کد خبر: ۱۰۲۲۹
۱۹ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۵

همت بلند پدربزرگ محله کوی پلیس

محمد برادران، پیرمرد ۸۲ ساله که هنوز دست از تلاش برای به‌دست‌آوردن روزی حلال برنداشته است، می‌گوید: جوان که بودم، همیشه از خدا می‌خواستم محتاج و زمین‌گیر نشوم، خدا را شکر تا امروز محتاج نشدم.

بار‌ها از بزرگ‌تر‌ها به‌ویژه پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها شنیده‌ایم که «کار، جوهر مرد است»؛ جمله‌ای که محمد برادران، روحانی ۸۲ ساله این‌طور به زبان می‌آورد: مرد را با کار و همت بلندش می‌شناسند.

او اولین جمله تامل‌برانگیزش را بهانه‌ای می‌کند تا بدانیم از بیکاری رنج می‌برد و دوست دارد تا زمانی‌که زنده است، کار کند تا محتاج دیگران نباشد. بعد، از خواسته دوره جوانی‌اش می‌گوید تا یقین پیدا کنیم به هرچه بیندیشیم به آن می‌رسیم؛ «جوان که بودم، همیشه از خدا می‌خواستم محتاج و زمین‌گیر نشوم، خدا را شکر تا امروز محتاج نشدم و به لحاظ جسمی هم سلامتم.»

کنار بساط جمع‌و‌جور پیرمرد بازنشسته راسته خیابان جمهوری اسلامی به حرف‌های شنیدنی‌اش دل می‌دهیم؛ همان حرف‌های تاریخ گذشته‌ای که نسل‌های پیش‌از ما مصرفش می‌کردند.

 

غذا‌های سنتی پر از خاصیت هستند

پوست صورتش زیر گرمای آفتاب، خشک‌تر شده است، اما با این‌حال کلاه و شال‌گردن بافتنی جزئی از چهره تکیده‌اش هستند. خیلی آرام پای چپش را روی پای دیگرش می‌اندازد و بی‌مقدمه از سال‌هایی می‌گوید که به بچه‌ها باغ بالا و آسیای پایین را نشان نمی‌دادند.

بعد انگار که دل پُری از ذائقه‌های فعلی مردم داشته باشد، حرف غذا‌های سنتی را پیش می‌کشد و می‌گوید: غذا‌هایی که در گذشته خورده می‌شد، پر از سلامتی و خاصیت بود، اما حالا همه وعده‌های غذایی با برنج سروکار دارد.

شاید هم حرف غذا‌ها را بهانه می‌کند تا از دست‌پخت حاج خانم و انواع غذا‌هایی که هنر طبخشان در دست قدیمی‌هاست، بگوید؛ «حاج‌خانم انواع اشکنه‌ها، تاس‌کباب، آبگوشت و آش‌های مختلف را خیلی خوب درست می‌کند و بیشتر غذاهایمان همین‌هاست.

به نظر من سلامتی و سرحالی افراد با تغذیه آنها ارتباط دارد، یکی از دوستانم می‌گوید هر وقت تو را می‌بینم، انرژی می‌گیرم؛ من نصف عمر تو را دارم ولی به انواع بیماری‌ها مبتلا هستم.»

 

کارم جنبه سرگرمی دارد

بساطش را با چشمانمان زیرو‌رو می‌کنیم که می‌گوید: اینجا درآمد ثابتی ندارد، یک روز ۱۰ هزارتومان کاسبی می‌کنیم و یک روز ۱۵ هزارتومان؛ کار من بیشتر برای سرگرمی و مشغول‌بودن در بیرون خانه است.

سال‌۱۳۸۰ بازنشسته شدم اما اصلا از بیکاری خوشم نمی‌آمد تا اینکه تصمیم گرفتم اقلام بهداشتی بفروشم

او معتقد است بیکاری، آدم را کسل، بیمار و  شاید «دق‌مرگ» می‌کند؛ برای همین زحمت نشستن زیر آفتاب را به خود می‌دهد تا دچار هیچ‌کدام از آنها نشود؛ «برخی‌ها می‌ترسند کار، جسمشان را دچار مشکل کند؛ درحالی‌که از زحمت‌کشیدن و کار‌کردن است که انسان ارزش پیدا می‌کند.»

ادامه می‌دهد: بعد‌از سال‌ها خدمت در جهاد، سال‌۱۳۸۰ بازنشسته شدم، اما اصلا از بیکاری خوشم نمی‌آمد. یکی‌دوسالی را سر کردم تا اینکه تصمیم گرفتم اقلام بهداشتی مانند لیف و کیسه، شانه، ناخن‌گیر، قیچی و‌... را در این مکان بفروشم.

