کد خبر: ۱۰۵۵۵
۲۵ مهر ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۳

سه‌شنبه‌های بدون خودروی مشهد چطور راه افتاد؟

«پاژ»، قدیمی‌ترین گروه دوچرخه‌سواری مشهد، بیش از دو دهه پیش با همت حسین تقدیسی و همسرش شکل گرفت. تقدیسی می‌گوید: سال ۸۰ که گروه را تشکیل دادیم، به این فکر می‌کردم که گروه از حالت صرف ورزشی خارج باشد و بتوانیم در یک محیط اجتماعی برای یکدیگر و برای شهرمان کاری انجام دهیم.

«پاژ» یا گروه دوچرخه‌سواری حسین تقدیسی، قدیمی‌ترین گروه دوچرخه‌سواری مشهد است که اغلب دوچرخه‌سواران قدیمی‌تر شهر زمانی در آن رکاب زده‌اند. سه زوج جوان و خوشبخت در همین گروه با یکدیگر آشنا شده‌اند و به وصلت رسیده‌اند. هرسال المان‌گردی‌های بهاری گروهی داشته‌اند. هرکار فرهنگی و خیری در شهر اتفاق افتاده و باید دوچرخه‌سواران هم در آن حضور می‌داشته‌اند، حاضر شده‌اند و در سال ۹۵ تا ۹۶ هم اتفاق خوش «سه‌شنبه‌های بدون خودرو» را در مشهد آغاز کرده‌اند.

کلی از مسئولان و ادارات و ارگان‌ها هم‌رکابشان شده‌اند و در فرهنگ‌سازی هوای پاک و دوچرخه‌سواری دوشادوششان سهیم بوده‌اند. حالا و در بیست‌و‌سومین سال فعالیت گروه دوچرخه‌سواری «پاژ» خاطره‌های زیبایی در مناسبت‌های فرهنگی و اجتماعی توسط این گروه دوچرخه‌سواری در شهر شکل گرفته است.

می‌خواستیم برای شهرمان مفید باشیم

خیلی از برنامه‌هایشان از همان ابتدای تشکیل گروه، شب‌ها برگزار می‌شد و این رسم دیرینی در گروه پاژ بود که برنامه‌ها را طوری زمان‌بندی کند که همه هم‌رکاب‌ها از دغدغه‌های روزانه و اداره و کارشان خلاص شده باشند و دو روز در هفته را بتوانند در محیطی دوستانه ورزش کنند. 

حسین تقدیسی ساکن محله حجاب همان ابتدا که گروهش را شکل داده بود انگار هدفش این بود که درکنار ورزش همگانی به هدف‌های بزرگ‌تری برسند؛ «من کارمند بازنشسته اداره مخابرات هستم. سال ۸۰ که گروه را تشکیل دادیم، به این فکر می‌کردم که گروه از حالت صرف ورزشی خارج باشد و بتوانیم در یک محیط اجتماعی برای یکدیگر و برای شهرمان کاری انجام دهیم. برای همین از همان ابتدا اصل را بر فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی گذاشتیم.»

این شد که هرسال وقت نوروز فاصله‌های المان‌های شهر را رکاب می‌زدند و با آنها عکس می‌گرفتند و در برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی مشهد شرکت می‌کردند. همسر تقدیسی می‌گوید: گروه از سال ۸۰ فعالیت داشته است، اما نامش «پاژ» نبود و به «گروه دوچرخه‌سواری تقدیسی» معروف بود. آن موقع استفاده از شبکه‌های مجازی رایج نبود. برای اطلاع‌رسانی برنامه‌ها پیام می‌دادیم که مثلا «کسانی که برای جمعه دوست دارند به نغندر بیایند، اعلام کنند.»‌


می‌خواستیم با راه‌اندازی گروه دوچرخه‌سواری برای مشهد مفید باشیم

 

در شهر سراغ ما را می‌گرفتند

خیلی از آن دوچرخه‌سوارانی که سال‌ها پیش به گروه تقدیسی پیوستند، حالا مسئولان گروه‌های دوچرخه‌سواری و کوه‌نوردی شهرند. آن سال‌ها در شهر آوازه تقدیسی، را شنیده بودند که برنامه‌هایش فراتر از ورزش است و بسته به موقعیت‌هایی که در شهر اتفاق می‌افتد، خودش و گروهش پای کار هستند.

گروه سه‌شنبه‌های بدون خودرو در تاریخ یک‌ساله خود تا هفتاد‌نفر هم‌رکاب هم داشت و گاهی موتورسوار اسکورت داشتند

اشرف جاویدی همسر حسین تقدیسی است و هم‌رکاب همیشگی‌اش در گروه دوچرخه‌سواری پاژ. همیشه آن‌قدر به اعضای گروه نزدیک بوده است که با اینکه سن و سال چندانی ندارد، همه اعضا او را «مامان» صدا می‌کنند.

