لباسهای نارنجی بر تن دارند. جاروی دسته بلندشان جلوتر از خودشان روی سنگفرشها و آسفالت خیابانها با صدای خشخش حرکت میکند. پاکی شهر ما که خانه ماست، برعهده آنهاست.
«رفتگران» کارگران زحمتکش و کمتوقعی هستند که با شنیدن یک «خداقوت» جانی تازه میگیرند و خستگی ساعتها جاروکشیدن از تنشان بیرون میرود. آنها انتظاری جز احترام از هممحلهایهای خود ندارند. خیابانهای شهر که تمیز باشد، اوضاع هم بر وفق مراد است و کیفشان کوک.
کم نیست وقتهایی که آنها را فراموش میکنیم و بیملاحظه، زبالهای را در کوچه و خیابان رها میکنیم، بیآنکه به یاد داشته باشیم هر زبالهای که روی زمین جا میگذاریم کمر رفتگری را خم میکند.
بهپاس زحمات همه پاکبانان، میزگردی با ۵ پاکبان نمونه منطقه برگزار کردیم که در ادامه میخوانید.
رضا عبداللهی سالیان درازی درمحله طلاب مشهد مشغول به فعالیت است. او بهواسطه شوهرخواهرش به این شغل روی آورده است.
عبداللهی در همان ابتدای میزگرد، گریزی به خاطرات ۱۷ سال پیش خود میزند و یاد خاطرات جمعآوری زبالههای خیابان افسرشمالی، دهخدا و فروزانفر بهوسیله گاریاسبی را زنده میکند.
در گفتههایش مشخص است که شرایط آن زمان بسیار سخت و مشقتبار بوده بهخصوص در فصل زمستان؛ فصلی که از شدت سرما پاهایشان در چکمههای پلاستیکی تاول میزد.
علی نورزی، دیگر رفتگر منطقه ما، تا هشت سال پیش بنّا بوده و پساز راکدشدن بازار ساختوساز، رفتگر شده است.
او از بیکاری تنفر دارد و حالا به شغلش عشق میورزد؛ البته ابتدای کارش در شهرداری برخی او را سرزنش میکنند، ولی چون هدفش کسب رزق و روزی از راه حلال بوده، به حرفهای مردم اهمیتی نمیدهد و به کارش تاکنون ادامه داده است.
محمد بابایی ۲۷ ساله جزو جوانترین رفتگران منطقه ما محسوب میشود. او کمی خجالتی است و کمتر میتوان از زیر زبانش حرف کشید.بهقول همکارانش، «محمود مرد عمل است تا حرف».
محمود سال ۸۸ به جمع نیروهای خدمات شهری منطقه میپیوندد و یکی از دلایلی که این شغل را انتخاب میکند، تشویقهای همسرش بوده است. سرمایه مجید ترکمان در سال ۸۶، توسط افراد سودجود در یک پروژه ساختمانی از دست میرود. او با تشویق همسرش، امیدوار شده و پیگیر کسبوکار میشود تا اینکه شغل رفتگری را انتخاب میکند.
سختی بیدارشدن در ساعت ۲:۳۰ صبح چندمرتبه او را وادار میکند که از کارش استعفا بدهد، ولی پساز یک ماه که حقوقش را دریافت میکند و به بابرکتبودن درآمد این شغل پی میبرد، ماندگار میشود.
حال او بهوسیله خودروها، باکسهای زباله را تخلیه کرده و به کارخانه کمپوست منتقل میکند. قاسمعلی کاظمی دیگررفتگر منطقه ماست. او با لهجه شیرین نیشابوری برای ما سخن میگوید.
قاسمعلی پنج سالی میشود که بنّایی را کنار گذاشته و به جمع نارنجیپوشان منطقه پیوسته است. صدای خشخش جاروی او را میتوان در خیابان شیخ طوسی شنید.
شرایط در فصل زمستان بسیار سخت بود و از شدت سرما پاهایمان در چکمههای پلاستیکی تاول میزد
تصورش کمی سخت است، اما رفتگران همیشه ساعت ۲:۳۰ بامداد، درست زمانی که اغلب ما در اوج خواب شیرین هستیم، از خواب برمیخیزند و با توکل به خدا رهسپار کوچه و خیابان میشوند تا دستی به سر و روی شهر بکشند.
