هنرمند بودن که به اسم و رسم نیست؛ به رفتار است و آنهایی که از مشکلاتشان، پل میسازند برای موفقیت، درزمره هنرمندترینها هستند. ناهید مهماندوست، خوشنویس محله التیمور و دارنده رتبه ممتاز از انجمن خوشنویسان مشهد، از همین دسته افراد است که با پروبالدادن به استعداد هنریاش توانسته است بر بالا و پایینهای زندگی فایق آید.
صاحب گالری «هنرکده نقش و قلم» در پنجتن۸۳ و مدرس دورههای خوشنویسی در فرهنگسرای انقلاب و...، در کلاسهای خود نهفقط خطاطی، بلکه تجربههای عمر چهلویکسالهاش را با هنرجویان به اشتراک میگذارد و شاید همین هنرمندبودنش با چاشنی مهربانی و خیرخواهی، کلاسهای او را پررونق کرده است.
- نشانههای استعداد هنریتان در کودکی یا نوجوانی آشکار شده بود؟
نه، اتفاقا من از آن دخترهایی بودم که خط خوبی نداشتند.
- چطور از این وادی سر درآوردید؟
دو دلیل داشت. یکی اینکه دلم میخواست خوشخط باشم و دیگر اینکه مشکلات خانوادگیام در دوران مجردی زیاد بود، آنقدر که بیخیال ادامه تحصیل شدم. آن دوران دل پردردی داشتم و خیلی احساس تنهایی میکردم. میل درونیام به این بود که بتوانم دلنوشتههایم را با خط خوب بنویسم و به دیوار اتاقم بزنم.
- این اتفاقات مربوط به چندسالگی شماست؟
هجدهسالگی؛
- و مضمون اولین دیوارنوشتههایتان؟
عاشقانه.
- قبل از اینکه تصمیم به ترک تحصیل بگیرید و به دنیای هنر رو بیاورید، آرزویی داشتید که به درس و دانشگاه گره خورده باشد؟
از بچگی تدریس و معلمی را خیلی دوست داشتم. هرچند ازطریق تحصیل به آن نرسیدم، خوشنویسی کمکم کرد به آرزویم برسم.
- تلاشتان برای خوشنویسشدن از کجا شروع شد؟
برادرم وقتی علاقهام را دید، برایم کتاب آموزش خوشنویسی گرفت، اما نتوانستم یاد بگیرم. بعد کتابخانه امامخمینی (ره) در محله خواجهربیع را معرفی کرد که تازه راه افتاده و در تبلیغاتش نوشته بود کلاس خطاطی دارد. ثبتنام کردم و از آنجا جدی شروع کردم به آموزش دیدن.
- جدی و مستمر؟
مستمر که نه. مدتی بعد ازدواج کردم. با اینکه از ابتدا با همسرم طی کرده بودم که بنا دارم خوشنویسی را ادامه بدهم و پذیرفته بود، مخالفت میکرد. بااینحال من این راه را ادامه دادم؛ گاهی با خوشحالی و گاهی با ناراحتی کلاسهایم را میرفتم. تولد دختر اولم تا یکیدو سالگی اش وقفه انداخت در کلاسرفتنهایم.
- مادری برای کودکی در آن سنوسال و کلاس و تمرین، ساده به نظر نمیرسد.
بله، ضمن اینکه مقطع من بالا رفته بود و به آموزشهای تخصصی نیاز داشتم. دورهها در خواجهربیع جوابگو نبود و باید میرفتم به انجمن خوشنویسان در پارک ملت. برای دخترم خوراکی میخریدم، اسباببازی و دفتر نقاشی میبردم تا آرام باشد و بگذارد به کلاسم برسم؛ بااینحال دائم صدایم میزد و نمیگذاشت از کلاس استفاده کنم. وضعیت حملونقل هم طوری بود که نصف روزم برای کلاسی نوددقیقهای گرفته میشد. دختر دومم که به دنیا آمد، این دشواریها تکرار شد. اینها را همیشه برای شاگردهایم تعریف میکنم و میگویم که قدر لحظهها و فراغتشان را بدانند.
