لادن کاظمی| آزادسازی خرمشهر که دشمن کینهجو آن را تبدیل به خونینشهر کرده بود فتحالفتوحی دیگر را بعد از حماسه انقلاب اسلامی در کارنامه ملت ایران رقم زد.
به پاسداشت غرورآفرینی همه شهدای جنگ تحمیلی سری زدیم به خانواده «شهید مجتبی ناطقی» یکی دیگر از شهدای محله سیدرضی مشهد که در عملیات «بیتالمقدس» به شهادت رسید و پیکر پاکش بعد از ۱۷سال جستجو بالاخره در سال۷۸ به خانه برگشت.
با «ابوالحسن ناطقی» پدر شهید مجتبی ناطقی که منزلش در یکی از خیابانهای جلال آلاحمد است درست رأس ساعت یک بعدازظهر قرار دارم. کمی دیر کردهام، اما او و همسرش صبورانه منتظر آمدنم هستند.
ناطقی که به گفته خودش ۸۱سال دارد و بازنشسته ارتش است همان ابتدا میگوید: مجتبی در سه عملیات طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس حضور داشت که در آخرین عملیات یعنی بیتالمقدس و در جاده اهواز-خرمشهر مورد محاصره دشمن قرار گرفت و با تعداد دیگری از همرزمانش به شهادت رسید. اما پیکرش بعد از ۱۷ سال جستجو پیدا و به ما تحویل داده شد.
«پوران صدیق» مادر شهید نیز که حالا به جمع ما اضافه شده است در ادامه یادآوری خاطرات همسرش میگوید: تنها یک پلاک، چند تکه استخوان یک جمجمه و کارت شناسایی از او باقی مانده بود و مجتبی ما را با انبوهی از خاطرات خوب گذاشته بود و رفته بود.
او ادامه میدهد: در عملیات فتحالمبین ترکشی به سرش اصابت کرده بود و به همین دلیل مدتی برای مداوا به خانه برگشت.
ما از او خواستیم که دیگر به جبهه نرود، چون دین خود را به اسلام ادا کرده بود، اما به هیچ وجه راضی نمیشد و میخواست تا پایان جنگ در جبهه بماند زیرا در آنجا بیشتر به او نیاز بود.
مجتبی حتی همان سالها شرایط رفتن به خارج از کشور را داشت و میتوانست در آنجا ادامه تحصیل بدهد، اما هر بار از او میخواستیم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود با جواب قاطعانهاش روبهرو میشدیم.
او میگفت: «تا دشمن در این خاک هست نه درس میخوانم و نه به خارج از کشور میروم.»
پدر شهید ناطقی در ادامه یادآوری خاطراتش اینها را میگوید و ادامه میدهد: بعد از اینکه حالش کمیبهتر شد دوباره به جبهه برگشت و در مرحله اول عملیات فتح خرمشهر در ۲۰اردیبهشت سال۶۱ همراه با چند تن دیگر از همرزمانش هنگام محاصره دشمن به شهادت رسید.
ناطقی میگوید: وقتی خبر شهادتش را به ما دادند احساس کردم مجتبی مدرکش را از بهترین دانشگاهها دریافت کرده است.
مجتبی فرزند آخرمان بود. او با اینکه سن بسیار کمیداشت از سالهای قبل از انقلاب همراه با برادر بزرگترش فعالیتهای سیاسی و مذهبی انجام میداد.
مادر شهید ناطقی در ادامه سخنان همسرش رشته کلام را به دست میگیرد و میگوید: پسر بزرگترمان الگوی مجتبی در فعالیتهای سیاسی بود و با همان سن کم در همه این برنامهها حضور پرشوری داشت.
او شبها تا صبح با دوستانش اعلامیه پخش میکرد و در جریان انقلاب نیز در راهپیماییها شرکت داشت و بعد از انقلاب هم از اعضای بسیجی مسجد محلهمان بود و پای ثابت تمام سخنرانیها و جلسات مذهبی و سیاسی.
مادر شهید ناطقی ادامه میدهد: با اینکه جثه ظریفی داشت، اما بیش از آنکه تصور کنیم فعال بود. اصلا انگار او با همه فرق داشت.
پدر شهید ناطقی که حالا اشک در چشمانش نمایان است وقتی سخنان همسرش به اینجا میرسد ادامه میدهد: مجتبی از نظر اخلاقی هم با همه فرق داشت، بسیار خوشاخلاق، پرانرژی و شوخطبع بود.
آخرین باری که آمده بود انگار میدانست که دیگر برنمیگردد برای همین بین دوستان و بچههای فامیل شیرینی پخش کرد
هیچوقت خنده از روی لبانش محو نمیشد و در دوران تحصیل هم نمرات خوبی کسب میکرد.
او ادامه میدهد: تابستان سال۵۹ قبل از آنکه در دبیرستان نامنویسی کند در بسیج محلهمان ثبت نام کرده بود و من هیچ مخالفتی با فعالیتهای جانبی او نداشتم.
درست اول مهر و با آغاز جنگ او به حکم وظیفه درس را رها کرد و به جبهه رفت زیرا معتقد بود این دستور را امام (ره) داده و باید به فرمان او عمل کند.
اخلاقش نمونه بود و با بچههای محله و آنهایی که هم ردیف خودش بودند رفتوآمد زیادی داشت، البته، چون از اعضای بسیج بود همه محله او را میشناختند.
مادر شهید ناطقی اینها را میگوید و میافزاید: اهل مسجد، بسیج و پایگاه بود، برای همین دوستان زیادی داشت.
شبها تا صبح در پایگاه بسیج کشیک میداد و گاهی هم با دوستانش اعلامیه و پوستر پخش میکردند، اصلا هر کاری که از او میخواستند انجام میداد از دیدهبانی گرفته تا کارهای تبلیغاتی.
او پسر زرنگ و آرامی بود. همیشه از ما میخواست که برای شهید شدنش دعا کنیم. پدر شهید ناطقی ادامه میدهد: آخرین باری که آمده بود انگار میدانست که دیگر برنمیگردد برای همین بین دوستان و بچههای فامیل شیرینی پخش کرد.
آن موقع ما این کار او را جدی نگرفتیم، اما وقتی خبر شهادتش را به ما دادند فهمیدیم که او میدانست روزی به آرزویش خواهد رسید.
* این گزارش پنج شنبه، ۲ خرداد ۹۲ در شماره ۵۵ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.