کد خبر: ۱۳۶۷۰
۲۲ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
برق‌کار نیکوکار محله رضائیه

برق‌کار نیکوکار محله رضائیه

سال‌هاست داخل مغازه کوچک برق‌کاری سید عباس طالبیان هم کار انجام می‌شود و هم دست آدم‌های محتاج گرفته می‌شود.

شیدا شایگان| هوا بهتر از این نمی‌تواند باشد، بهار طراوت خاصی به صبح میدان شهدا داده است؛ آن هم در انبوهی از ماشین‌ها و آدم‌ها...

سید عباس طالبیان از نیکوکاران محله رضائیه است و میهمان یک صبح بهاری شهر‌آرا محله. در یک خانواده پر‌جمعیت مذهبی به دنیا آمده، می‌گوید پدرش از معماران نامی مشهد است؛ تحصیلاتش را تا دیپلم در رشته ریاضی ادامه می‌دهد، اما خیلی زود وارد بازار کسب و کار را می‌شود. شاید بضاعتش زیاد نباشد، اما هیچ‌وقت از فکر محرومان بیرون نیامده است. این را خودش می‌گوید و امید دارد خدا همین بضاعت اندکش را قبول کند.

 

زندگی‌ام را بند توکل، محکم می‌کند

سید‌عباس حالا توی محله رضائیه آن قدر قدیمی شده است که همه او را به عنوان یک کاسب معتمد بشناسند و با او مشورت کنند.

از کودکی تحت تاثیر فضای خانوادگی جذب مسجد و برنامه‌های معنوی بوده است و هنوز هم خیرش به مردم می‌رسد. مثل خیلی از آدم‌ها که به این سبک و سیاق زندگی می‌کنند اعتقاداتش برایش گرانبها هستند طوری که حتی تحمل شکنجه نیرو‌های ساواک را به این اعتقادات ربط می‌دهد و می‌گوید: «وقتی شکنجه آن روز‌ها را که هنوز هم آثارش روی بدنم هست مرور می‌کنم، می‌بینم فقط خدا تحمل آن شکنجه را به من داد» و دعا می‌کند این حس توکل زندگی‌اش را روز به روز پر خیر‌تر کند.

با کمک نیکوکاران خانه کوچکی برای خانواده‌ای ساختیم و حالا پسر همان خانواده برای گرفتن تخصص به کانادا رفته است

صدای نجیب و آرامی دارد مثل چهره و نگاهش. حرف از زندگی خصوصی‌اش که می‌شود با شعف و خرسندی مرا به سال‌های قبل انقلاب و آغاز زندگی مشترکش می‌برد؛ حوالی سال ۵۲. می‌گوید: «ثمره این ازدواج سه پسر به نام‌های مهدی، هادی و محمود است»، حضور گرم آنها را به خاطر همراهی‌هایشان قدر‌دان است خاصه همسرش که او را در این سال‌ها تنها نگذاشته، پسر بزرگ‌ترش حرفه او را دنبال کرده و این باعث دلگرمی بیشترش می‌شود.

 

مشکلات برایم سنگین نبود

باز هم همان حرف را تکرار می‌کند؛ اینکه اینها لطف خداست. انگار هر بار که نام خدا را می‌برد لذتش از زندگی بیشتر می‌شود. می‌گوید: «در همه مراحل توکلم به خدا بود و همین است که مشکلی برایم سنگین نبوده است».

او از همه روز‌های زندگی‌اش رضایت دارد، چه از روز‌هایی که درآمدش سه تا یک تومانی بوده است و چه حالا که می‌تواند زیر و بال یک خانواده را بگیرد و یاری‌شان کند.

محرومان گنج‌های پنهان هستند

سال‌هاست در مغازه کوچک برق‌کاری سیدعباس هم کار می‌کنند و هم دست آدم‌های محتاج را می‌گیرند. اینها را جمع می‌بندد، چون بعضی‌های دیگر در این راه یاری‌اش می‌کنند. اعتقاد دارد برای کار خیر نباید منتظر بهانه و مقدمات بود. او دست‌های ناتوان زیادی را با آنچه در توان داشته فشرده، برای این کارش هم دلیل دارد؛ «انسان‌های مستضعف، چون گنج‌های پنهان هستند که باید کشفشان کرد».

خیریه کوچک او هیچ شباهتی به خیریه‌های دیگر ندارد؛ چون در همان محل کسبش گره از کار مومنان باز می‌کند. او این را سعادت بزرگ زندگی‌اش می‌داند.

او همیشه گره‌باز‌کردن از کار خلق را افتخار می‌داند. دوست دارد تا آنجا که امکانش هست کار‌گشا باشد، می‌گوید‌: «این اعتقاد نوع‌دوستانه باعث شده بار‌ها و بار‌ها نتیجه‌اش را در زندگی‌ام ببینم».

هیچ وقت فراموش نمی‌کند زمانی را که به کمک نیکوکاران دیگر در محله گلشهر خانه کوچکی برای خانواده‌ای ساخت و با خوشحالی از وقتی صحبت می‌کند که پسر همان خانواده تشکیل زندگی داد و با همسرش برای گرفتن تخصص در زمینه ژنتیک به خارج از کشور (کانادا) رفت.

 

/

 

من خادم مردم هستم

سید‌عباس ۶۴ ساله خودش را خادم مردم می‌داند و دوست دارد در این فرصت باقیمانده زندگی‌اش کاری کند که به نفع آدم‌هایی باشد که در اطرافش زندگی آبرومند، اما فقیرانه‌ای دارند.

حضور مهربان همسرش، خانم عفت نداف را که در فامیل به مستجاب‌الدعا شهرت یافته بزرگ‌ترین دلگرمی‌اش در زندگی می‌داند: «اگر همراهی‌های او نبود ادامه زندگی برایم سخت بود» و باز مکث می‌کند. با اینکه چیزی از آشنایی ما نگذشته روحیاتش را خوب شناختم و می‌دانم چه می‌خواهد بگوید: «اگر خدا نبود نمی‌دانم امروز چه اتفاقی برایم می‌افتاد..»

 

*این گزارش در شماره ۴۹ شهرآرا محله منطقه ۵ مورخ ۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۲ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44