محمدعلی معدلی از دسته بچههایی است که همیشه خدا چه توی مدرسه، چه توی مهمانی و چه هرجایی که فکرش را بکنید، لباس ورزشی تنشان بوده است و با این لباس بزرگ شدهاند.
آنهایی که یکجا بند نبودند و هزینهاش را هم دادهاند؛ مثلا هیچوقت بچهزرنگ هیچ کلاسی نبودند و از قافله درسخوانها عقب افتادهاند و چهبسا سرکوفت خوردهاند. معدلی، اما تصمیمش را از همان نوجوانی گرفته بود. این تصمیم البته یک پشتوانه بزرگ و محکم داشت: پدر.
معدلی بزرگ را اهالی ورزش صبحگاهی و آنها که دهههای ۶۰ و ۷۰ توی پارک «ملت» ورزش میکردند حتما بهیاد دارند و میشناسند. او از بزرگان ورزش شهر است و معدلی پسر هم جا پای پدرش گذشته، با این تفاوت که درس ورزش خوانده و سالها تجربه پس فعالیتهایش وجود دارد.
محمدعلی در جوانی قبل از اینکه برای همیشه ورزش حرفهای را ناخواسته کنار بگذارد، مدلآور استانی و کشوری دوومیدانی بوده و قبل از اینکه مربی حرفهای آمادگی جسمانی شود، دویدن تمام زندگیاش بوده است.
یکی از نقاط عطف زندگی ورزش محمدعلی سرپا نگهداشتن یک گروه ورزشی آمادگیجسمانی است؛ تیمی که حالا دیگر هجدهسال است روزهای زوج، در سالن مرحوم علی باغبانباشی زیرنظر او ورزش میکنند.
یک جمع ورزشی که تمام ردههای سنی در آن شرکت میکنند، چطور ماندگار میشود؟ مدیریت ورزشی چطور میتواند مردم را به ورزش مداوم و مستمر ترغیب کند؟ مربی ورزشی خوب باید چه شاخصههایی داشته باشد؟ با محمدعلی معدلی درباره این سؤالها و باقی مسائل مربوطبه مدیریت کلان ورزشی در شهر گفتوگو کردهایم.
معدلی در «احمدآباد» بهدنیا آمده ولی حالا توی «فرامرز عباسی» مینشیند. از دوران راهنمایی درگیر تمرین بوده و عضو تیم ملی دوومیدانی و این یعنی او نمیتوانست درستوحسابی به درسش برسد. درسخواندن اینطور موقعها فقط سخت نیست، عذابآور است. آدم نمیداند باید کدام یکی را انتخاب کند و کدام طرفی بایستد؛ «در کل نمیتوانستم درست حسابی درس بخوانم.
متأسفانه آن دوره برنامه طوری پیش رفت که یک سال مردود شدم. برای همین مجبور شدم بروم مدرسه شبانه و دیپلمم را با هر سختی بود، گرفتم. از آن طرف، در مسابقات بینالمللی پایم آسیب دیده بود. ورزش تخصصی من فقط دویدن بود. من دونده بودم و رشته اصلیام همان رشته اصلی بابا بود؛ ۱۱۰متر با مانع.
بابا هم رشتهاش ۱۱۰ و ۴۰۰متر با مانع بود. بعد از آن، به این نتیجه رسیدم که با این آسیبی که برای پایم بهوجود آمده، نمیتوانم آنطوری که میخواهم ادامه بدهم. مجبور شدم بروم خدمت سربازی و باز آنجا چیزی که نجاتم داد، دویدن بود و ورزش.»
سنگبنای گروه ورزشی را که معدلی هجدهسال است سرپرستیاش را برعهده دارد، یکی از مربیان خوشنام مشهدی میگذارد، هرچند حالا دیگر از این حوزه دور افتاده و مشغلههای دیگری دارد.