قاسمعلی کاظمی شیفت کاریاش را برای ما اینطور شرح میدهد: ابتدای کار، همه ما حاشیه خیابانهای اصلی را جارو میزنیم؛ چون تردد خودروها کمتر است و خودروی زیادی در حاشیه پارک نیست.
هر رفتگر محدودهای مشخص برای نظافت دارد و بعداز جاروکشیدن خیابان اصلی، سرپستهای خودمان مشغول میشویم تا ساعت ۱۱ ظهر.
البته برخی مواقع مثلا اگر خیابانی نیاز به آسفالت دارد و باید قبلاز عملیات آسفالت تمیز شود یا مواقعی مانند همین تبلیغات اخیر نمایندگان مجلس و خبرگان رهبری، همه رفتگران بهصورت دستهجمعی کار میکنیم که شب تا صبح، شهر به حالت اول برگردد.
رضا عبداللهی، باسابقهترین رفتگر منطقه ۴ رشته کلام را به دست میگیرد و درباره تبلیغات انتخاباتی خاطرهای را برایمان بازگو میکند و میگوید: یکی از دوستانم راننده اتوبوس شرکت واحد است.
چند روز قبل، با او همکلام شدم؛ میگفت «با خودم فکر میکردم که اینهمه تبلیغات در سطح شهر شده است، چند روز طول خواهد کشید که شهر به حالت اولش برگردد! و مطمئن بودم خود نمایندگان جمعآوری نمیکنند».
عبداللهی همانطورکه صحبت میکند، خندهای بر لب دارد. بهنقل از همان راننده اتوبوس میگوید: ساعت ۹ شب، اتوبوس را تحویل پارکینگ سازمان دادم و صبح، وقتی برای تحویل اتوبوس آمدم متعجب شدم.
چطور ممکن است اینهمه پوستر و پرده و... در عرض چند ساعت از سطح شهر جمع شود! تا اینکه در مسیر، جمعی از رفتگران را دیدم که زحمت میکشیدند و شهر را تمیز میکردند»
عبداللهی هم برای راننده جزئیات را اینطور شرح میدهد: درست پنجشنبه ساعت ۲۳، بههمراه همه پاکبانان از انتهای پنجتن شروع به پاکسازی سطح منطقه کردیم و تا ساعت ۱۱ روز بعد، طول کشید تا شهر به حالت اولش برگردد.
واقعاً همکارانم آن روز زحمت زیادی کشیدند که جا دارد همینجا خداقوتی به همهشان بگویم.
آنها اشارهای به ویژگی یک رفتگر خوب هم کردند. رضا عبداللهی دراینباره میگوید: اولین شرط این است چون با مردم در ارتباط هستیم، باید ادب و احترام را رعایت کنیم و محدودهای را که به ما واگذار میشود، به نحو احسن نظافت کنیم.
ترکمان در ادامه میگوید: به نظر من، در کار رفتگر باید صداقت باشد؛ مثلا اگر روزی برایش مشکلی پیش آمد که خسته بود، به دوستانش اطلاع دهد تا کمک هم باشند نه اینکه کارش بماند و روز بعد، سختی کار بر دوش همکار دیگر بیفتد.
این پنج رفتگر بااخلاق و نمونه انتظاراتی هم از برخی شهروندان منطقه دارند که شنیدنی است.
درحال کار بودم، خانمی را دیدم که از طبقه سوم ساختمان منزل خود زبالهها را به پایین پرتاب کرد!
قاسمعلی کاظمی میگوید: ازهمه شهروندان عزیز درخواست دارم زبالههای خود را شبها، در ساعت مقرر بیرون از منزل بگذارند تا همان شب زبالهها جمعآوری شود.
متاسفانه من بارها دیدهام برخی صبح، زبالهها را بیرون میگذارند که گربهها پلاستیکها را پاره کرده و زبالهها را متلاشی میکنند.
