پاییز برای برخی آدمها فصل خزان و برگریزان است، فصل صدای خشخش راهرفتن بر روی برگها و حس و حال شاعرانه. ولی برای برخی دیگر فصل کاروبار است. همزمان با برداشت گلهای زعفران، کوچهها و خانههای محلات حاشیه شهر رنگ ارغوانی به خود میگیرد و نوید روزهای طلایی را به اهالی میدهد.
تمام خیابانهای مختلف محله سیدی، قائم، خلج، انقلاب و بهارستان پر از آگهیهای جورواجور ایستگاه گل زعفران است، کاغذهای آچهار که روی آن با فونت درشت نوشته شده است: «پایگاه توزیع گل زعفران» و زیر آن شماره تماس و آدرسی قرار دارد.
کاغذهای پشت شیشه مغازهها و بنرهای نصبشده روی دیوار آنقدر زیاد است که توجه هر رهگذری را جلب میکند. هر کدام از این تبلیغات مربوط به یک ایستگاه است. بهدلیل نزدیکی شهرستان تربتحیدریه حجم زیادی از بار گل زعفران برای پاککردن به حاشیه شهر مشهد میآید و این موضوع توانسته است شغل فصلی خوبی برای اهالی این محلات باشد.
آگهی تبلیغاتش را پشت شیشه سوپرمارکت محله دیدهایم. رنگ سبز کاغذ تبلیغاتی او در کنار کاغذهای سفیدرنگ «ساندویچ سرد موجود است» و «پول نقد داده نمیشود» توجهمان را جلب میکند. فاصله چندانی تا آدرس نوشتهشده نداریم. پس به خیابان سحر میرویم.
هنوز به وسطهای کوچه نرسیدهایم که بنر بزرگ پایگاه توزیع گل زعفران بالای پارکینگ خانهای نقلی خودنمایی میکند. پارکینگ بسیار کوچک است و برای یک ماشین فقط جا دارد. آنطور که به نظر میرسد، سالهاست این پارکینگ رنگ ماشین به خود ندیده است. قسمت ورودی بهوسیله میز بزرگی از خیابان جدا شده است. سبدهای زردرنگ پلاستیکی زیادی روی هم چیده شدهاند که درون آنها گلهای زعفران دیده میشود. هوا تقریبا سرد است و باد خنکی میوزد.
خانم میانسالی ژاکت پشمی آبیرنگی به تن دارد و همانطور که صحبت با تلفنش را تمام میکند، روی کاغذ چیزهایی مینویسد، اولین سؤال را میپرسم؛ «خودتان زمین زعفران دارید؟» خلاصه و مفید جواب میدهد خیر. سؤال دوم را پرسیدهنپرسیده مورد عتاب قرار میگیرم که اگر کارت ملی داری بده و گل را برای پاککردن ببر و اگر نداری از اینجا برو!
توضیحات مفصل من او را قانع نمیکند و به ایستگاه دیگری در دو کوچه بالاتر میروم، باز هم همین آش و همین کاسه است. به چندین ایستگاه سر میزنیم تا اینکه در یکی از کوچههای خیابان شهید دایی مغازه کوچکی چشممان را جلب میکند. مغازهای قدیمی که از پشت ویترین تا داخل آن پر از سبدهای زردرنگی است که گل زعفران، آنها را زیبا کرده است.
خانم جوانی در حال جابهجایی سبدهایی است که نور بیرمق آفتاب این روزهای پاییزی به آنها میخورد. با شنیدن توضیحاتم کمی برای مصاحبه اینپا و آنپا میکند، میترسد برایش دردسر شود و از نانخوردن بیفتد اما بالأخره به شرط اینکه نامی از او برده نشود، راضی به صحبت میشود.
راحله هفت سالی میشود که با رسیدن فصل پاییز مغازه کوچکی در محله اجاره میکند تا با آوردن گل زعفران و توزیع آن در محله، کمکخرجی برای خانواده چهار نفره خود باشد. سال اول به پیشنهاد یکی از همسایهها به شرکت اسم و رسمداری رفت و با امضای قرارداد و دادن یک برگ سفته حیاط کوچک خانه پدری را برای توزیع گل زعفران آماده کرد.
در سال اول روزی 100کیلو زعفران بین همسایهها و افرادی که میشناخت توزیع میکرد. کمکم هر کدام از همسایهها که برای گرفتن گل زعفران میآمدند روز بعد یک نفر دیگر را همراه خودشان میآوردند و تعداد افراد بیشتر و بیشتر میشد. او با درآمد آن سال توانست برای بچههایش لباس بخرد و هزینه تحصیل آنها را بپردازد. بنابراین سال بعد برای آمدن پاییز روزشماری میکرد.
