کد خبر: ۱۰۲۴۶
۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۰

پاکبان نمونه محله زارعین، شب‌‌ها خواب ندارد!

خلیل شاه‌دوستی، کارگر نمونه‌ای است که سال‌ها از ساعت ۳ بامداد تا نزدیکی‌های ظهر، مسیری بدون خانه و رهگذر را رفت‌و‌روب می‌کند.

برای مصاحبه اهل، چون و چرا نیست و تنها خواسته‌اش این است که همسرش هم در گفتگویمان حضور داشته باشد؛ چراکه هرچه دارد، از زندگی با او می‌داند.

روبه‌رویمان که می‌نشیند، سخنی از دست‌های پینه‌بسته و صورت آفتاب‌سوخته‌اش نمی‌زند. از هیچ فرد یا نهادی هم گله و شکایتی ندارد، حتی از مردمی که جلوی چشمش روی زمین زباله می‌ریزند، دلگیر نیست.

صبر و شکر‌گزاری از کلامش نمی‌افتد و رفتارش به یادمان می‌آورد که طبع بلند در مغز‌های پراعداد و ارقام نیست، بلکه گاهی دست‌های خالی روسفیدترند.

خلیل شاه‌دوستی، کارگر نمونه‌ای است که سال‌ها از ساعت ۳ بامداد تا نزدیکی‌های ظهر، مسیری بدون خانه و رهگذر را رفت‌و‌روب می‌کند. گفتگو با این شهروند ساکن محله زارعین می‌تواند خیلی‌ها را به فکر وادارد و یادآوری کند که انسانیت همیشه زنده است.  

 

پاکبان نمونه

شاه‌دوستی متولد۱۳۵۲ در گنبدکاووس است. پدرش کارگر نانوایی بوده است و حدود ۳۰سال پیش برای بهتر شدن زندگی به مشهد می‌آید. شرایط آن زمان اجازه نمی‌دهد او درسش را تمام کند، بنابراین برای گذراندن زندگی به کار‌های مختلفی مانند جوشکاری و بنایی رومی‌آورد، تا اینکه حدود۲۰سال قبل به‌عنوان پاکبان در شهرداری استخدام می‌شود.

فاطمه بهرام‌آبادی، همسر خلیل‌آقا، همیشه در کنار او بوده و کمک‌هایش در رفع نیاز‌های اقتصادی خانواده پنج‌نفره‌شان موثر است. از آنجایی که تعهد به کار و دلسوزی همیشه در وجود خلیل‌آقا زنده است، در فروردین۹۴ هم‌زمان با میلاد حضرت‌زهرا (س) به‌عنوان یکی از رفتگران نمونه مشهد انتخاب می‌شود.

- چه شد که شغل رفتگری را انتخاب کردید؟
مادرم این شغل را به من پیشنهاد داد. بالاخره گذراندن زندگی سخت بود و مادرم گفت وارد این کار شوم.

- مگربنّایی یا جوشکاری انجام نمی‌دادید؟
مدت‌ها جوشکار بودم، اما این کار آسیب زیادی به چشمانم وارد می‌کرد و سرم درد می‌گرفت. جوشکاری روی روح و روانم تاثیر گذاشته بود. بنایی هم کار بدی نبود، اما متاسفانه همیشگی نیست. الان مگر این کارگران یا بنا‌های سرگذر چند روز در ماه می‌توانند سر کار باشند؟ دو روز کار هست و یک هفته نیست. این‌طوری نمی‌شود زندگی کرد، برای همین وارد شهرداری شدم.

- کدام منطقه کار می‌کنید؟
سال‌هاست که محل کار من در بولوار فرودگاه است؛ از راسته میدان غدیر تا میدان پرواز. برخی روز‌ها هم اگر یکی از رفتگران به مرخصی برود، به جای او به منطقه‌اش می‌روم.

- شغل شما فقط نظافت زمین است؟
اتفاقا این مسئله‌ای است که خیلی‌ها نمی‌دانند. یک پاکبان شهرداری ممکن است کار‌های زیادی انجام دهد؛ مثلا رنگ کردن جداول یا برخی دیوار‌ها یا تمیز کردن معابر از خرده‌های شیشه هنگام تصادف به‌عهده پاکبانان است. به‌طورکلی کار‌های خدماتی زیاد است. ما گاهی در تزیین شهر هم کمک می‌کنیم.

- ساعت کاری‌تان چند تا چند است؟
از ساعت۳ بامداد تا ۱۱مشغول هستم.

- ۳ صبح؟
بله، من سال‌هاست که ساعت ۲:۴۰بامداد از خانه بیرون می‌آیم تا ساعت۳ سرِ کار باشم.

- منزلتان کجاست؟
محله زارعین یا همان ایوان طرق قدیم.

- هرصبح این مسافت را چگونه طی می‌کنید؟
سال‌ها دوچرخه داشتم. مدتی هم موتور ولی الان ماشین خریده‌ام. 

