بعد از فوت مادرش که ارثیه را تقسیم کردند، زمینی دویستمتری در شهیدفکوری۵۹ به او رسید. خیلی وقت بود که دغدغههای نوعدوستانه داشت. این ارثیه بیش از پیش، فکر او را مشغول کرده بود. میخواست کاری کند که باقیاتالصالحاتی برای مادرش و خودش باشد. نگرانیهایی که از قدیم برای بچههای بدسرپرست و بیسرپرست داشت، باعث شد که زمین ارثیه را وقف بچههای بهزیستی کند تا بتواند خانه نگهداری از این فرزندان را تأسیس کند.
میمنت رجبزاده از سال۸۷ تاکنون در «خانه فرزندان همای رحمت» پذیرای دختران است. آنچه این مؤسسه را متفاوت کرده، این است که کمک چندانی از بهزیستی و سایر نهادهای دولتی دریافت نمیکند و بخش اعظم هزینههای آن ازسوی خیرانی تأمین میشود که تعداد زیادی از آنها محلی هستند.
همسایهها و ساکنان محله سرافرازان در برابر این بچهها بیتفاوت نیستند. برای آنها لباس میخرند. ماست و دوغ و کره محلی میآورند. کیک برایشان میپزند. محصولات تولیدی بچهها را خریداری میکنند. خلاصه اینکه هر کمکی لازم باشد، دریغ نمیکنند.
چندمینبار بود که آوازه کمکهای مردم محل به خیریه «صفای حضرت علی (ع)» که «خانه فرزندان همای رحمت» را پوشش میدهد، به گوشمان خورده بود. عید غدیر، طیبهخانم برایشان کیک پخته بود. زهراخانم از روستا برایشان محصولات ارگانیک آورده و نرگسخانم یکبار گوسفند نذرشان کرده بود. معصومهخانم به آنها بافتنی یاد میداد و حتی بین خودشان حرف از این بوده که نوبتی شبها بروند و پیش بچهها باشند.
آنچه بیش از همه من را پایبند اینجا کرد، محبت، دلسوزیها و فداکاریهای خانم رجبزاده و خواهرانش در حق بچههاست
در نذریهای مناسبتهای مختلف، مردم محل اول از آن نذری برای بچههای خیریه میبرند. جدا از اینها، خیلیهایشان هروقت مشکلی دارند، مبالغی را نذر این بچهها میکنند.
فاطمه رضایی که رابط محلی بین مردم و خیریه «صفای حضرتعلی (ع)» است، میگوید: سال۹۲ به واسطه یکی از دوستانم فهمیدم که در محله ما یک مرکز نگهداری از کودکان بدسرپرست و بیسرپرست قرار دارد. برحسب وظیفه آمدم سری به اینجا زدم. جشن تولد یکی از بچهها بود. با خودم گفتم کاش بتوانم کاری برایشان انجام دهم.
او تصمیم گرفت این موضوع را با دیگر هممحلهایها در میان بگذارد تا کمک بیشتری جمع شود؛ «هر هفته دوشنبهها جلسه قرآن داشتیم. بانیان این جلسات هرهفته از شرکتکنندگان در جلسه پذیرایی میکردند. به آنها گفتم بیایید از این به بعد، هزینه میوه و شیرینی جلسه را به این مرکز نگهداری از کودکان دهیم.»
این پیشنهاد او مورداستقبال اهالی قرار میگیرد و از آن موقع هر کدام از بانیان جلسات قرآن، هر مبلغی تمایل داشته به خیریه کمک کرده است. این موضوع، زمینه آشنایی و رفتوآمد بیشتر اهالی با مرکز را فراهم کرده و از آن موقع تاکنون، توجه به خانه نگهداری فرزندان همای رحمت، یکی از دغدغههای اهالی است.
معصومه محترمی یکی از ساکنان بولوار رهایی است که از سال۹۲ با این مرکز در ارتباط است. او تصمیم دارد در تهیه کفش عید بچهها مشارکت کند. معصومهخانم که قبل از این هم بارها کمک کرده است، میگوید: اولینبار در ایستگاه اتوبوس و مسیر رفتوآمد با یکی از کارکنان این خانه همصحبت شدم. وقتی فهمیدم در محلهمان چنین مرکزی هست، با خودم گفتم در حد توانم کمک کنم.
