کد خبر: ۱۰۲۴۲
۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰

روایت شیرین دیدار پدر و دختر زائر

شب حادثه پدر و دختر در یک ایستگاه برای استراحت ایستاده بودند، اما در شلوغی جمعیت، پدر دخترش را گم کرده بود. به فکرش رسیده بود برای اینکه دخترش را پیدا کند، عکس او را به زائران پیاده نشان بدهد.

طیبه دلیر سال‌هاست که در محله زارعین یا همان ایوان طرق زندگی می‌کند و هر‌ساله در دهه آخر صفر در منزلش پذیرای زائران پیاده است. او برای خدمت بیشتر به زائران امام‌رضا (ع)، در ایستگاه شهدای طرق نیز که نزدیک خواجه‌اباصلت دایر شده است، خدمت می‌کند.

خاطره‌ای که این هم‌محله‌ای ما برایمان نقل می‌کند به بیش از ۱۰ سال قبل برمی‌گردد، در آن سال‌هایی که هوای سرد و استخوان‌سوز مشهد، زائران پیاده را از راهی‌شدن به حرم رضوی باز‌نمی‌داشت.

 

مواجه شدن با زائر نیمه شب

حدود بیست‌سال قبل، جرقه استقبال از زائر در ذهنش زده شد. از آن روز تا حالا هر سال ۱۰ روز آخر ماه صفر که می‌شود، کارش را که مداحی است، کنار می‌گذارد و به‌اتفاق سایر هم‌محله‌ای‌هایش، خانه‌هایشان را برای استقبال از زائر آماده می‌کنند. دلیر در این سال‌ها کرامات زیادی از امام‌رضا (ع) برای زائرانش دیده است.

او معتقد است که آنها حلقه ارتباطی بین زائر و امام‌رضا (ع) هستند. بار‌ها برایش پیش آمده که تدارک سیصد‌مهمان را دیده است، اما پانصد‌نفر برای ناهار یا شام آمده‌اند. او نگران بوده که چطور از مهمان‌ها پذیرایی کند، اما امام‌رضا (ع) خودش حواسش به مهمان‌هایش بوده است و نگذاشته او خجالت‌زده زائر شود.

آن سال ماه صفر در فصل سرما بود و برف نم‌نم می‌بارید. زائران از صبح آمده بودند و استقرار پیدا کرده بودند. حدود ساعت ۲:۳۰ نیمه‌شب بود که خادمان مستقر در ایستگاه استقبال از زائر شهدای طرق، متوجه دختری شدند که وسط جاده مشغول پیاده‌روی بود. باتوجه به اینکه در آن ساعت‌ها کمتر زائری به‌سمت حرم رضوی پیاده‌روی می‌کند، خادمان آقا برای اینکه زائر را از خطر آگاه کنند، به سمتش رفتند، اما متوجه شدند که او نمی‌تواند صحبت کند. به همین دلیل او را به‌سمت چادر بانوان هدایت کردند.

دلیر از آن لحظه برایمان این‌طور نقل می‌کند: از سرما لب‌هایش کبود و لباس‌هایش خیس شده بود. نمی‌توانست صحبت کند تا بتوانیم با خانواده‌اش ارتباط بگیریم. به همین‌دلیل به خانه بردمش و از لباس‌هایی که در منزل داشتم، به او پوشاندم و برایش غذا آوردم.

فردا صبح که زائران مستقر در منزلش به‌سمت حرم رفتند، مردی را دیدند که عکس یک دختر را به همه زائران پیاده نشان می‌داد. یکی از خانم‌ها صاحب عکس را شناخت و به آن مرد گفت دیشب که در ایوان طرق اسکان داشته، شاهد بوده که صاحب‌خانه، دختر را به خانه‌اش برده است. بعد هم نشانی خانه را به آن مرد داد.

 

بازمانده زلزله بم

دلیر، راوی صحبت‌های پدر دختر می‌شود و حرف را این‌طور ادامه می‌دهد: آن پدر و دختر همه اعضای خانواده‌شان را در زلزله بم از دست داده بودند. پدر از آن زلزله مخوف فقط همین دختر برایش باقی مانده بود که او هم از شوک زلزله، حال روحی خوبی نداشت و قدرت تکلمش را از دست داده بود.

شب حادثه پدر و دختر در یک ایستگاه برای استراحت ایستاده بودند، اما در شلوغی جمعیت، پدر دخترش را گم کرده بود. مرد هرچه دنبال دختر گشته، پیدایش نکرده بود. به‌سمت حرم رضوی رفته و به فکرش رسیده بود برای اینکه دخترش را پیدا کند، عکس او را به زائران پیاده نشان بدهد.

دلیر می‌گوید: وقتی دخترش را به او تحویل دادیم، به پهنای صورت اشک می‌ریخت و می‌گفت «می‌دانستم که امام‌رضا (ع) زائرش را ناامید از در خانه‌اش نمی‌راند. هنگامی‌که به سمت حرم امام‌رضا (ع) می‌رفتم، گفتم دخترم را از شما می‌خواهم یا ضامن آهو (ع).»

* این گزارش سه‌شنبه ۲۰ شهریورماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۰ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44