سه سال بعد با فوت پدرش دیگر نمیتوانست از حیاط خانه او استفاده کند. برای همین مبلغی قرض گرفت و مغازه کوچکی را به مدت دو ماه رهن کرد تا زمانی که پول قرارداد خود را میگیرد، قرضش را پس دهد.
استکان چای کمرباریکش را سر میکشد تا گلویی تازه کرده باشد. او که از ساعت 7 صبح تا 11 شب برای توزیع گل در مغازه است از شغل فصلیای که به دست آورده راضی است، چون مشتریان خوبی دارد و بار گلش زمین نمیماند. هر روز از ساعت5 بعدازظهر تا شب گل توزیع میکند و فردای آن روز از صبح زود نگینها را تحویل میگیرد. هرکس براساس توانی که دارد از 3 تا 20کیلوگرم گل زعفران برای پاککردن میبرد.
راحله حالا که چم و خم کار را یاد گرفته است روزی 400کیلو زعفران بین اهالی توزیع میکند و از افرادی که نمیشناسد کارت ملی میگیرد. دستمزد او بستگی به بازار دارد، زمانی که گل کمتر است برای هر یک کیلو توزیع بین 3 تا 5هزار تومان دریافت میکند و وقتی که اوج گل است این دستمزد به 5 تا 8هزار تومان میرسد.
هرکس براساس توانی که دارد از 3 تا 20کیلوگرم گل زعفران برای پاککردن میبرد
شاید در ظاهر کار آسانی به نظر برسد ولی مسئولیت زیادی دارد و باید پاسخگوی میزان بار گلی که از شرکت گرفته است و امانت به مردم میدهد باشد.هیچ اشارهای به شرکت نمیکند و هر سؤالی که درباره آن میکنیم از پاسخدادن طفره میرود.
هوا رو به تاریکی است که به ایستگاه گل دیگری در محله سیدی میرویم، خانهای شمالی که حیاط آن دو ماه از فصل پاییز ایستگاه دائمی توزیع گل زعفران است. صف مقابلمان تا دو سه خانه آنطرفتر میرسد، بهسختی میتوانیم وارد حیاط شویم. عطر خوش زعفران تمام فضا را پر کرده است.
دو خانم بادقت در حال وزنکردن زعفرانها هستند، یکی وزن نگینها را در دفترش یادداشت میکند و دیگری گلهای زعفران را وزن کرده و به دست همان بانوانی که در صف ایستادهاند میدهد.بالای در ورودی خبری از اسم شرکت نیست. با خیال اینکه صاحب ایستگاه زمین کشت زعفران دارد با او همکلام میشویم.
زهرا خانم و همسرش زمین زراعی ندارند و هیچ قراردادی هم با هیچ شرکتی امضا نکردهاند آنها که متولد شهرستان تربتحیدریه هستند، 10سالی میشود که با رفتن به بازار گل زعفران شهرشان این گلها را میخرند و برای پاککردن به مشهد میآورند.
حواسش جمع کارش است تا مبادا وزنی را اشتباه بنویسد. دخترش را صدا میکند تا کار را به دست بگیرد و چند دقیقه فارغ از هیاهوی حیاط خانه با ما گپ بزند. همهچیز از زمانی شروع شد که همسرش بهدلیل کسادی بازار نمیتوانست جهیزیه دخترشان را تهیه کند. یکبار که به شهرستان رفته بودند با پیشنهاد یکی از اقوام گل زعفران را خریدند و برای پاککردن به خانه آوردند چون حجم گل زیاد بود چند نفر از همسایهها به آنها کمک کردند. نگین گل را در سینی پهن و خشک کرده و سپس بین دوست و آشنا فروختند و برای جبران زحمت همسایهها هدیهای خریدند.
بار دوم با علم به اینکه اینکار بهتنهایی از عهده آنها برنمیآید، گل زعفران بیشتری از تربتحیدریه خریدند ولی اینبار پرسوجو کرده بودند و میدانستند باید برای پاککردن کمک بگیرند و مبلغی هم بهعنوان دستمزد بدهند. حالا روزی 70نفر از اهالی نزدیک محله به خانه آنها میآیند تا گل زعفران بگیرند. بعد از چند باری که گل زعفرانش برنگشت، حالا سختگیر شده و بدون کارت ملی به کسی اعتماد نمیکنند.