- طی کردن این مسیر هرصبح در زمستان و برف و باران سخت نیست؟
مگر می‌شود سخت نباشد؟ بالاخره هوا همیشه خوب نیست؛ به‌ویژه سر صبح سوز خیلی سردی دارد و ماشین‌ها هم با سرعت رفت‌وآمد می‌کنند. همه اینها از سختی‌های کار ماست. به‌نظر من پاکبانی از کار‌های نظامی هم مشکل‌تر است؛ برای همین هرکسی نمی‌تواند در این کار طاقت بیاورد. باید صبور باشی و با آن کنار بیایی. روز‌های آماده‌باش هم سختی خودش را دارد.

- آماده‌باش چه وقت‌هایی است؟
زمانی که برف می‌بارد و زمین یخ می‌زند، ما باید با نمک و شن، یخ‌ها را بشکنیم تا معابر و خیابان‌ها باز شود.

- مگر این کار با دستگاه مکانیزه انجام نمی‌شود؟
بله ولی بیشتر کار‌ها دستی است.

- از مشکلات محدوده کاری تان بگویید؟
من در راسته بولوار فرودگاه هستم، جایی که هیچ خانه‌ای نیست و بیشتر جنگل است. همیشه در فضای باز و نیمه‌های شب، سگ‌های ولگرد به چشم می‌خورند.

- تا‌به‌حال سگ‌ها به شما آسیب رسانده‌اند؟
نه، دیگر برایم طبیعی شده است. خیلی ازشان ترسی ندارم. چون در این خیابان ماشین با سرعت عبور می‌کند.

 

پاکبان نمونه محله ایوان، سال‌هاست که شب‌ها نخوابیده!

 

- سرعت خودرو‌های عبوری برایتان آزاردهنده نیست؟
اتفاقا یکی از مشکلات ما در آنجا خودرو‌هایی است که با سرعت عبور می‌کنند. بالاخره برخی راننده‌ها خواب‌آلودند و یک‌دفعه از کنارمان عبور می‌کنند. همچنین کسانی که برای عروس‌کشان به این منطقه می‌آیند، خیلی خطرساز هستند.

- مگر شما خیابان را هم جارو می‌کشید؟
بله، ما تا حدود دو ماشین از کنار جدول را تمیز می‌کنیم. خیلی وقت‌ها شده که پاکبانان در حین کار آسیب دیده‌اند. از مردم خواهش می‌کنم مراعات کنند. برخی افراد گاهی به‌شوخی یک‌دفعه پاکبان یا گاری همراهش را هل می‌دهند که کار خیلی خطرناکی است.

- عکس‌العمل شما در برابر این شوخی‌های نامناسب چیست؟
کاری از دستم برنمی‌آید. بیشتر کسانی که با موتور هستند، این‌چنین شوخی‌هایی می‌کنند و تا بخواهیم واکنشی نشان بدهیم، رفته‌اند؛ ولی خب، آدمی که نیمه‌شب بیدار می‌شود، شاید خواب‌آلود باشد و این‌گونه کار‌ها درست نیست.

- آیا خاطره خوشی از مردم دارید؟
بله، وقت‌هایی که برای ما چای می‌آورند یا آب خنکی می‌دهند، واقعا خستگی از جانمان کنده می‌شود.

وقت‌هایی که مردم برای ما چای می‌آورند یا آب خنکی می‌دهند، خستگی از جانمان کنده می‌شود

- آیا تابه‌حال شده که مردم در جمع‌آوری زباله‌ها کمک کنند؟
خاطرم هست تازه دستگاه‌های مکانیزه آمده بود و من هم در شهر مشغول جمع‌آوری زباله بودم که ناگهان دستگاه چرخید و همه آشغال‌ها وسط کوچه ریخت. خستگی به جانمان نشست، طوری‌که ناراحت با همکارم یک گوشه نشستیم. همان‌جا تعدادی از اهالی با شوخی و خنده برایمان چای آوردند و در جمع‌آوری دوباره آشغال‌ها کمک کردند.

- جنازه هم تابه‌حال پیدا کرده‌اید؟
از این اتفاق‌ها زیاد افتاده است. در این چندسال بار‌ها تصادف عابر با ماشین را دیده‌ام، در حالی که راننده از خلوتی صبح استفاده و فرار کرده است و تا من رسیده‌ام، شخص فوت کرده بود و من هم به اورژانس زنگ زده‌ام.

مثلا در همین بولوار فرودگاه یک‌مرتبه ماشینی کنار زد، دیدم کسی روی چمن‌ها دراز کشیده، چندبار دهانش را باز و بسته کرد و بعد هم فوت کرد. مثل اینکه موقع رانندگی سکته کرده بود. وقتی کنار می‌زد، دیگر نفس‌های آخرش را می‌کشید.

- حقوق شما در یک ماه چقدر است؟
تا پایان سال۹۳ که همان حقوق کارگری یعنی ششصدوخرده‌ای بود.

- مگر اضافه‌کاری ندارید؟
نه، همان ساعت کاری‌مان است.

- بیمه که هستید؟
بله و یارانه هم می‌گیریم.

- آیا با این درآمد، زندگی‌تان می‌گذرد؟
ناشکر نیستم. خداراشکر تن سالمی دارم.