محمدعلی اولینبار بهعنوان دستیار فعالیتش را درکنار او آغاز میکند؛ «جلال مربی بدنساز چند تیم ورزشی بود و خودش هم دونده بود و فکر میکنم میتوانست مربی فوقالعاده خوشنام و درجهیکی هم باشد، اما دیگر ادامه نداد.
سال۸۵ یک گروه ورزشی آمادگیجسمانی شکل داد. همین گروهی که حالا هم فعالیتش ادامه دارد. بعید میدانم قبل از این، گروه منسجمی به این شکل در مشهدوجود داشته باشد. من بعد از خدمت برگشتم و رفاقتمان پررنگ شد؛ البته قبل از رفتن به خدمت سربازی هم او را میشناختم و با هم دوست بودیم ولی اینبار داستان رنگ دیگری گرفت.»
معدلی از آنجا بهعنوان کمکمربی کارش را شروع کرد و داشت به تصورات و برنامههای آیندهاش کمکم شکل میداد، اما از یک جایی به بعد، جلال تشر استادیاش را حواله او کرد؛ «جلال یک روز آمد پیش من و گفت علی! تو دیگر باید مستقل بشوی.اینجوری نمیتوانی پیشرفت کنی.
راستش خیلی ناراحت شدم؛ یعنی بیشتر فکر میکردم خب حالا باید چه بکنم. از همانجا تا خانهمان پیاده آمدم. مدام فکر و خیال میکردم. فردایش رفتم هیئت دوومیدانی درخواست دادم تا یکی از شیفتهای سالن کناری جلال را به من بدهند.»
فردایش رفتم هیئت دوومیدانی درخواست دادم تا یکی از شیفتهای سالن کناری جلال را به من بدهند
سالن کوچک بدنسازی بود و محمدعلی یکی از شیفتهای دوساعته آنجا را گرفت. همزمان در شیفت جلال هم مشغول بود و فعالیت میکرد. شیفتش را به چهل نفر رساند و دوباره درخواست داد شیفت دیگری به او بدهند؛ «تقریبا وسطهای سال۸۷ سه تا شیفت ورزشی داشتم و فقط در حوزه آمادگیجسمانی کار میکردم.
دوباره یک روز جلال آمد و گفت من میخواهم شیفتم را تحویل بدهم، تو میآیی بهجای من آن را قبول کنی؟ نزدیک به شصت تا هفتاد نفر توی آن شیفت حضور داشتند. یکی از شلوغترین شیفتها بود و جمعیت هم مدام بیشتر و بیشتر میشد. قبول کردم.
این اولینبار بود که قرار شد تنهایی یک گروه بزرگ ورزشی را مدیریت کنم. اوایل خیلی استرس داشتم و از بابا هم کمک میگرفتم. بعدها دیگر تا دویستنفر هم میآمدند برای ورزش، تا اینکه کرونا آمد. روزی که فقط سه نفر آمده بودند برای ورزش، نزدیک بود گریهام بگیرد.»
محمدعلی روی دعاهای آنها که مستمر و مرتب کنارش ورزش میکنند، خیلی حساب میکند. این دعاها قبلتر هم نثار پدرش میشد. پدری که عمرش را بیهیچ منتی پای ورزش شهر گذاشت. معدلی کوچک، آن روزها خیلی خوب یادش مانده است؛ «من خیلی وابسته به بابا بودم. آن موقعی که بابا به اداره میرفت، بیشتر تابستانها با او میرفتم به اداره تربیتبدنی. کارمند آنجا بود.
یادم میآید یک دورهای رئیس ورزشگاه «سجاد» بود. سنگبنای آن مجموعه را بابا گذاشت. خشتبهخشت دیوارچینیهای آنجا را بابا گذاشت. شب مثل عملهها با لباس خاکی برمیگشت خانه. تمام آن درختهای چنار توی محوطه مجموعه را بابا کاشت و بعد مدیریت گروههای ورزش همگانی در پارک ملت را برعهده گرفت. دعاهای مردم همیشه همراهش بود الان برای من هم همینطور است.