او وقتی در جلسه قرآن میبیند قرار شده اهالی به مرکز کمک کنند، انگیزهاش بیشتر میشود. با خنده میگوید: من هر وقت در زندگیام به بنبست میرسم، نذر این بچهها میکنم. آنقدر نذرشان کردهام که حسابش را ندارم. بیشتر پول نقد میدهم تا هرچه لازم دارند خودشان تهیه کنند، اما بعضی وقتها هم خودم برایشان چیزهایی را تهیه میکنم. هرکدام لذتی دارد.
طیبهخانم خدایی، یکی دیگر از اهالی بولوار دلاوران است. او خیلی وقتها در مناسبتهایی مانند نیمه شعبان و عید غدیر دست به کار میشود و برای مسجد کیک درست میکند. طیبهخانم میگوید: وقتی از اهالی مسجد شنیدم که بچههای تحت پوشش خیریه نیاز به اقلام مصرفی صبحانه دارند، تصمیم گرفتم چند کیک صبحانه برایشان درست کنم. کره و محصولات لبنی محلی هم برایشان خریدم.
طیبهخانم میگوید: آدم غذا از گلویش پایین نمیرود وقتی بداند کسی آن هم در همسایگیاش نیازمند است. اینها هم عین بچههای خودمان هستند. همان کیکی که برای بچهها و نوههای خودم میپزم برایشان پختم.
معصومه عباسیان مربی بچهها و از اهالی است. او حدود ۹سال پیش ازطریق مسجد و جلسه قرآن با این مؤسسه آشنا شده است. آن زمان اعلام کرده بودند که در مؤسسه نیاز به کمکمربی دارند. او هم، چون مربی نهضت بوده، میتوانسته از پس این کار بربیاید.
معصومهخانم خاطرات و دلبستگیهای زیادی با این بچهها دارد. به قول خودش در غم وشادی کنارشان بوده، اما از کنار همهشان میگذرد و میگوید: آنچه بیش از همه من را پایبند اینجا کرد، محبت، دلسوزیها و فداکاریهای خانم رجبزاده و خواهرانش در حق بچههاست. آنها آنقدر مادرانه به بچهها خدمت میکنند که الگویی برای من هستند و دوست دارم من هم بتوانم خدمت کوچکی انجام دهم.
سراغ میمنت رجبزاده، مدیر و مؤسس خیریه «صفای حضرت علی (ع)» که میرویم، او نیز کمکها و مشارکت اهالی را تأیید میکند و میگوید: بهراحتی میتوانم بگویم که حداقل شصتدرصد اهالی اینجا سراغ ما آمدهاند و دغدغه کمک دارند.
او ادامه میدهد: بخش اعظم هزینههای ما با همین کمکهای مردمی تأمین میشود. خداراشکر همیشه بچههایمان همهچیز دارند. هروقت اعلام کنیم چیزی کسری هست، خیران کمک میکنند و تأمین میشود.
شنیدم بچههای خیریه نیاز به اقلام مصرفی صبحانه دارند، تصمیم گرفتم چند کیک صبحانه برایشان درست کنم
میمنتخانم درحالیکه دارد صفحه تلفن همراهش را روشن میکند، میگوید: فکر نکنید مبالغ کلان است. پیامکهایش برایم میآید. میخواهید ببینید! ۵۰هزار، ۲۰هزار، ۱۵هزارتومان است. خداراشکر همین مبالغ اندک برکت دارد و مخارج بچهها را تأمین میکند. حتی خیلیها را من نمیشناسم؛ فقط پیامکهای واریز وجه میآید.
او یادی از خانم احتشام میکند و ادامه میدهد: خدا رحمتشان کند. از بانوان همین محله بود. ایام کرونا فوت کرد. شیرینیپزی را به بچههای ما یاد داد. هنوز یک کابینت داریم که وسایل شیرینیپزی در آن است و بچهها استفاده میکنند.