- خانه دارید؟
به‌تازگی توانسته ام خانه‌ای در محله ایوان بخرم.

- هیچ‌وقت جایی شکایت نکردید که با این شرایط سخت کاری، حقوقتان بیشتر شود؟
نه، برکت خدا همیشه در زندگی‌مان بوده است. به آقایی زندگی کردیم و همین ما را بس است. اتفاقا از مسئولان شرکتی که در آن کار می‌کنم، کمال تشکر را دارم؛ چراکه به فکر نیروهایشان هستند.

- یکی از ویژگی‌های شما این است که سال‌ها در محدوده‌ای کار کرده‌اید که هیچ خانه‌ای در آنجا نیست و هر صبح در فضای باز هستید. همین که آدم هرصبح بیدار شود و یک تکه زمین را ببیند و قرار باشد ۸ساعت آنجا باشد، آزاردهنده نیست؟‌
نمی‌توانم بگویم سخت نیست، ولی شاید یک جور‌هایی عادت کرده باشم. من هیچ‌گاه ناشکری نکرده‌ام و باور کنید همیشه شکرگزار خداوند بوده‌ام.

- واقعا از ته دل این حرف را می‌زنید؟
بله. همیشه هم به خانم و بچه‌هایم می‌گویم خداراشکر تن سالمی دارم و بچه‌های خوبی نصیبم شده است. شغلم هم شرافتمندانه است و با سختی‌هایش کنار آمده‌ام.

- در رفتار شما صبور بودن کاملا مشخص است. آیا این سکوت محض شب در شما تاثیر نگذاشته است؟
ما در این کار باید صبور باشیم؛ برای همین خیلی‌ها نمی‌توانند این شغل را ادامه دهند، چون تحمل ندارند.

- اینکه آدم هرصبح زمزمه سحر و اذان را بشنود، چه تاثیری در روحیه‌اش می‌گذارد؟
از خوبی‌های این کار همین است که من نماز صبحم را سر‌وقت می‌خوانم. سکوت و معنویت سحر را سال‌ها لمس کرده‌ام. خب، همه اینها را در کنار هم بچینید، خودش آدم را می‌سازد.

- یعنی می‌گویید شرایط کاری، شما را به خدا نزدیک‌تر کرده است؟
حتما همین‌طور است. آدم در مشکلات ساخته می‌شود. من هیچ‌وقت کارم را از روی اجبار یا اکراه انجام ندادم. مسئولیتش را با تمام مشکلاتش به عهده گرفتم.

- باتوجه به اینکه مکان کاری‌تان جایی است که زائران زیادی برای اسکان می‌آیند، چه خاطراتی دارید؟
تا چندسال پیش که زائران می‌توانستند در محدوده فرودگاه چادر بزنند، ما هم در تعطیلات به‌ویژه تابستان، مدام آنها را می‌دیدیم.

- وقتی کنار چادرشان زباله می‌ریختند، عصبانی نمی‌شدید؟
خیلی‌وقت‌ها تذکر می‌دادم و آنها هم زباله‌ها را برمی‌داشتند. بعضی‌وقت‌ها هم که خودم نظافت می‌کردم.

یکی از مشکلات ما در آنجا خودرو‌هایی است که با سرعت عبور می‌کنند. بالاخره برخی راننده‌ها خواب‌آلودند

- ازاینکه به کسی تذکر بدهید و جلوی چشمتان آشغال بریزند، ناراحت نمی‌شوید؟
بله، حتما آزاردهنده است؛ به‌ویژه بعضی‌وقت‌ها که من در خیابان‌های اصلی شهر هستم و می‌بینم برخی افراد کیسه زباله را از همان طبقه بالای ساختمان پرت می‌کنند، ناراحت می‌شوم.

- در این‌گونه مواقع چه عکس‌العملی نشان می‌دهید؟
گاهی زنگ می‌زنم و تذکر می‌دهم و می‌خواهم دیگر این کار را تکرار نکنند.

- عکس‌العمل‌ها چگونه است؟
متفاوت است؛ برخی با خوش‌رویی قبول می‌کنند، بعضی‌ها هم حرف‌های بدی به زبان می‌آورند.

- تابه‌حال با کسانی که تذکر می‌دهید در چمن ننشینند، درگیر نشده‌اید؟
یک‌بار به یک خانواده تذکر دادم به محیط‌زیست آسیب نرسانند و برای اسکان به کمپ بروند، بچه کوچکشان یک چوب برداشت تا من را بزند!

- درگیری هم به‌وجود آمد؟
نه، اتفاقا با کمک دوستان، آنها را به مکانی برای اسکان بردیم و خودشان هم شرمنده شدند.

- پس همیشه سعی کردید قضیه را با حسن‌نیت تمام کنید؟
بله؛ به‌ویژه با زائران آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) دلم نخواسته با تندی برخورد کنم تا همیشه خاطره خوشی از مشهد داشته باشند.

- چه شد که رفتگر نمونه شدید؟
حقیقتا خودم هم نمی‌دانم. لطفی است که شامل حالم شده است.

* این گزارش سه شنبه، ۲۲ مرداد ۹۴ در شماره ۱۴۴ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است. 

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44