اوایل اجناسم را که از بازار پنجراه خریداری می‌کردم، د‌رمقابل همین مغازه که در گذشته انبار بود، بساط می‌کردم ولی با این کار مجبور بودم در پایان روز، آنها را جمع و روز بعد دوباره پهن کنم. مدتی پیش مالک انبار که اتفاقا آدم خیرخواهی است، پیشنهاد داد اجناسم را در ورودی مغازه‌اش بچینم تا از جمع و پهن‌کردن آنها اذیت نشوم. حالا به لطف این بنده خدا جنس‌هایم را جابه‌جا نمی‌کنم و در مغازه می‌گذارم.

 

بچه، بادام است

حاج‌آقا روحانی با بیان دلنشینی که دارد، خدا را به‌خاطر داشتن هشت‌فرزند سالم شکر می‌کند و می‌گوید: ۴ دختر و ۴ پسر دارم که با داشتن آنها و ۹ نوه، من و همسرم آخر هفته‌های شلوغی داریم. این پدربزرگ بیان می‌کند: نوه خیلی شیرین است، به قول قدیمی‌ها «بچه بادام است و نوه، مغز بادام».

او همچنین توجه فرزندانش را به خودش فراموش نمی‌کند و ادامه می‌دهد: یک روز به اصرار زیاد بچه‌ها برای معاینه کامل به پزشک متخصص مراجعه کردیم. پزشک پس‌از معاینه به فرزندانم گفت خوشبختانه پدرتان از من هم سالم‌تر است و هیچ مشکلی ندارد. آنجا بود که خاطر بچه‌ها جمع و نگرانی‌شان برطرف شد.

 

خدایا محتاجم نکن

«جوان که بودم، همیشه از خدا می‌خواستم سالم و از لحاظ مالی مستقل باشم تا محتاج دیگران نشوم. این جمله پدرم را هرگز فراموش نمی‌کنم که می‌گفت مرد باید وقتی دست در جیبش می‌کند، دستش به لَته نخورد، منظورش این بود که مرد باید کار کند و پول در جیبش داشته باشد. این گفته او همیشه در گوشم است.»

 

پدربزرگ محله کوی پلیس معتقد است مرد را با همتش می‌شناسند

 

همسرم با قناعت زندگی کرد

محمد برادران، پیرمرد ۸۲ ساله که هنوز دست از تلاش برای به‌دست‌آوردن روزی حلال برنداشته است، می‌گوید: در گذشته، مردم به‌ویژه خانم‌های خانه‌دار خیلی سختی می‌کشیدند.

آن زمان سطح بهداشت خیلی ضعیف بود و مردم مجبور بودند سرهایشان را زیر یک خزینه بشویند و اگر یک نفر بیماری پوستی داشت، به همه سرایت می‌کرد.

او از قناعت خانم‌ها سخن به زبان می‌آورد و ادامه می‌دهد: حاج‌خانم ما با‌تر و خشک زندگی ساخت، چنین و چنان از ما نخواست! خانم‌های قدیمی یخ حوض می‌شکستند و با همان آب سرد، کار‌های منزل را انجام می‌دادند. خودشان آرد و نان درست می‌کردند و خلاصه تهیه همه خورد و خوراک زندگی با زن خانه بود برعکس زمانه حالا که همه چیز ماشینی شده است.

 

صحن‌های حرم امام رضا (ع) خاکی بود

او با اشاره‌به دوران کودکی‌اش بیان می‌کند: زمان ما یک کاسه بزرگ می‌گذاشتند وسط و ۱۰ نفر با دست از همان ظرف، غذا می‌خوردند. یادم هست اولین‌بار حدود ۶۰ سال قبل وقتی برای غذا‌خوردن، قاشق دستم گرفتم دوروبری‌ها خندیدند و به‌کنایه گفتند چقدر امروزی شدی!

خاطرم هست بیشتر راه‌های مشهد و حتی صحن‌های حرم امام رضا (ع) خاکی بود، حالا همه‌جا آسفالت و حرم امام رضا (ع) سنگ گرانیت است.

بعد لبخندی می‌زند و می‌گوید: حیف که عمرمان تمام شد؛ کاش در این دوره به دنیا می‌آمدیم.

او معتقد است جوان‌های امروزی برای یافتن شغلی مناسب خیلی به این دروآن‌در می‌زنند، اما باید توکل کنند و از کاسبی فرار نکنند. شاید کار مرتبط‌با علاقه و رشته تحصیلی‌شان پیدا نشود ولی باید امید داشته باشند و بیکار نمانند.

* این گزارش سه شنبه، یک اردیبهشت ۹۴ در شماره ۱۴۱ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

کلمات کلیدی
ارسال نظر
نظرات بینندگان
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۳۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۹
0
0
سلام من پسر انجیر هستم معروف پل انجیر خیابان نخ‌ریسی مشهد . چگونه اسم پدرم را به محله های قدیمی ارسال کنم دوست دارم نام پدرم که آدم سرشناسی بود زنده کنم غلامحسین معروف به انجیر ساختمان پل انجیر خیابان نخ‌ریسی باتشکر از شما

سلام و درود. چه عالی. لطفا شماره تماس تون رو برای ما بفرستید. باهاتون تماس می گیریم

آوا و نمــــــای شهر
03:44