
حتما تا به حالا زیاد پیشآمده ببینید یا بشنوید که به یکی میگویند همه فن حریف. آدم قصه این شماره ما هم یکی از همین دست همه فن حریفهاست. معماری شهری را تا کارشناسیارشد خوانده، طراحی را خوب میداند و چند جایزه جشنوارهای هم برای کاریکاتورهایش گرفته.
سوای اینها دستی به شعر و مقالهنویسی در باب موضوعات مختلف دارد. جغرافی بلد است و از آن جایی که هنر حجم و مجسمهسازی را هم در خودش به کمال رسانده، گاهی برای مدارس، ماکت درسی میسازد.
اوقات بیکاری توی زمین کوچکی که بیرون شهر خریده، کشاورزی میکند. هر صبح هم شال و کلاه راهی مدرسه میشود تا معلم طراحی باشد و روی تختهسیاه را با نقاشیهایش سفید کند.
اما دلیل اینکه امروز رفتهایم سراغ هادی سروری و زنگ پلاک ۸۸ در کوچه امامت ۶۸ در محله آزادشهر مشهد را زدهایم نه طراحی و شعر بوده نه کاریکاتور و مجسمهسازی، در واقع آدم امروز قصه ما یک هنر دیگر هم دارد و آن حکاکی روی انگشتر و شمایلزنی است.
هنری که به گفته خودش، غریب مانده و او تنها کسی است که توی مشهد دارد این هنر را بهطور جدی دنبال میکند. هنری که دوست دارد برای زنده نگه داشتن و ترویجش، آن را به جوانان هم آموزش بدهد.
خودش که میگوید درآمدش بد نیست، اگر اهل دل باشند و به قول قدیمیها دود چراغخوردن. پربیراه هم نمیگوید که باز هم به قول همان قدیمیها، گنج پیدا نمیشود الّا به رنج.
شناسنامهاش سال ۱۳۴۸، صادره از تهران را نشان میدهد. این یعنی اصالتا مشهدی نیست و اگر درستترش را بخواهید تنها ۸ سال است که چمدان بسته حوالی شهر ما و شده همسایه حضرت دوست.
از خودش که بپرسید ترافیک تهران را بهانه میکند اما رنگ حرفهایش میگوید که پابند گنبدهای طلاییاست. تعریف میکند که «شلوغی ساعتها توی تهران فقط وادارت میکند عین عقربهها روز را بچرخی و آخر سر هم به شب نرسیده، حیران میمانی که هیچ نکردهام. سکوت مشهد مخصوصا آرامش همین کوچه امامت را که در آن هستم خیلی دوست دارم. جان میدهد که ساعتها بنشینی و برای هنرت از ته دل مایه بگذاری.»
اما شروع هنرآموزیاش برمیگردد به وقتی که ۱۱ سال بیشتر قدنکشیده بوده و تازه دست راست و چپش را شناخته. با حجم و کار طراحی مجسمه شروع کرده، آن هم بیاستاد.
چند سال بعد میرود وردست عنایت روغنچی و بعد هم طناوری توی همان تهران خودشان تا این دو هنر را پای تلمذ استادی تمام کند. اما کار شمایلزنی روی انگشتر حرف و حساب جدایی دارد.
به قول خودش همه چیز از علاقه به سنگها شروع شده، وقتی توی بچگی درخشش هر جنبده و بیجانی حواسش را پرت قشنگیهای جهان میکرده. مثل همه ما که بیآلایشی و پاکی آن دوران میگذارد حرف بزنیم با چوبها، درختها، پرندهها و سنگها.
هادی سروری هم حرف میزند با همه اینها و این بیآلایشی را با خودش تا دبیرستان و دانشگاه هم میبرد حتی وقتی ازدواج میکند و بچهدار میشود چون معتقد است «هنر تا وقتی در آدم نفس میکشد که پاک به هستی نگاه کنی.»
بعد از طراحی روی سنگها نوبت به نگینها میرسد. هنرمند محله ما علاقه عجیبی به شمایلزنی روی نگینها دارد و این شمایل را بر اساس سفارشاتی که میگیرد، میکشد و دل سنگها را برایشان خالی میکند.
۹۰ درصد مشتریان هادی سروری، اعراب و توریستهای خارجی هستند
چندسالی هست که با چند نفر از انگشترسازان و هنرمندان بازار رضای مشهد شروع به کار کرده و اینطور که تعریف میکند ۹۰ درصد مشتریانش، اعراب و توریستهای خارجی هستند.
میگوید «شیعههای عراقی علاقه عجیبی به حضرت عباس(ع) دارند و همیشه بیشتر سفارشاتم، تراش شمایل قمربنیهاشم است که روی عقیق و سنگ حدید حک میشود.
بحرینیها، شمایل امام خمینی(ره) را دوست دارند و اروپاییها هم تصویر کوروش و داریوش را میپسندند و سفارش میدهند.
چندنفری هم قول گرفتهاند که تصویر امیر کبیر را برایشان روی نگین پیاده کنم.
شاید باور نکنید اما مشتریهایم هر وقت که تصویر امام خمینی(ره) یا تمثال حضرت عباس(ع) را میبینند، بیصبوری کردن، اشک میریزند و دستم را به رسم تشکر و خسته نباشید، فشار میدهند.»