رجبزاده عنوان میکند: اینکه مردم محل میدانند ما اینجا هستیم و دغدغه کمک دارند، حس خیلی خوبی به ما میدهد. احساس غریبی نمیکنیم و میدانیم هر مشکل یا نیازی داشته باشیم، بر زمین نمیماند.
او تأکید میکند: طبق قوانین بهزیستی خیران نباید بهطور مستقیم در محل نگهداری کودکان رفتوآمد داشته باشند. ما هم رعایت میکنیم. کمکها به خیریه «صفای حضرتعلی (ع)» داده میشود، نه «خانه فرزندان همای رحمت». ما کمکها را ازطریق خیریه دریافت میکنیم.
به گفته او اهالی تمایل داشتهاند بچهها را در مراسم خودشان دعوت کنند، اما، چون این موضوع با قوانین بهزیستی منافات داشته، انجام نشده است و بچهها فقط در مجالس عمومی حضور پیدا میکنند.
وقتی از او درباره تاریخچه تشکیل مؤسسه میپرسیم، اطلاعاتی کلی میدهد، اما بعد در پرسوجو از کارکنان متوجه میشویم که زمین مؤسسه ارثیه خود خانم رجبزاده بوده است. او این زمین را وقف کرده و بعد با کمک خواهر و برادرها و خیران، آن را ساختهاند. اکنون هم خودش مدیر مؤسسه است، البته بچهها «عزیزجون» صدایش میکنند. دو تا از خواهرانش به عنوان مربی هنرکده حضور دارند. هیچکدام هم حقوقی از این بابت دریافت نمیکنند.
در این مرکز، کودکان دختر شش تا دوازدهساله را نگهداری میکنند و اکنون پانزدهدختر در آن حضور دارند. به گفته رجبزاده، از ابتدای تشکیل تاکنون، حدود صدفرزند وارد این خانه شدهاند و از این تعداد، هشتادفرزند به خانواده سپرده شده و بازگشتی نداشتهاند.
رجبزاده مجدد تأکید میکند: هیچ مورد بازگشتی نداشتهایم. این خیلی برای ما مهم است. وقتی فرزندی به خانوادهای سپرده میشود و نمیتواند با آنها کنار بیاید و به بهزیستی و مرکزش برمیگردد، تأثیری منفی در روحیهاش میگذارد، اما ما با افتخار میگوییم اینقدر در واگذاری فرزندها به خانوادههای خودشان یا دیگر خانوادهها دقت کردهایم که همه آنها در همان خانوادهها بهخوبی زندگی میکنند. حتی بعضیها ازدواج کرده و خودشان هم دارای فرزند شدهاند.
یکی از اقدامات جالب و متفاوت مؤسسه این است که بچههای آن در امور خیر و کمک به نیازمندان مشارکت دارند. اهالی در گذشته، بستههای کمکمعیشتی نیازمندان را در مسجد بستهبندی میکردند، اما حدود ۱۰سال است که آنها را به این خیریه میآورند. بچهها در بستهبندی آن مشارکت میکنند و حتی برحسب تمایل از پولهای توجیبی و پسانداز خودشان سهیم میشوند.
به نظر مدیر و مربیان مؤسسه، این کار باعث افزایش عزت نفس و حس نوعدوستی بچهها میشود. علاوهبراین، بچههای این مؤسسه در مناسبتهای مختلف نذری میدهند. آنها وقتی دیدند اهالی برایشان نذری میآورند از مربیهایشان پرسیدهاند نذری چیست. بعد هم آنقدر به این موضوع علاقهمند شدهاند که حالا دارند خودشان این کار را انجام میدهند. در بعضی اعیاد، شربت و شکلات میدهند و در بعضی شهادتها شلهزرد و عدسی و... میپزند و به همسایهها میدهند.