گین گل را در سینی پهن و خشک کرده و سپس بین دوست و آشنا فروختند و برای جبران زحمت همسایهها هدیهای خریدند
خودش و دخترانش یک کیلو گل را پاک و وزن میکنند، بهخوبی میدانند که هر کیلو گل زعفران بسته به عیار آن به طور متوسط بین 45 تا50گرم نگین میدهد. نگین باید بعد از پاکشدن در یخچال نگهداری شود ولی بعضی نمیدانند و نگینها را خشک میکنند. طبیعی است که وزن نگین خشک شده از تازه کمتر است و زهرا خانم و دخترانش این را میدانند.
غرق تماشای بانوان داخل صف هستم که نگاهم به نگاه بانویی که کمرش خم شده است گره میخورد، سن و سال زیادی دارد. ردپای روزگار ناجوانمرد را میتوان در صورتش دید. گلهای زعفران داخل پلاستیک را برانداز میکند و راهش را میگیرد تا از حیاط خانه خارج شود. وقتی صدایش میکنیم دستان قرمزرنگش بیشتر به چشممان میآید. هاجر خانم هفتادویکساله متولد و بزرگشده روستای دهنو نزدیک شهرستان گناباد است. تا دو سه سال پیش روزی سهچهار کیلو زعفران پاک میکرده اما حالا فقط یک کیلو در توانش است.
همسرش سالها پیش به رحمت خدا رفته است و فرزندی ندارد. او برای امرار معاش خود سبزی پاک میکند و با رسیدن فصل پاییز زعفران پاک می کند. یکی از همسایهها به نام مریم خانم که متوجه صحبت کردن ما میشود به میان حرفمان میآید و به آلزایمر پیرزن اشاره میکند.
مریم خانم که بسیار خوش سر و زبان است، دو پلاستیک بزرگ گل زعفران در دست دارد. هنگامی که به او میگوییم بیاید حرف بزنیم، ما را به خانهاش دعوت میکند. خانه آپارتمانی است و آنها در طبقه اول سکونت دارند. با بازکردن در آپارتمان رایحه خوش زعفران دوباره به مشام میرسد.
چرخ خیاطی و مانکن پلاستیکی گوشه دیوار قرار دارد، وسط سالن هم بساط زعفران پاککنی بهراه است. او هر روز 10کیلو گل زعفران همراه خواهر و دو دخترش در خانه پاک میکند. برای پاک کردن هر کیلو 35هزار تومان دستمزد میگیرد تا یک لقمه نان حلال به دست آورد.
به گفته مریم خانم اواسط مهر ماه که گل زعفران به بازار آمد دستمزد پاککردن 20هزار تومان بود. با زیاد شدن گلها این دستمزد بیشتر و بیشتر میشود و امسال احتمالا تا 60هزار تومان هم خواهد رسید. همه ایستگاهها یک قیمت برای پاککردن دارند. این مبلغ کمکخرج بسیاری از زنان محله است. در کوچه آنها حدود 50خانه قرار دارد که نیمی از این خانهها از همین پاککردن زعفران نان میخورند. با یک حساب سرانگشتی بازار شغل فصلی خوبی برای بانوان به راه افتاده است.
سرپرست خانوار است و راه امرار معاش او خیاطی است ولی در فصل خزان با پاککردن زعفران سعی میکند مبلغی را پسانداز کند. یکی از همسایههای افغانستانی خود را معرفی میکند که برای پاک کردن گل به خانه او میآید. وقتی میخواهیم سر صحبت را با او باز کنیم. صورتش را با چادرش میپوشاند و همانطور که برگهای بنفشرنگ را با انگشتانش باز و کلالههای قرمزرنگ زعفران را از ریشه جدا میکند، میگوید: خانم جان! من حرف زدن بلد نیستم گزارشت خراب میشود.
از گفتن نامش امتناع میکند. کارگر است و مستأجر. میگوید پول پاککردن زعفران غنیمت است. سال گذشته زعفران کم بوده و با دو ماه کار کردن فقط500هزار تومان درآمد داشته، مبلغی که دردی از او دوا نکرده است. امسال اما امیدوار است بازار پر گل باشد.
در دهستان «کرغند» از توابع شهرستان قائن همه «محمد دشتبون» را میشناسند؛ کسی که نگهبان مزارع بود و در کنار این نگهبانی مزرعه کشاورزی هم داشت. بعد از او پسر و دامادش این تأمین امنیت را به عهده گرفتند. وقتی مأموران ثبتاحوال برای صدور شناسنامه بهسراغش آمدند فامیلی «دشتبان» را انتخاب کرد، یک قرن از آنزمان میگذرد و هنوز هم نام و آوازه او زنده است.
علیاصغر یکی از نوادگان اوست. از زمانی که خودش را شناخته است، هرسال پاییز خانوادگی زعفران برداشت میکردند. حرفه مردمان روستای کرغند زعفرانکاری است و به گفته او هیچ خانهای نیست که زمین زعفران نداشته باشد.