او می‌گوید: در شهر برای هر مناسبتی سراغ ما را می‌گرفتند. اگر جایی می‌خواستند مسابقه‌ای برگزار کنند، می‌گفتند دوچرخه‌سوار‌هایتان را شرکت دهید. اگر برنامه فرهنگی و همایشی برگزار می‌شد یا قرار بود گرامیداشتی برای کوه‌نوردان و دوچرخه‌سواران از‌دست‌رفته برپا کنند، همیشه ما را دعوت می‌کردند. وقتی برنامه درخت‌کاری بود، حضور داشتیم و برای روز هوای پاک هر‌سال برنامه داشتیم. برای حفظ محیط زیست در برنامه‌های گوناگون پیشگام می‌شدیم.

حسین تقدیسی رشته کلام را از همسرش می‌گیرد و می‌گوید: خانم یادت هست؟ وقتی می‌خواستند قسمتی را که الان کوه‌پارک شده است، جاده بکشند، می‌رفتیم و همراه بقیه سمن‌های محیط زیستی اعتراض می‌کردیم یا در روز هوای پاک هر‌سال گروهمان پرجمعیت‌تر از وقت‌های دیگر می‌شد. خانم جاویدی لبخندی می‌زند و می‌گوید: چه روز‌هایی بود! سخت و شیرین. مثل همان روزی که وقتی می‌خواستند غاز‌ها را از پارک ملت ببرند، مقابلشان ایستادیم و غاز‌ها ماندگار شدند.

 

سه‌شنبه‌ها حال مشهد خوب‌تر بود

خاطره دوران کوتاه سه‌شنبه‌های بدون خودرو یکی از خاطرت دیگر تقدیسی است که اتفاقات و صمیمیت‌های خوشی را به واسطه دوچرخه‌سواری بین مردم و مسئولان شهری و ارگان‌ها رقم زد. تقدیسی می‌گوید: در سال ۹۵ متوجه شدیم کوروش بختیاری در استان مرکزی، طرحی را به نام «سه‌شنبه‌های بدون خودرو» راه‌اندازی کرده است که تا آن سال فقط در شهر اصفهان آن طرح را اجرا می‌کردند. این پیشنهاد را خانم رضایی، از اعضای گروهمان به ما ارائه کرد. ما هم دیدیم پیشنهاد خوبی است و با چندنفر دیگر آن را مطرح کردیم و آن اتفاق خوش رقم خورد. 

همان سال‌ها گروه‌های دوچرخه‌سواری در مشهد هم از تب‌و‌تاب خودش افتاده بود و قوانین به سمت و سویی می‌رفت که دوچرخه‌سواری در گروه‌ها کاری نامتعارف بود. این شد که ما هم در مشهد این گروه را راه‌اندازی کردیم و در‌کنار برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی گروه خودمان، سه‌شنبه‌هایمان را برای فرهنگ‌سازی استفاده از وسیله نقلیه پاکی مانند دوچرخه گذاشته بودیم.

خیلی‌ها از مردم و مسئولان همراهمان شدند. افرادی مانند مهندس جعفری در شهرداری بسیار به ما کمک کرد و آقای بخت‌آزما در سازمان ترافیک خیلی از دشواری‌های راه را آسان می‌کرد. آقای جاودانی و روزبهانی که مسئولان هیئت دوچرخه سواری شهر و استان بودند، پای کار ما بودند. خیلی از سازمان‌ها مانند ترافیک و شهرداری یا راهور کمکمان کردند. سه‌شنبه‌ها حال مشهد خوب‌تر بود و مردم و مسئولان به‌واسطه همان گروه و هم‌رکابی با یکدیگر بیشتر دغدغه‌مند صمیمیت و پاکی هوای شهر شده بودند.

گروه سه‌شنبه‌های بدون خودرو در تاریخ یک‌ساله خود تا هفتاد‌نفر هم‌رکاب هم داشت و آن‌قدر مسئولان شهری همراهش بودند که گاهی موتورسوار اسکورت داشتند و مسیر‌هایی مانند خیام، کوهسنگی یا احمدآباد که محل عبور آنها بود، برای وسایط نقلیه مسدود می‌شد.

می‌خواستیم با راه‌اندازی گروه دوچرخه‌سواری برای مشهد مفید باشیم


گروه را اسکورت می‌کردم

دوچرخه‌سواری گاهی با خاطرات تلخی رقم می‌خورد که بیشتر آن را راکبان موتور و خودروسواران رقم می‌زنند. جاویدی هیچ وقت ۲۳‌شهریور سال‌۹۱ را از یاد نمی‌برد؛ «حسین‌آقا با یک گروه رفته بود دوچرخه‌سواری. یک موتورسوار مزاحم شده بود و آقای تقدیسی زمین خورده و کتف و آرنجش شکسته بود. از همان‌جا به بعد من دوچرخه را کنار گذاشتم و خودم با ماشین، گروه را اسکورت می‌کردم و همیشه از یکی دیگر از بچه‌ها هم می‌خواستم ماشین بیاورد که عقب‌دار و جلودار گروه باشیم تا بچه‌های دوچرخه‌سوار آسیب نبینند.»‌

یک‌بار با باشگاه کوه‌نوردی آزادگان به دره آل می‌روند که یکی با موتور از کنارشان عبور می‌کند و از پشت با زنجیر به پشت یکی از بچه‌ها می‌زند.

