کد خبر: ۹۰۳۸
۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰

ماجرای مهمان شدن در خانه شمالی‌ها

تا نام محسن غلامی می‌آید، اهالی یاد اسکان رایگان زائر می‌افتند. او کسی است که تلاش می‌کند در روز‌های اوج سفر به مشهد، هیچ زائری بدون جا و مکان نماند. همین قدم‌های خیرش سبب شد روزی که خانواده‌اش در شهر غریب بدون جا بودند، دست یاری به‌سوی آنها دراز شود.

در محله کوی پلیس تا نام محسن غلامی می‌آید، اهالی یاد اسکان رایگان زائر می‌افتند. او کسی است که تلاش می‌کند در روز‌های اوج سفر به مشهد، هیچ زائری بدون جا و مکان نماند. هرچند آقا‌محسن بدون چشمداشت این کار را انجام می‌دهد، همین قدم‌های خیرش سبب شد روزی که خانواده‌اش در شهر غریب بدون جا بودند، دست یاری به‌سوی آنها دراز شود.

 

میزبانی از زائران با کمک اهالی

دو سال پیش ایام شهادت امام‌رضا (ع)، یکی از دوستانش که می‌دانست غلامی برای اسکان زائران امام مهربانی‌ها کم نمی‌گذارد، با او تماس گرفت. آقا‌محسن توضیح می‌دهد: دوستم تعریف کرد که بستگانش از بندرانزلی برای زیارت راهی مشهد شده‌اند. تعداد آنها زیاد است و او نمی‌تواند در منزلش از همه‌شان پذیرایی کند.

غلامی می‌دانست که خانه دوستش نقلی و کوچک است و برای اسکان مهمانانش مشکل دارد. خودش تعریف می‌کند: در محله ما مرسوم است که اهالی در ایام نوروز، تابستان، محرم و صفر و‌... در منزلشان میزبان مهمانان حضرت‌رضا (ع) باشند، اما در روز‌های پایانی ماه صفر از روز‌ها قبل همه این خانه‌ها پر از مهمان است.

او دوستش را دلسرد نمی‌کند و می‌گوید بعد‌از پرس‌وجو خبر می‌دهد؛ «پدرم هم خانه خودش را برای اسکان رایگان می‌دهد؛ بنابراین اول با آنها تماس گرفتم، اما مهمان داشتند. با چند نفر دیگر از اهالی محله هم صحبت کردم و فهمیدم هیچ خانه‌ای خالی نیست.»

به مسجد ارض اقدس می‌رود و موضوع را با بچه‌مسجدی‌ها در‌میان می‌گذارد. همان‌جا یکی از بچه‌های بسیج می‌گوید خانم‌ها را در خانه آنها و آقایان را در مسجد اسکان دهند؛ «پیشنهاد خوبی بود. در مسجد به چند نفر قول اسکان داده بودیم، اما باز هم می‌توانستیم تعداد بیشتری را پذیرش کنیم.»

 

سرگردان در شهر غریب

مهمان‌ها می‌آیند و چهار‌پنج روزی برای زیارت و اقامه عزا می‌مانند، سپس به شهر خود سفر می‌کنند. هفت‌ماه بعد در ایام نوروز، پدر آقامحسن به‌همراه خواهرانش برای تفریح به شمال کشور می‌روند. آنها به بندرانزلی که می‌رسند، تصمیم می‌گیرند دو‌سه‌روزی را در این شهر بمانند، اما هر‌چه دنبال مکانی برای اسکان می‌گردند، همه ظرفیت‌ها پر بوده است.

آقا‌محسن تعریف می‌کند: پدرم با من تماس گرفت و ماجرا را تعریف کرد. گفت به چند مهمان‌پذیر سر زده‌اند و نتوانسته‌اند به‌دلیل شلوغی، جای مناسبی پیدا کنند. آنها قصد داشتند دوباره مسیر را تا شهر دیگری بروند. گفتم تا بعدازظهر تفریح کنید، سپس برگردید.

تماس تلفنی که قطع می‌شود، همان دوست آقا‌محسن بلافاصله زنگ می‌زند؛ «یادم نبود که بستگان دوستم ساکن بندرانزلی هستند. او که برای انجام کاری تماس گرفته بود، یک‌باره این موضوع یادم افتاد و ماجرا را برایش تعریف کردم. گفت نگرانی ندارد؛ الان با اقوامم تماس می‌گیرم.»

پدر آقا‌محسن دو سه‌روزی مهمان آنها می‌شود و این‌گونه کار خیر آقا‌محسن بی‌جواب نمی‌ماند. 

* این گزارش سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۵ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

ارسال نظر