علیاصغر دشتبان متولد 1362 است و به دلیل ورود به ارتش از روستای خود به مشهد آمده و ساکن محله کوشش شده است اما هنوز هم فصل برداشت زعفران که میشود با چند روز مرخصی به روستایش میرود، هرچند امسال به دلیل مشغله کاری نتوانسته پا به دیار خود بگذارد، ولی دلش با حال و هوای روستاست.
اهالی روستای کرغند با آفتاب سوزان خردادماه، پیاز زعفران را در زمین میکارند تا آخر مهر، گلهای ارغوانیرنگ آن را برداشت کنند. علیاصغر میگوید که زور گل 10روز دیگر کامل میشود. به این معنا که تا 10روز دیگر گلدهی بیشتر شده و بازار مملو از گل زعفران خواهد شد.
قبل از طلوع آفتاب با چراغ توری برای چیدن گلها به زمین میروند چون با روشنایی نور خورشید گلها باز میشوند و فرصتی برای پاککردن باقی نمیماند. ولی زمانی که گل غنچه است تا دو روز هم میتوان آن را برای جداکردن نگین از برگ گل نگه داشت.
بیشتر کشاورزان کرغند خودشان کار برداشت گل زعفران را انجام میدهند و بعضی از آنها که زمین بزرگتری دارند کارگر میگیرند. برخی کشاورزان گل زعفران را کیلویی به افراد واسطه میفروشند و برخی دیگر بعد از چیدن، کارگران دیگری را میگیرند تا گلها پاک شود.
زعفرانهای پاکشده را اگر در سینی بگذارند و خشک کنند، نگین و اگر با دستگاه خشک شوند به آنها سوپرنگین میگویند که یکدست و صاف بوده و بیشتر برای صادرات هستند. عطر و طعم نگین و سوپرنگین به خشککردن آنها مربوط نمیشود، بلکه به میزان آبدهی و کوددهی کشاورز ارتباط مستقیم دارد.
به گفته دشتبان با وجودی که کشاورز زحمت زیادی میکشد اما راه فروختن زعفران را بهخوبی نمیداند یا باید گلهایش را به واسطه بفروشد یا نگینها را کیلویی به مغازهدار دهد و به اندازه زحمتی که میکشد سود نمیکند.
محمد احمدی متولد 1346 در روستای پلبند تایباد، 15سال است که در زمین روستا زعفران کشت میکند و محصول خود را برای فروش به مشهد میآورد. او که ساکن محله بهارستان است از زمان بازنشستگی خود در ارتش، زمین 5هزار متریاش را به دو هکتار تبدیل کرده و با شروع فصل برداشت حدود 20روز، کارش این است که با وانت از مشهد تا روستا برود و گلهایی را که کارگران چیدهاند بار کند و به محله خود بیاورد.
اگر یک روز گل کمتری در بازار باشد قیمت آن بیشتر میشود و زمانی که گل زیاد است قیمت کمتر است
بعد از تصادفی که دو سال پیش در جاده برایش اتفاق افتاد، تصمیم گرفت تا در همان روستا کارگر بگیرد و گلها را پاک کنند، ولی به دلیل اینکه حجم گل در این فصل زیاد است کارگر پیدا نمیشود و او ناچار است با دادن بیعانه از یک ماه زودتر کارگر بگیرد تا گلهایش حیف نشوند. او دستمزد کارگران برای برداشت گل از زمین را برای هر کیلو 20هزار تومان و دستمزد پاککردن را 30 تا35هزار تومان بیان میکند.
به گفته احمدی دست در بازار زعفران زیاد شده است، به طوری که قیمت آن مانند طلا هر ساعت و هر لحظه تغییر میکند؛ «اگر یک روز گل کمتری در بازار باشد قیمت آن بیشتر میشود و زمانی که گل زیاد است قیمت کمتر است، بهعنوان مثال در اول فصل برداشت امسال تا یکمیلیون تومان هم فروخته میشد اما اکنون به 400هزار تومان رسیده است، اما این تناسب قیمت برای کارگر عکس است و زمانیکه گل زیاد باشد، دستمزد کارگر هم زیاد میشود.»
او نگینهای زعفران را با دستگاه خشک و سپس در پلاستیکهای یککیلویی بستهبندی میکند و فلهای به مغازهداران خیابان 17شهریور میفروشد. احمدی از دستهایی که در بازار زعفران است گله دارد، دستهایی که بازار را در سالهای اخیر خراب کرده است؛ «کاش دولتمردان پای کار بیایند و سر و سامانی به بازار زعفران بدهند، آن موقع درآمد زعفران به جیب کشاورز و کارگر میرود.»