
کافی است نامش را به زبان بیاورید تا اهالی از او بهعنوان یک پدر دلسوز یاد کنند. محمدرضا ریاحینژاد ۷۱سال از خدا عمر گرفته و از پانزدهسالگی تا امروز، در محله امامخمینی (ره) زندگی کرده است. او از روزگاری میگوید که این محله، چند خانه بیشتر نداشت و نیمی از زمینهایش خاکی و رها شده بود.
حدود سیسال است که در کوچه امامخمینی۸۵ ساکن هستم و عمر و جوانیام در همین محله گذشته است. یکبار خانه را عوض کردیم و به شهرک نجفی رفتیم. شاید باور نکنید؛ آنقدر به من سخت گذشت که ظرف یکماه دوباره باروبندیلم را جمع کردم و به محله قبلیام برگشتم.
گرمابه صحرا که حالا مخروبه شده است، روزی محل استحمام اهالی بود. نزدیک عید نوروز باید زودتر نوبت میگرفتیم تا بتوانیم از حمام و خدمات دلاک استفاده کنیم. صفی طولانی جلو حمام به پا میشد که بیا و ببین. این روزها یاد حمامرفتن دم عید میافتم.
بخشی از خیابان ثامنالائمه (ع) که حالا دیوارکشی شده است، قبلا فقط با سیمخاردار از پادگان ارتش جدا میشد. من و چندنفر از سربازها در دوران خدمت، گاهی پنهانی از بین این سیمخاردارها بیرون میآمدیم. شور جوانی بود.
در آخر خیابان ضد، درست قبل از ورودی پایانه مسافربری، مردی بود که سالها گلدانهای سفالی میآورد و همان گوشه خیابان میفروخت. هنوز هم هر وقت از آنجا رد میشوم، یادش زنده میشود.
مسجد المهدی (عج) در کوچه امامخمینی۸۹، سالهای اول انقلاب در زمینی بایر، با کمک چند خیّر ساخته شد. حالا مکانی است که مراسم ماه رمضان، محرم و صفر، با حضور کسبه و اهالی در آن برگزار میشود و به پایگاهی در محله تبدیل شده است.
ابتدای خیابان فیاضبخش (ثامنالائمه۱۳)، درست سر چهارراه، یک چاه عمیق بود که شهرداری آب تانکرهایش را از آنجا تأمین میکرد. حالا دورش را دیوار کشیدهاند و خیلیها نمیدانند که اینجا زمانی منبع آب بوده است.
* این گزارش سهشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۰۳ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.