چندسالی است نام «شهیده زنگویی» بر تابلو شهیدکامیاب ۶۰ نقش بسته است. او در حج تمتع سال۱۳۶۶، زمانیکه با مشتهای گرهکرده در راهپیمایی برائت از مشرکین حضور داشت، به دست رژیم سعودی به شهادت که آرزویش بود، رسید.
کنار زائرانی که وضو میگیرد، کودکانی هم هستند که فرصت را برای آببازی غنیمت میشمارند؛ ترکیبی دلنشین از آرامش عبادت و نشاط کودکی. بچهها درحالیکه قطرات آب بر صورتشان میپاشد، با خندهای معصومانه شادی میکنند.
در ورودیهای مختلف حرم امامرضا (ع)، معمولا زائران پیش از آنکه پا به صحنها بگذارند، زمزمهای از سلام و اذن ورود با خود دارند. در آستانه هر ورودی، تابلوی «اذن ورود» یادآوری دلنشینی است که پیش روی زائران قرار گرفته است.
۲مهر۱۳۹۴، همزمان با عید قربان در مراسم رمیجمرات در منطقه منای شهر مکه اتفاق تلخی رخ داد که منجر به جان باختن دستکم ۲ هزارو۲۳۶ زائر خانه خدا شد.یکی از آنها «محسن حاجیحسنیکارگر»، قاری مطرح مشهدی بود.
معصومه اعظمزاده که یکی از خیابانهای محله رازی به نام اوست، دهه ۶۰ و در سرزمین وحی، شهید شده است.
مرحوم غفوریفرد تعریف میکرد: یکبار دعوتمان کردند به نخستوزیری برای شام. گفتیم امشب میرویم و شام نخستوزیری میخوریم؛ وقتی موقع توزیع غذا شد، دیدیم یک عدد کتلت و تکهای نان سنگک دادند؛ همین!
پدربزرگ احمدآقا شنیده بود اتوبوسی بهشکل کاروان شخصی، زائران را تا کربلا میبرد. خانواده هم وسایل مختصری برداشت و همراه این کاروان راهی شد. مسیری که اتفاقات عجیبی همراه شد.






