هر قدر که فکر کردن به رؤیایش دلچسب است عملیکردن آن شیرینتر است. رفتن دنبال یک کار تولیدی که بتواند دست دیگران را هم در زندگی بگیرد. شاید اگر خیلی از ما بودیم در همین مرحله رؤیا میماندیم، اما بعضی تصمیمهاست که آدمها را متمایز و خاص میکند.
بانوی کارآفرینی که با هدف خوداشتغالی برای زنان سرپرست خانوار مردانه پا به میدان گذاشت و تصور نمیکرد بعد از یک فاصله کوتاه بتواند برای ۴۰۰ نفر از بانوان محله خود کارآفرینی کند. اما این اتفاق افتاد و موج تازهای در محله آوینی راه افتاد و بعد هم گره خورد به اشتغالزایی برای مردان تا بار روزهای سختی روزگار و خرابی بازار را از روی دوش آنها سبک کند.
زندگی سکینه هاشمی، بانوی سی و چند ساله محله آوینی مثل همه آدمهای این کره خاکی، اما و اگرهای زیادی دارد و بالا و پایینهای فراوانی که به جای رخوتآفرینی روز به روز محکمترش کرده است. حالا که وقت گفتن و تعریف از اتفاقهای گذشته میشود جمع و جور کردن حرفها برای رساندن منظورش سخت است.
مجبور میشود تا میتواند خلاصهشان کند در همین جملههای کوتاه: همسرم جانباز اعصاب و روان بود. زندگی، سه فرزند و شوهری که توانی برای کارکردن نداشت و کنارش من بودم و من بودم و من ... جای درنگ و تردیدی نبود باید بلند میشدم و روی پای خودم میایستادم و این اتفاق افتاد.
شوهرم سال گذشته عمرش را داد به شما. شاید جای خالی او برای من هم به عنوان یک زن تلخ است و میماند، اما روزگار و بالا و پایینهایش گردش زندگی را خوب به من یاد داده است و من به لطف خدا در زندگی خیلی مدیونم و به همین دلیل نذر کردهام دست دیگران را که روزگاری شبیه خودم دارند، بگیرم.
قالیبافی را آموخته بودم و تخصصی یاد داشتم و کم کم خیاطی و هنرهای دیگر را هم یاد گرفتم حالا نوبت این بود روی این داشتهها سرمایهگذاری کنم. راه سخت و دشواری بود. اما من سختتر از آن بودم. رایزنی با سازمانهای مختلف را شروع کردم از هر جا و هر کسی که به نظرم میتوانست برای زنانی که همدرد من بودند کاری انجام دهد کمک میخواستم میدانستم یک دست صدا ندارد.
بعضیها لطفشان را دریغ نکردند و از دیگران هم انتظاری نداشتیم. چند وقت داخل مسجد برنامههای آموزشی و هنری را دنبال میکردیم. مانعتراشیها نگذاشت کار را ادامه دهیم. اما هرچه بود و هر چه پیش میآمد تأثیری در ادامه و دنبال کردن هدف نداشت. نباید متوقف میشد و میماند.
کارگاهها را داخل خانه آوردم. خانهام بزرگ و جادار نیست. کمبود و مشکل هم زیاد دارد هیچوقت جای کارگاه را نمیگیرد، اما خوشحالم این چرخها از حرکت نایستاده است.
کار را با دوخت پیراهن مردانه شروع کردیم و کنارش آموزش هنرهای دیگر هم هست. پارچهها را یکی از سازمانهای دولتی برایمان میآورد. سه چرخ هم داخل خانه است و آنهایی که دوست داشته باشند همینجا تولید میکنند. ۵۰ نفر هم از بیرون کار را تحویل میگیرند و برمیگردانند. نمیدانید چقدر حس خوبی دارم از اینکه تا به حال کار ۴۰۰ نفر از بانوان این محله را راه انداختهام. تا چرخ زندگیشان لنگ نماند.
خانهاش پر از امید و نشاط است. یک بخش آموزش خیاطی است. مربیها همه خودی هستند خوبیاش این است که دست به دست هم دادهاند تا کار روی زمین نماند. آنهایی که کار را تخصصی یاد گرفتهاند آموختههایشان را بی هیچ چشمداشتی در اختیار دیگران میگذارند.
صدای چرخ لحظهای قطع نمیشود. دو دختر جوان یک ریز کار میکنند. فائزه عرفانی و فاطمه خاوری کار را از خانوادهشان یاد گرفتهاند و حالا که زمینه کار اینجا پیش آمده است صبح تا ظهر وقتشان را روی دوخت و دوز میگذارند. اینجا هم امنیت دارد و هم آرامش. اینها را با اطمینان و ایمان کامل میگویند و بعد سرشان گرم کار میشود.
یکی از خانمها که برای تحویل کار آمده است از مزایای کار درون خانه تعریف میکند: نمیتوانم فرزندم را تنها بگذارم و دور از آن باشم به همین دلیل خیاطی را همین جا یاد گرفتم. درآمدش شاید خیلی چشمگیر نباشد، اما امنیت خاطر دارم و از انجام آن لذت میبرم. به دیگران هم توصیه میکند اگر کسی بخواهد و اراده داشته باشد میتواند در محیط خانه هم درآمدزایی داشته باشد.