همیشه از یکی دیگر از بچه‌ها هم می‌خواستم ماشین بیاورد که عقب‌دار و جلودار گروه باشیم تا بچه‌های دوچرخه‌سوار آسیب نبینند

آقای تقدیسی همان‌طور‌که استکان چایش را روی میز می‌گذارد، می‌گوید: من همیشه تذکر می‌دهم به بچه‌ها که در برنامه‌ها حواسشان را جمع کنند، ولی از‌آنجایی‌که دوچرخه ایمنی درستی ندارد، راکبانش راحت مصدوم می‌شوند و باید محتاط باشند. تا‌کنون دو مصدوم در مسیر برگشت قله‌زو داشته‌ایم که یکی روی سرعت‌گیر دوچرخه‌اش افتاد و دستش شکست و دیگری به گاردریل‌ها کشیده شد و دستش شکاف خورد.


پلیس ما را همراهی می‌کرد

روز ۲۵‌اردیبهشت بود که برنامه بزرگی در آرامگاه فردوسی در بزرگداشت این شاعر بزرگ برگزار کرده بودند. حسین تقدیسی خاطره آن روز را تعریف می‌کند: ما ۵۷‌نفر بودیم و برای حفظ امنیت دوچرخه‌سواران، مسیر را از شاندیز و شهرک صنعتی طی کردیم. یک گشت پلیس جلو ما را گرفت و گفت «جناب سرهنگ فرمانده پلیس‌راه سلام رسانده به شما و من را فرستاده است که کسی در مسیر مزاحم شما نشود.» 

یک بار هم می‌رفتیم شاندیز. حدود ساعت‌۱۱ شب بود. نزدیک ویرانی گروه را نگه داشتند. وقتی رسیدم جلو گروه، ستوان جوانی من را صدا زد و کمی از گروه دورم کرد. گفت «تو با چه جرئتی این وقت شب این همه دوچرخه‌سوار را با خودت آورده‌ای؟» گفتم «مگر جرم است؟»

گفت «مرد حسابی تو با خودت نمی‌گویی که این همه راننده که این وقت شب از باغ‌هایشان برمی‌گردند و اغلب جوان‌اند، شاید تعادل نداشته باشند از مسیر به‌سمت دوچرخه‌سوار‌ها منحرف شوند و کسی خدایی‌نکرده آسیب ببیند؟ تو جواب خانواده‌هایشان را چه می‌خواهی بدهی؟» این تلنگری بود برای اینکه حواسم بیشتر به بچه‌های گروه باشد و فعالیت‌هایی را که ایمنی ندارد، کم‌کم حذف کنم.

می‌خواستیم با راه‌اندازی گروه دوچرخه‌سواری برای مشهد مفید باشیم

 

با دوچرخه عروس‌کشان می‌رفتیم

حرف‌های حسین تقدیسی به اقدامات جذاب گروه می‌رسد؛ کار‌هایی که شاید خیلی از گروه‌های دوچرخه‌سواری آن را در برنامه‌هایشان نداشته باشند؛ «یکی از بچه‌های ما دوچرخه‌ای قسطی خریده بود که از او دزدیدند و همه بچه‌ها هر‌کس هر‌چه توانست روی هم پول گذاشتیم تا بتوانیم برای او دوچرخه تهیه کنیم. هر‌کسی مسئله خانوادگی داشت یا بین زن و شوهر اختلافی افتاده بود، با ما صحبت می‌کردند و مشورت می‌خواستند. 

اگر روز درخت‌کاری بود یا روز‌های خاص حفظ محیط‌زیست، ما به‌همراه گروه پیش‌قدم می‌شدیم. در یکی از عروسی‌هایی که در گروه داشتیم، دوچرخه‌های عروس و داماد را از فلکه پارک گل زدیم و عروس و دامادمان، شیما و هاشم، را با دوچرخه تا محضر در بولوار معلم عروس‌کشان بردیم. هنوز هم برنامه‌های تفریحی و خانوادگی برای بچه‌های گروه داریم و هنوز در شهر هر‌وقت دغدغه‌ای هست، همه می‌توانند روی ظرفیت‌های فرهنگی و اجتماعی گروه پاژ حساب کنند.»


آن پسرک با مو‌های نداشته و لبی خندان

صدای موسیقی «تولدت مبارک» در منزلشان می‌پیچد. فیلمی از آن روز که کودک سرطانی را خوشحال کردند. او آرزوی دوچرخه سواری داشت و آنها این فرصت را برایش در هتل محل اقامتش فراهم کردند. صدای ریتم‌دار دست‌زدن‌های پیاپی در گوشمان می‌پیچد. نقش اول آن فیلم، پسرکی است که با مو‌های نداشته و لبی خندان با ذوق، دسته دوچرخه را می‌گیرد و سوار بر آرزویش در هتل چرخ می‌زند.




* این گزارش چهارشنبه ۲۵ مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۰ شهرآرامحله ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44