- واکنش اطرافیان به انتخاب این هنر و تلاش شما برای یادگرفتن چه بود؟
مادرم بزرگترین حامی من بود. تشویقم میکرد و میگفت «من کنارت هستم. حالا که درس را ادامه ندادی، این هنر را تا آخرش برو.» در کنار حمایتها کسانی هم بودند در خانوادهام که میگفتند «تو از پس این هنر برنمیآیی.» یا میگفتند «بیخیال! چه حوصلهای داری.» به حرفشان توجه نکردم و به تلاشم ادامه دادم. وقتی توانستم برخی مدارک خوشنویسی را به دست بیاورم، خودم را بیشتر باور کردم.
- چه انگیزهای باعث میشد که با این دشواریها و حمایتنشدنها یادگرفتن و یاددادن را ادامه بدهید؟
عاشق بودم، عاشق خوشنویسی و عاشق آموزشدادن به هنرجوهایم. من عمرم را گذاشتهام روی این هنر.
- تدریس را کی و کجا شروع کردید؟
خیلی زود. تقریبا بعداز یک سال آموزشدیدن و گذراندن مقطع مقدماتی و متوسط با اینکه هنوز چندان وارد نبودم، تدریس را شروع کردم. آن زمان خانهمان را تازه آورده بودیم التیمور، دقیقا ۲۳سال پیش. رفتم مسجد صاحبالزمان (عج) در پنجتن۷۰. نمونه کارهایم را دیدند و قبول کردند کلاس برگزار کنم. تابستان بود و من اولین کلاسم را بهرایگان با چهارهنرجو در مسجدی موکتفرش و بدون امکانات شروع کردم. از ترمهای بعد مبلغی جزئی میگرفتم و بین خودم و مسجد تقسیم میکردم.
- میشود روی جنبه درآمدزایی این هنر حساب باز کرد؟
در حد ۱۲ تا ۱۵میلیونتومان در ماه، بله؛ تابستانها قدری بیشتر و بقیه فصلها کمتر. با این درآمد میتوان زندگی را گذراند، ولی نه بهسادگی. با این حال من حدود چهارسال است که بهدلیل آسیب نخاعی و ازکارافتادگی همسرم، سرپرست خانوار شدهام.
- چه مدارجی را کسب کردهاید؟
درجه ممتاز دارم و دو سه ترم از دوره فوقممتاز را هم سپری کردهام، اما هنوز مدرکش را نگرفتهام.
- از اساتیدتان هم بگویید.
در محله خواجهربیع، مقدماتی را با خانم صدیقه غفاریان شروع کردم و خط شکسته را با حجتالاسلام مهدی علیپور ادامه دادم. از کلاس استاد عباسعلی صحافیمقدم و استاد علیاکبر رضوانی هم استفاده کردم.
- اینها چقدر زمان برد؟
مفیدش را حساب کنید چهارسال، اما من بهدلیل مشغلههای زندگی مشترک و مادری، تقریبا هفتهشتسال درگیر بودم تا بتوانم به مقطع ممتاز برسم.
- در مسابقه یا جشنوارهای شرکت کردهاید؟
نه متأسفانه؛ هیچوقت برای اینطور برنامهها فرصت نداشتم، چون خیلی زود درگیر تدریس شدم. تا همین چندسال پیش که آمارش را داشتم با سیمجموعه همکاری کردهام، از دانشگاه فردوسی مشهد تا مدارس غیرانتفاعی، فرهنگسراها، مجتمعهای فرهنگی و....
- در این بیستوچندسال، به چند هنرآموز آموزش دادهاید؟
حدود ۱۴۰۰ نفر.