کار و کارآفرینی بخش جدانشدنی از زندگی بانوی محله آوینی است. میگوید: کار در خانه سخت است. اینکه هم بخواهی سفارش قبول کنی و هم آموزش بدهی و میدانم هنوز راه بلند و طولانی پیش رو داریم و باید به دنبال جایی مناسب باشیم.
هاشمی گفتهاش را جور دیگری ادامه میدهد: من به هنرجوها هم گفتهام زن و مرد ندارد وقتی بانویی کار بلد باشد و پشتکار را هم همراهش کند میتواند با ارزانترین پارچه شیکترین لباس را بدوزد هم برای خود و خانوادهاش و هم برای دیگران.
همه چیز به یک نگاه خلاق و سازنده برمیگردد. شما فکر کنید یک بانو فقط دوختن چادر را یاد بگیرد و تبلیغ کند که آن را به قیمت مناسب میدوزد چقدر میتواند کمک خرج خانوادهاش باشد. همین کار ساده را امتحان کنند و ببینند چه مقدار از مشکلاتشان کم میشود.
چند ماه است تصمیم تازهای او را درگیر فعالیت دیگری کرده است. به کارگیری و اشتغال چند جوان محله.مدیریت کار را به دست ناصر صاحب دادی سپرده است. جوانی که فوت و فن خیاطی را خوب میداند و تخصصی کار میکند.
ناصر صاحب دادی مشکل نداشتن جا برای تولید را این طور تدبیر کرده که طبقه پایین محله زندگیاش را به کارگاه خیاطی آن هم به دوخت کت و شلوار اختصاص داده است. شیک و امروزی کار میکنند مطابق با مد روز و سلیقه و ذائقه اجتماع.
صاحب دادی میگوید: من همراه برادرم که دانشآموخته مهندسی است کار را از پارسال شروع کردیم. شب عید بازار شلوغ بود و کار زیاد. برای عقب نیفتادن از این بازار یک نیرو گرفتیم و بعد هم تصمیممان بر این شد که آن را توسعه بدهیم.
این شد که به دنبال افراد متخصص کار رفتیم. نیروها را خانم هاشمی معرفی کردند و ما هم وام گرفتیم. دو چرخ تبدیل به چند تا چرخ شد و یک نیرو به هشت نفر.
نیروها را از بین کسانی انتخاب کردیم که نیاز داشتند و بیکار بودند. کار شروع شد. بازار کار خوب، اشتیاق بچهها را برای بهتر بودن و با کیفیت کردن کار بیشتر کرد. ما برای سود کم و تولید بیشتر دور هم جمع شده بودیم و خوشبختانه بچهها هم این اصل را قبول داشتند و مایه پیروزیمان در بازار شد.
محیط کاریمان خوب نیست و توی تابستان داغ بودن و ماندن توی کارگاه سخت است، اما خوبیاش این است که بچهها قانعاند و گلایه در این باره خیلی نیست.
میزهای چیده شده در کنار هم، اجازه راحت راه رفتن بین آنها را نمیدهد. خط تولید زنجیرهای است یعنی بچهها هر کدام بخشی از کار دستشان است به قول خودشان یکی در خط تولید آستین است، یکی اتوکاری میکند و یکی کار را کامل میکند.
صاحب دادی میگوید: الگویش را از شرکتهای بزرگ برداشتهام. زنجیرهای کارکردن کار تولیدی را مرغوب و با کیفیتتر میکند. قراراست ما با تولیدات ایتالیا و ترک رقابت داشته باشیم.
جمشید محمدی، حسین مظفری، محمد حیدری و محمد میرزایی همه و همه مشغول هستند. گرمای هوا و جای تنگ کار را سخت میکند، اما صدای چرخ توی این هوا و گرما دلنشین است، چون پول و درآمد را پای زندگیها میآورد.
محمد میرزایی هم درس میخواند و هم کار میکند. نوجوان است و ۱۴ ساله. هنوز خبره و کار کشته نیست، اما میداند همه چیز درست میشود. میگوید: از اینکه میتوانم کمک خرج خانوادهام باشم، احساس خوبی دارم.
این حس و حال در جمشید محمدی که تجربه یک دوره بیکاری طاقت فرسا را داشته است هم دیده میشود. ۳۸ ساله است کمی بیشتر میخندد و میگوید: خدا مردی را شرمنده عیال و خانوادهاش نکند.
حس آرامشی که او و دیگران بعد از تجربه یک دوره کوتاه یا بلند بیکاری داشتهاند، صاحبدادی، مدیر جوان مجموعه را به تلاش برای توسعه کارگاه مصمم کرده است. نگاه او و هاشمی به بازتابهای رسانه هم هست اینکه نیکوکاران همتی کنند و مکانی را در اختیارشان بگذارند تا کارگاه تولیدی کارآفرینان آوینی متمرکز و مستقل شود و این موضوع را بارها و بارها مطرح میکنند و ما قولش را میدهیم حرفشان را بیهیچ کم و کاستی انعکاس دهیم.
اتفاقهای شیرینی در راه است که هاشمی از آن خبر میدهد. ازدواج و تشکیل زندگی مشترک برای کارآفرینها که به وقتش دعوتمان میکند.
هاشمی وقت رفتن و خداحافظی حرف قشنگی میزند که حیفمان میآید گزارش را بی آن تمام کنیم: ببینید غمانگیزترین حالت ممکن است که آدم یک روز برگردد عقب و به زندگیاش نگاه کند و بفهمد این همه استعداد و توانایی که داشته را نادیده گرفته است. استعدادهایمان را نادیده نگیریم.