از دیگر ویژگیهای مثبت مرکز این است که تنها به نگهداری بسنده نکرده است و درکنارش روی مهارتآموزی بچهها کار میکند. یک طبقه از ساختمان چهارطبقه مؤسسه، مخصوص هنرکده است و در آن بچهها برحسب علاقه خودشان هنرهای مختلف گلدوزی، گلیمبافی، نمددوزی، کاشیکاری، خیاطی، پولکدوزی، سبدبافی، اوریگامی، بافندگی و... را یاد میگیرند.
آنها بهتازگی هم در جشنواره «فرزندان آفتاب هشتم» بهزیستی شرکت کردهاند. به گفته رجبزاده، از پانزدهفرزند، شانزدهاثر وارد مسابقه شده و به همیندلیل مقام سوم استان را بین مراکز دختران از لحاظ تعداد شرکتکننده دریافت کردهاند.
من هر وقت در زندگیام به بنبست میرسم، نذر این بچهها میکنم. آنقدر نذرشان کردهام که حسابش را ندارم
او ادامه میدهد: تولیدات بچهها به نفع خودشان به فروش میرسد و با پول آن میتوانند برای خودشان وسایلی که دوست دارند تهیه کنند. حتی بعضی بچهها این پولها را پسانداز کرده و برای خودشان طلا خریدهاند.
از آنجاییکه مؤسسه برای تشکیل بازارچه با مشکل نداشتن جا و مجوزهای لازم مواجه است، اهالی و خیران به کمک بچهها میآیند و دورادور و با واسطه این محصولات را خریداری میکنند.
آنها در این مدت، از شیرینی، سبزی خشک، ادویه، لباس، کوسن و دیگر محصولات تولیدی بچهها خرید کردهاند.
دورتادور هنرکده، کمدهای بزرگی قرار دارد که در هرکدام وسایل کار بچهها ازجمله پارچه، پولک، کاموا و... قرار دارد. در بعضی کمدها هم کارهای آمادهشده بچهها گذاشته شده است. روی میزهای وسط، پر از سبدهای حاوی ادویههای بستهبندیشده توسط بچهها است. در دو طرف هنرکده بچهها مشغول کارند.
عدهای دارند گلدوزی و نمددوزی میکنند. برخی هم نقاشی. صفورا مشغول یادگیری گلدوزی است. هشتسال دارد و حدود یک ماه است که وارد مؤسسه شده است. طرح یک گیلاس را روی کاغذ کشیده و قرار است آن را روی پارچه بکشد.
الهام که خودش را قدیمیتر و حرفهایتر میداند، با ذوق و شوق جلو میآید و کوسنی را که دوخته است، نشانمان میدهد. روی آن، تعدادی گل، گلدوزی کرده و یک کبوتر از جنس نمد را کنارش گذاشته است. الهام کوسن را میگذارد و بدو میرود و برمیگردد و کارهای دیگرش را میآورد؛ لباسهای دخترانهای هستند که روی آنها گلدوزی شده است.
مریم یزدانی که مدیر هنرکده است، شلوار الهام را نشان میدهد و الهام تازه یادش میآید که بگوید گلدوزیهای روی شلوارش را هم خودش انجام داده است. گرچه او از اینکه این هنرها را آموخته خوشحال است، یک آرزوی مهم دارد. دلش میخواهد در خانواده باشد. اول خانواده خودش، ولی اگر نشد، یک خانواده دیگر. او میگوید: خوشحالی واقعی من زمانی است که خانواده داشته باشم.
آنطورکه کارکنان میگویند، پدر او زندان است و مادرش چندسال است که رفته است. بستگانش هم امکان نگهداری از او را ندارند. هلیا، الهام را صدا میزند. نخ در زیر پارچهاش گره خورده است. الهام میرود کمکش کند. این بچهها در آرزوی داشتن یک کانون گرم خانوادگی هستند.
شماره کارت جهت واریز کمکهای مردمی به خیریه «صفای حضرتعلی (ع)» که کودکان خانه فرزندان همای رحمت را تحت پوشش دارد. ۶۱۰۴۳۳۷۷۷۰۰۳۵۴۲۴
* این گزارش چهارشنبه یکم اسفندماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۰۸ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.