- خبر دارید که چه تعدادی از آنها توانستهاند مدارک انجمن خوشنویسان را دریافت کنند؟
از هنرجوهایی که ارتباطمان را با هم حفظ کردهایم، حدود هفتادنفر.
- برایتان فرق میکند برای آموزش به کدام نقطه از شهر دعوت شوید؟
بالا و پایین شهر فقط از نظر مسافت برایم مهم است و نه چیز دیگر. برنامهام را طوری چیدهام که دو روز در هفته استراحت کنم و بقیه روزها از صبح تا شب سر کلاس باشم. از بیشتر هنرجوهایم که ساکن حاشیه شهر هستند، راضیام. مستعد و پیگیرند. البته کسانی هم هستند که نه تنها به کلاسشان که به هیچ کارشان اهمیت نمیدهند.
اسما شاکری، ۱۱ ساله، هنرجوی خوشنویسی
حدود یکسال قبل با استاد مهماندوست آشنا شدم. چون به مدرسه میروم، کلاسهایی که شرکت میکنم پیوسته نیست و بیشتر برای رفع اشکال از نظر ایشان استفاده میکنم. در این مدت، خوشنویسی با مداد و قلمنی را به خوبی یاد گرفتهام. در آزمونهای انجمن خوشنویسان هم شرکت کرده و قبول شدهام. یکی از ویژگیهایی که استاد مهماندوست دارد، نحوه آموزشدادن ایشان است. نکاتی که میگوید، سخت است، اما جوری با زبان ساده توضیح میدهد که بهخوبی منظورش را متوجه میشوم.
سر کلاس با همه هنرجوهایش مهربان است و همیشه ما را حمایت میکند؛ مثلا برای آزمون انجمن، من را تا پشت در سالن همراهی کرد. به من دلگرمی داد و همین باعث شد بدون استرس در آزمون شرکت کنم و قبول شوم. تابهحال سه نفر از دوستانم را هم با استاد آشنا کردهام و الان جزو هنرجویان دورههای خوشنویسی هستند. دوست دارم در آینده، من هم به بچههای محلهمان، پنجتن، آموزش بدهم و برای بچههای کلاسم هم دوست باشم هم استاد.
مرضیه زیرکی، ۴۷ ساله، هنرجوی خوشنویسی
از همان کودکی که بالای سر پدربزرگ خدابیامرزم میایستادم و میدیدم که چطور با آرامش، قلمنی را در ظرف دوات فرو میبرد و روی کاغذ میلغزاند، به خطاطی علاقهمند شدم. در چند دوره از زندگیام، مثلا در سال۱۳۷۴ که هنوز مجرد بودم، تصمیم گرفتم بهسراغ علاقهام بروم و خوشنویسی را اصولی یاد بگیرم، اما هر بار شرایطی پیش آمد که این اتفاق نیفتاد.
فروردین پارسال، بالاخره عزمم را جزم و در کلاسهای خانم مهماندوست ثبت نام کردم. استاد خیلی خوبی است؛ چون از دل و جان مایه میگذارد برای هنرجوهایش و واقعا انگیزه میدهد. تواضع و افتادگی اش را هم دوست دارم. با اینکه سطح کارش از من و بقیه هنرجوها خیلی بالاتر است، خودش را از ما بالاتر نمیبیند.
اینکه از اهالی همین منطقه است و شرایط ما بهویژه شرایط اقتصادیمان را درک میکند، مزیت دیگری است که در یک استاد غیربومی شاید نتوان پیدا کرد. بهازای همه این خوبیها من هم سعی میکنم که هنرجوی پرتلاش و سربهراهی باشم. در آزمونهایی که هرچهارماه یک بار برگزار میشود، شرکت کرده و قبول شدهام. با راهنماییهای ایشان بهزودی در آزمون ممتاز انجمن خوشنویسان هم شرکت میکنم.
* این گزارش یکشنبه ۲۲ مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۸ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.