من یکی از جوانترین اعضای گروه ورزشی خودم هستم و مخاطبان کلاسم. میآیند پیش من از بیماریها و گرفتاریهایشان حرف میزنند ولی این کلاس باعث شده است دوباره جریان زندگیشان بهتر شود. حس خوبی پیدا کنند و دعاهایشان به گوش من برسد. آدم بعدش متوجه میشود آن دعاها از کجا و چطور به زندگیات برمیگردد.»
یک چیز معدلی را اذیت میکند؛ اینکه چرا فعالان این حوزه، کسانی که عمرشان را پنهانی و مهجور، برای ورزش این شهر گذاشتهاند همچنان گمناماند و ناپیدا؛ «یک بار به پدرم گفتم ببین بابا! تو عمرت را، تمام داشته و نداشته خودت را، گذاشتی و آخر هیچکس نیامد چیزی بگذارد کف دستت، درصورتیکه به جرئت میتوانم بگویم ورزش همگانی استان مدیونش است.»
او البته طعم دیدهشدن را چشیده است. برایمان تعریف میکند که چطور در فضای مجازی توانسته نگاهها را به سمت خودش جلب کند و تشویق شود؛ «پنجششماه پیش، خانم ندا مطلبی که یکی از مدیران کلان ورزش کشور است، یک ساعت آمد و تشویقم کرد. کارم را در فضای مجازی دنبال کرده و از آنجا دیده بود ما در مشهد گروهی داریم و مستمر و مداوم داریم ورزش میکنیم.
او هم گزارشی به مدیر بالادستیاش داده بود. آنجا راستش حس خوبی پیدا کردم. چقدر این توجه به آدم میچسبد. اینکه یک نفر که کارش همین است، متوجه میشود یکی دور از پایتخت چنین فعالیت میکند.»
محمدعلی ۱۸ سال است که برای هر جلسه این گروه ورزشی، محتوای آموزشی در فضای مجازی تولید میکند و وقت میگذارد. از او میپرسم بیشتر چه کسانی میآیند و چه خواستهای دارند؛ «از تمام اقشار میآیند، از مدیر اقتصادی استان یا قاضی و وکیل و مدیرکل و افرادی که کار سیاسی و فرهنگی و اجتماعی انجام میدهند. همهشان برای اینکه برنامه روزانه داشته باشند و ورزش را برای سلامتی دنبال میکنند، اینجا میآیند.
متوجه میشوم همینکه در هفته سه شب میآیند، چقدر تغییر میکنند. کسانی در کلاس هستند که وقتی آمدند موهایشان سیاه بود ولی حالا سفید شده است. بچههایشان را داماد کردهاند و من را هم برای مراسم دامادی دعوت میکنند؛ مثلا کسی را داریم که بعد از اینکه خودش آمد، ۱۰نفر دیگر از محیط کارش را آورد برای ورزش. یا خانوادهای که گروهی میآیند. میگفتند توی دورهمیهای خانوادگیشان اگر میدیدند کسی دارد ناپرهیزی میکند و غذا زیاد میخورد، تهدیدش میکردند که به معدلی میگوییم!»
هر آدمی در هر سطحی و در هر پیشهای، دلش میخواهد کارش دیده شود یا دستکم حس کند عدهای او را میبینند و برای آنچه انجام میدهد، احترام قائل باشند. معدلی به مدیریت ورزشی شهرش در این سالها بهخصوص در هیئت دوومیدانی و آمادگی جسمانی نمره مناسبی نمیدهد.
ورزش دو رشتهای است که باید با زمان رقابت کنی، یعنی تو باید اول رکوردهای شخصی خودت را بشکنی و این کار را ادامه بدهی
گلهمند است و با دلسوزی تمام اشاره میکند که مدتهاست امثال او در حسرت یک نظم مدیریتی مدون هستند، اما کجسلیقگی همهچیز را در ورزش استان به حاشیه رانده است؛ «آدم بالاخره به این چیزها فکر میکند. من دارم اینهمه سال در این شهر و بدون هیچ چشمداشتی کار میکنم ولی هیچکدام از رؤسای هیئت دوومیدانی، ورزشهای همگانی و آمادگی جسمانی استان بعد از هجدهسال نیامدند ببینند توی سالنی که متعلقبه آنهاست، چه اتفاقی دارد میافتد و چه کسانی چه کارهایی میکنند.