توی کارگاهش نشستهایم و چشمدوختهایم به تکتک نگینها، میانشان یک عقیق بزرگ چشمک میزند. سمت نگاهم را میگیرد و میگوید «این شمایل حربن ریاحی است. یکی که سر گناهی توبه کرده،گفته تصویرش را روی عقیق یمنی بتراشم تا هر وقت شیطان وسوسهاش کرد توبه بشکند، با دیدن آن منصرف شود. این را خیلی دوست دارم و خوشحالم که هنر آنقدر قدرت دارد که میتواند آدم را از یک قدمی گناه برگرداند.»
بعد کلمه پشت کلمه میاندازد که «همین است که وادارم میکند از این هنر مهجور حرف بزنم تا هر کسی که دوست دارد، بیاید و آموزش ببیند. دلم نمیخواهد هنرم بعد از من تمام شود. این هنر میتواند آنقدر اشاعه فرهنگی بالایی داشته باشد که بهعنوان یک هنر مشهدی مطرح و ماندگار شود، زیرا تنها در تهران یکیدونفر هستند که به این حرفه مشغولند و مطمئنم حتی در شیراز و اصفهان هم کاری شبیه این را هم انجام نمیدهند.»
راست میگوید و عجیب هنریست این شمایلزنی روی سنگ اما هر هنر بزرگی سختیهای خودش را هم دارد، مثلا به گفته هادی سروری کسی که میخواهد این حرفه را شروع کند باید از نوجوانی پای کار بیاید و قبل از آن هم طراحی و کار حجم را آموخته باشد.
حالا مشغول به کار شده و حرف را میبرد سمت چگونگی انجام کار و ادامه میدهد؛«خوبی کار شمایلزنی این است که تو میتوانی تمام وسایل کارت را توی کیفی بریزی و با خودت به هر کجا که میخواهی، ببری. کنار همه اینها، وسایل موردنیازی که برای انجام این کار لازم است، چندان گرانقیمت نیستند و تمامش را میشود با یک میلیون تومان خرید.
مهمترینش موتور دندانپزشکی یا همان هندپیست است که قلمهای تراش را که به آن سخت افزار میگویند، روی آن سوار میکند و مابقی به هنر صاحبکار برمیگردد و سنگ انگشتری.»
این کار باعث شده تا اطلاعات خوبی در مورد سنگها و تاثیرات و خواصشان داشته باشد و مدام حرف آنها را پیش بکشد و برای توضیح اینکه یک سنگ چگونه به مرحله شمایلزنی و بعد هم سوارشدن روی رکاب انگشتر میرسد، بگوید«روش انجام کار به این صورت است که ابتدا سنگ خام از معادن وارد بازار میشود.
در آنجا برش خورده و به صورت نگین به دست هنرمندان صورتتراش یا حکاک میرسد و بعد از قالب زنی و کشیده شدن طرح نهایی، با فرزهای مخصوص تراشیده میشود و در نهایت بنا به درخواست مشتری روی رکاب سوار میشود.
این هنر بدون شک کار سخت و ظریفی است که برای به ثمر نشستن، خواهنده آن ابتدا باید پای علاقهاش را محکم کند.»
اینجا همه چیز آرام و رنگارنگ است و به قول هنرمند محله ما، این از خاصیت سنگهاست زیرا آنها متنوعترین رنگ را در بین آفریدههای خدا دارند و هیچگاه نه میمیرند و نه نابود میشوند.
این یعنی میتوانند تا آخر دنیا بمانند و با هر کسی که نگاهشان میکند، حرف بزنند.
سنگها نه میمیرند و نه نابود میشوند و متنوعترین رنگها را در خود دارند
همین است که ساعت به ۸ شب نرسیده، هادی سروری را به کارگاه کوچکش میکشاند و تا ساعتها در خلوت خود نگاه میدارد، آنقدر که برای او که حالا توی این هنر آبدیده شده، ساختن سه تا چهارشمایل در شبانهروز را آسان کرده است.
میگوید:«خداوند هیچچیز را بیدلیل نیافریده و در هرآنچه که خلق کرده، نشان و قسمتی از خودش را قرار داده است، پس چرا باید به نشان خداوند بیتفاوت باشیم. برای ماندن این هنر کارگاه من جای بزرگی نیست. دوست دارم شاگرد تربیت کنم و برای کارم نمایشگاهی بگذارم.
اما این حرف تازهای نیست اگر بگویم که هنر در ایران همیشه مهجور و توسریخور بوده، آنقدر که هیچکس جز اهلش رغبت نمیکند به سمتش برود. این هنر تاکنون جشنوارهای نداشته و هنوز به مردم آنطور که باید و شاید معرفی نشده.»
تلخ میخندد و میگوید: هرچند استادم به من گفت که نانت را از هنرت در نیاور، زیرا هنر نان دندانگیری ندارد، اما من هیچگاه حرف او را آویزه گوشم نکردم و دنبال هنر رفتم و بعد از تجربهای ۱۰ ساله به این نتیجه رسیدم که دوستی با سنگها نان دارد و آموختن حرفهاش هم زیباست.
پس خوب است هم برای ایجاد اشتغال و درآمدزایی و هم زنده نگه داشتن این هنر ارزنده، فکری برای ترویج و آموزش آن بکنیم. زیرا هنر اگر نتواند خودش را نشان بدهد، هنر نیست.»
* این گزارش سه شنبه، ۱۶ آبان ۹۲ در شماره ۷۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.