. همین را میتواند از مغازه ارزانتر بخرد، ولی میداند این سبزی با آن سبزی چه فرقی دارد.
سبزیهای بازار را میبینم که چقدر ساقه دارد. فقط تهش را زدهاند و خرد کردهاند. درشت است. خودم جعفری حاضری گرفتم که سیخ سیخ روی سوپم بود. دوست نداشتم. ما الان جعفری فقط گلش را میزنیم. خودمان هم از همین سبزی میخوریم.»
با وسواسی که دارند و وقتی که میگذارند تا یک محصول خانگی را تحویل مشتری بدهند چیزی از پولش نمیماند
جلائیان که در مجتمع او را با نام همسرش میشناسند علاوه بر این مسئولیت بسیج، مسجد و سالن ورزشی را هم برعهده دارد و هر وقت پای کار فرهنگی در میان باشد او میانه میدان است. میگوید: «اخلاقم این است که یا باید کاردرست انجام بشود یا اصلا قبول نمیکنم».
ساکنان یک سال ونیم به او اصرار میکنند و بالاخره میپذیرد تا مسجد مجتمع جزو معدود مساجدی باشد که به دست بانوان اداره میشود. با هزینههای پایین کارهای مسجد را پیش میبرد. در مراسمهای مختلف برنامه دارند و میگوید: «دستمان را جلو کسی دراز نمیکنیم. مداح و خیر پیدا میکنیم و مراسم میگیریم».
روز اولی که مسئولیت مسجد را قبول میکند تا درش باز بماند جلو صندوق گرداندن در مسجد را میگیرد. معتقد است کسی که مسجد میآید شاید نخواهد یا نداشته باشد هزینه کند و نباید خجالت زده شود.
۳۰ شب ماه مبارک را به همین منوال افطاری ساده میدهند. چراغ شب اول را خودش روشن میکند و شبهای بعد دیگر اهالی هر کدام بخشی از کار را میپذیرند تا اهالی با خیال راحت به مسجد بیایند. دو ماه محرم همه با هم همکاری میکنند تا یک روز هم در مسجد بسته نباشد. بقیه مناسبتها به همین منوال است.
تا یکسال پیش هیچ امکانات ورزشی ندارند. بعدازظهرها تور میبندند و والیبال بازی میکنند. هیچ کدام آموزش ندیدهاند و این ورزش اقناعشان نمیکند. تصمیم میگیرند برنامه ورزشی ثابتی داشته باشند.
حدود یک سال است که برنامه ورزشی هم برای خودشان چیدهاند. هر روز صبح ساعتی در مسجد را باز میکنند تا بانوان مجتمع در آنجا ورزش کنند. این هم به همت جلائیان است.
رحمانی یکی از بانوان همیشه همراه او میگوید: «هیچ کس نمیتواند این کار را بکند. همین کلاس ورزش هر ماه پول اگر کم بیاورد از جیب خودش میگذارد». جلائیان ماهیانه مبلغ ثابتی را با مربی قرارداد بسته است که گاهی مجبور میشود مبلغی از خودش هزینه کند تا کلاس پابرجا بماند. میگوید: «من با مربی قرارداد دارم. گاهی خودم هم نمیروم. ماه پیش فقط یک جلسه رفتم، اما اگر هزینه تأمین نشود بقیهاش را خودم میپردازم».
با همسرش برای پذیرش هر مسئولیتی گفتگو میکند تا جایی که وقتی پیشنهاد مسئولیت مسجد را به او میدهند اجازه میگیرد هر وقت چای و قند کم آورد از خانهاش ببرد. این اتفاق هم زیاد میافتد که وقتی قرار است سفره پهن کنند چیزی کم بیاید و او به سراغ آشپزخانه خودش برود.
ماه رمضان یک کیسه برنج کم دارند آن را از خانه خودش تأمین میکند تا افطارشان کم نیاید. دلش گرم است که در لحظههای سختش همسرش پشتش است و نمیگذارد بار خستگی لحظهها به تنهایی بر دوش او بماند.
حتی برای خرید مواد اولیه گاهی با تمام ماندگی که از کار روزانهاش دارد، همت میکند تا کار بانوان کارآفرین مجتمع راه بیفتد. البته دیگر مردهای مجتمع بارها مراتب امتنانشان را از اینکه همسرانشان به فعالیتی مشغول هستند به او رساندهاند.
میگوید: «من هم سعی میکنم برای زندگیام کم نگذارم. الان ناهارم حاضر است. خانهام تمیز است. من هر ساعتی آمادگی پذیرایی از میهمان را دارم. همین هم باعث میشود خانواده راحتتر بپذیرند.»
با تمام اتفاقهای خوبی که با حضور بانوی پرتلاش مرکز تحقیقات در این مجتمع میافتد، اما او حاضر نیست تقدیر شود. دوستانش میگویند حتی گفتند اگر برنامه تقدیر برای من بگذارید میروم.
میگوید: «ما دوستان خوبی هستیم. چهار، پنج روز از هفته را با هم هستیم. در هرکاری فکرش را کنید کنار هم هستیم. گاهی یک باره دور هم جمع میشویم و آش میپزیم و یک کاسه هم برای شوهرانمان میبریم.
همدیگر را پیدا کردیم و با هم سازگاریم». شاید همین رفاقت است که نمیگذارد او توقع تقدیر داشته باشد. شاید هم محبتهای گاه و بیگاه و بیاندازهشان به هم است که آنها را پایبند این رفاقت کرده است.
جلائیان میگوید: «دوستان خوبی هستند. همین رفاقتشان بس است. به تقدیر نیاز نیست. پارسال چند روزی خانهنشین بودم. مجبور بودم از دستشان جاروبرقی را پنهان کنم. هر روز صبح میآمدند.
یکی جارو میزد، یکی غذا میپخت و کمک حالم بودند. همین دوستیها میماند.» حتی وقتی گوشیاش هنگ میکند، اجازه نمیدهد پسرش عکسهایش را پاک نکرد. میگوید: «به پسرم گفتم مامان همه اینها خاطره است. شاید به نظر تو جالب نیاید، ولی ۱۰ سال دیگر برای من دنیایم است. پاک نکن. عکسها را برایم روی فلش ریخت».
* این گزارش سه شنبه ۹ بهمن سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۰ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.