هیچ برایتان پیش آمده فکر کنید محلهای که در آن زندگی میکنید، پنجاه سال پیش چه شکلی داشته است؟ چه کسانی درست در همین نقطهای که شما ایستادهاید، ایستاده و زندگی کردهاند؟ همانهایی که سینه این کوچهها پر از خاطرات آنهاست.
امیر برزگر خراسانی پیش از آنکه برای مشهد، شاعر مطرحی بشود بچه یکی از محلات قدیمیاش است. بچه محله نوغان، نوغان ۶۷ سال پیش در محله بالا خیابان، نوغانی که کوچهها و خیابانهایش سنگفرش بود، محلهای که وقتی از او میخواهم با هم در آن قدم بزنیم خیلی زود قبول میکند.
استاد غلامحسین برزگر در ۲۷ تیر ۱۳۹۸ چشم از دنیا فروبست و در جوار آرامگاه حکیم فردوسی در مقبره الشعرای توس به خاک سپرده شد. گفتگوی ۱۴ تیر۹۱ در شماره ۱۱ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.
«متولد ۱۳۲۴ محله نوغان هستم». این جملهای است که برزگر حرفهایش را با آن شروع میکند و ادامه میدهد: در منطقه حمامِباغ به دنیا آمدم، جایی بین تپه محله و راسته نوغان. تا ۲۵ سالگی در همین محله در یک خانواده پنجنفری زندگی میکردم.
شکل کوچهها را اینطور برای آدم ۶۰ سال بعد توضیح میدهد: کوچهها و خیابانهایی سنگفرش، درِ خانهها و عرض کوچهها تنگ و باریک ساخته میشد تا در صورت حمله مهاجمان سرعت عبور آنها را کاهش دهد.
اگر سراغ بناهای قدیمی را بگیری، از چند کاروانسرا و مکتبخانه یاد میکند که حالا و پس از اجرای طرح بازسازی مناطق فرسوده، دیگر فقط در خاطرات قدیمیهای محله باید آنها را یافت. بعد یاد امام جماعت محل، حاجآقا محمدرضا میافتد و اینطور ادامه میدهد: در قدیم چند گروه از افراد بودند که در محله نقش پررنگتری داشتند؛ امام جماعت که معمولا مشغول رسیدگی به امور مذهبی افراد محل بود، چند نفر ریشسفید و همچنین حاجیبازاریهایی که به امر و نهی میپرداختند و البته مورد احترام جوانها بودند.
پهلوانها هم جزو همان آدمهای مهمی هستند که این شاعر با جمله «حالا دیگر پیدایشان نمیکنید» از آنها یاد میکند. او میگوید: این افراد در همه محلات قدیمی حاضر بودند و جوانترها را تحت پوشش داشتند.
بعد یادش میآید که همیشه یک آدم نسبتا ثروتمند هم در محله کارش رسیدگی به امور مستحقان بوده است. مثلا زمستانها خاک زغال برای کرسیها میخریده تا خودش بین نیازمندان تقسیم کند یا به صورت کوپنی در مکانهای مخصوصی توزیع شود.
کمبودن دزد و سارق در قدیم، مورد دیگری است که برزگر در ادامه صحبتهایش به آن اشاره میکند و اضافه میکند: همیشه در خانهها باز بود. با اینکه امکانات کمتر بود، مردم با هم مهربانتر بودند. او ادامه میدهد: سیاهی شبهای زمستان به شاهنامهخوانی و مثنویخوانی روشن بود.
ما در همین جمعها، ارسلان نامدار را شناختیم و با حسینکُرد شبستری و قصههایش بزرگ شدیم. (نفس بیرون میدهد) یادش بخیر ماه مبارک رمضان که میشد، مردم محل روی پشت بامها به شبخوانی میپرداختند. سحرها یکی طبل میزد و کوچه به کوچه روزهدارها را بیدار میکرد.
ما در همین جمعها، ارسلان نامدار را شناختیم و با حسینکُرد شبستری و قصههایش بزرگ شدیم
پاتوق جوانهای محل را هم مرور میکنیم. یادش هست که «قدیمها میدانی بود که ما جوانها پس از پایان ساعت مدرسه آنجا دورهم جمع میشدیم و بازیهایی که آن زمان رایج بود و بیشتر شکل مسابقه و زورآزمایی داشتند، انجام میدادیم؛ بازیهایی مثل توپ-زنجیر-پله، توپ جستنا، لانکابازی و مازولاغ.»
بعد دور میگیرد که بازی کند: لانکا یک تکه پوست و تخته بود که به انتهای آن تکهای سرب دوخته میشد و بعد با بغل پا میزدیم و یکی شمارش میکرد. هر کس بیشتر توپ میزد، برنده بود. مازولاغ هم یک شی مخروطیشکل بود که دور آن نخ میبستند، به زمین میزدند و نخ را میکشیدند. شی مخروطی یا همان مازولاغ میچرخید و هر مازولاغی که بیشتر میچرخید برنده بود؛ امروزیها به آن یویو میگویند.
کودکیهای برزگر در همین کوچهها گذشته تا اینکه برای تحصیلات به تهران میرود. خودش میگوید: پس از بازگشت، به دلیل علاقهام به شعر و نبود جلسات ادبی، تصمیم گرفتم در همین محل یک جلسه ادبی راه بیاندازم. آن زمان دو جلسه ادبی در مشهد بود به اسم انجمن «استاد فرخ» و «سرهنگ نگارنده» که جای بزرگان بود و ما راهی به آنجا نداشتیم.
او ادامه میدهد: اولین انجمن شعر جوان را با کمک دوستانم که حالا شاعران مطرحی هستند، راهاندازی کردیم که سهسال برپا میشد و با استقبال خوبی روبهرو شد؛ ما حتی از طریق انجمن محلیمان، کتاب در اختیار علاقهمندان به مطالعه قرار میدادیم.
وقت بیرون زدن از کوچههای نوغان است، وقت برگشتن به ششدهه بعد؛ و او در همین بازگشت از کوچهای میگذرد به نام «فاطمه سلطان». با آهی عمیق، حسرت همه آن سالها را خالی میکند و میگوید: «این خانم، معلم مکتب بود، ما پیش او علوم قرآنی را یاد میگرفتیم. البته شخصی به نام ملامحمد هم در مکتب بود که به ما درس میداد» و برمیگردیم به حالا، به امروز نوغان.
* این گزارش پنجشنبه ۱۴ تیر ۹۱ در شماره ۱۱ شهرآرامحـله منطقه ثامن چاپ شده است.