بیایند اینجا سرکشی کنند و به بچهها خدا قوت بگویند، حرفهایشان را بشنوند. من خودم الان مسئول کمیته آمادگی جسمانی استان هستم. سال۹۴ این کمیته را احیا و سهدوره مسابقات استانی برگزار کردم. بخش شهرستانها را فعال کرده و دنبال برنامهریزی بودیم. اینکه چه بکنیم، چطور برای مسابقات کشوری تیم اعزام کنیم و... ولی بهدلیل بیدرایتی مسئولان استعفایم را دادم.»
محمدعلی میگویدکه دیگر رمقی برای آدم نمیماند. برای همین بعداز مدتی، امثال او خودشان را میکشند کنار. به اعتقاد او اینکه مدیری را بیاورند که بیشتر از دانش ورزشی، تاجر باشد و بیشتر دنبال کارهای خودش را بگیرد، یعنی ضعف. یعنی ازبینبردن سرمایههای ورزشی شهر. میگوید: هیچکس نیست کارهای هیئت آمادگیجسمانی را انجام بدهد و همه کارها افتاده روی دوش روابطعمومی هیئت.
وقتی مدیری خودش ورزشی نیست، لااقل اختیاراتش و سیاستگذاریها و تصمیمها را بسپارد به کسی که خودش اینکاره باشد. آخر چرا باید هربار که میخواهی رئیس هیئت را ببینی، بفهمی رفته خارج از کشور. این دیگر چه مدل مدیریت است! این حرفها را از سر دلسوزی میگویم. خیلیها مثل من میخواهند ورزش این استان سربلند شود.
رشتههای انفرادی تنهایی عجیبی دارند. بهظاهر و مانند فوتبال، هیجانی درش نیست. تماشاگری وجود ندارد که تشویقت کند. باید تکوتنها تمرین کنی، تکوتنها پیروز شوی و بدتر اینکه، باید تکوتنها شکست بخوری.
از معدلی میپرسم: دویدن و مدام دویدن چه هیجانی دارد؟ در این سالها، چه درسی از آن گرفتهای؛ «دویدن به من یاد داد باید تلاشت ادامهدار باشد تا به هدفت برسی. اگر چندلحظه بدوی و دوباره بایستی، فایدهای ندارد. ورزش دو رشتهای است که در آن باید با زمان رقابت کنی، نه رقیب کناردستیات. رقیب تو زمان است؛ یعنی تو باید اول رکوردهای شخصی خودت را بشکنی و این کار را ادامه بدهی. این یعنی پیشرفت در این ورزش.»
معدلی و فعالیتهای این سالهایش، نقطه روشن خیلیها بوده است؛ آنها که برای ساعتی دنبال آرامش بودهاند و ساکتکردن نشخوارهای ذهنیشان، آنها که فعالیتهایشان انگار هیچوقت تمامی نداشته است و یک لحظه آرام نمیگرفتهاند، اما توانستهاند با دویدن و ورزش رها شوند و به خودشان برگردند. به خودشان فکر کنند، به جسمی که فراموش شده و حالا دارد دوباره جان میگیرد. معدلی یک برنامه دیگر هم دارد.
اینکه خودش را برای سالهای سال روی پا نگه دارد و سرزنده. اینکه بتواند بازهم با عدهای ساعتی را ورزش کند؛ «من باید از همین الان انرژیام را مدیریت کنم. چرا؟ برای اینکه ۱۰سال آینده را هم بتوانم با همین کیفیت کار کنم. ورزش کنم و کلاسهایم را داشته باشم. باید حواسم را جمع تغذیهام کنم و مراقب خودم باشم.»
* این گزارش شنبه ۲۲ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۸ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.