عبداللهی که سرکارگر رفتگران است، خاطرهای هم تعریف میکند. او میگوید: درحال گشتزنی در یکی از خیابانها بودم، خانمی را دیدم که از طبقه سوم ساختمان منزل خود زبالهها را به پایین پرتاب کرد و پلاستیک پاره و زبالهها متلاشی شد.
اگر من این صحنه را کمی دیرتر میدیدم، گمان میبردم که رفتگران سهلانگاری کردهاند و آن محل را بهخوبی نظافت نکردهاند. همانجا به درب منزل آن فرد مراجعه کردم و تذکر دادم که خداراشکر دیگر تکرار نشده است.
پنج میهمان زحمتکش ما خاطراتی را برایمان تعریف کردند؛ گاهی خندیدیم و گاهی ناراحت شدیم؛ خاطراتشان همه زیبا و شنیدنی است ولی بهدلیل کمبود فضا گزیدهای از آنها را به قلم میآورم:
علی نوروزی خاطرهای از یک میهمانی بهیادماندنی برایمان تعریف میکند و میگوید: دهه فجر امسال، شبی بهاتفاق خانواده دعوت فرهنگسرای انقلاب بودیم.
آنجا به رسم یادبود، هدایایی را در حضور مردم به ما دادند که خستگی چندساله از تنم بیرون آمد و خوشحال شدم. خاطره دیگر اینکه: چند سال قبل، باکسهای زباله را تخلیه میکردم.
حدود ساعت ۹ صبح، ماشین پر شده بود و بهسمت کارخانه کمپوست میرفتیم. واقعاً خیلی خسته شده بودیم و من خوابم برد. چند دقیقه بعد، راننده هم خوابش برد و خودرو چپ شد. در این حادثه خدا خواست که اتفاق ناگواری نیفتد ولی یکی از پاهایم شکست و چند وقتی خانهنشین شده بودم.
محمود بابایی هم خاطره خود را اینطور گفت: چندی قبل، مسئول سرکشی بودم و با موتورسیکلت گشتزنی میکردم.
یک روز صبح زود یکی از شهروندان ناگهان از پشت باکس زباله به وسط خیابان آمد و من کنترل موتور را از دست دادم. در این حادثه، یکی از انگشتهای پایم قطع شد ولی خداراشکر پزشکان پیوند زدند و الان بهتر شده است.
یک روز صبح یکی از شهروندان ناگهان از پشت باکس زباله به وسط خیابان آمد و من کنترل موتور را از دست دادم
مجید ترکمان با خاطره تلخ و شیرین خود فضای این میزگرد را تغییر میدهد؛ او میگوید: صبح بود و هنوز خورشید سر نزده بود، فردی را دیدم که باطری خودرویی را به دست گرفته و درحال عبور از کوچه بود.
مشکوک شدم و بهسراغش رفتم. سؤال کردم باطری را از کجا آوردهای؟ باطری را رها کرد و پا به فرار گذاشت.
باطری را پنهان کردم تا به سرکارگر بدهم. دیدم همان سارق بهاتفاق فردی بههمراه موتورسیکلت به سراغم آمدند و مرا به باد کتک گرفتند و کتک مفصلی خوردم، ولی باطری را نگذاشتم ببرند و تا ظهر، صاحب باطری پیدا شده بود.
رضا عبداللهی امسال توفیق خدمت به زائران امامحسین(ع) را در برنامه پیادهروی اربعین داشته است و لحظات این سفر را بهترین لحظات عمر خود میداند.
او حدود ده سال قبل، یکی از همکارانش را از دست میدهد و دراینباره میگوید: زیر دوربرگردان پل فجر را جارو میزدم.
یکی از همکارانم برای جارو بهسراغم آمد. چند دقیقه بعد خبر آوردند، آقای شریفی درحال نظافت حاشیه خیابان بوده که خودرویی با او برخورد میکند؛ متاسفانه او به رحمت خدا پیوست.
* این گزارش یکشنبه، ۱۶ اسفند ۹۴ در شماره ۱۹۲ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.