باز هم سه همسایه خوب مینشینند در قاب تصویرمان. اینبار در کوچهای که گلستان شده است. قصهاش طولانی و دراز است. اما همین را بگویم که یکی از همسایههای خوبمان رسم مهربانیاش را تا تغییر نام کوچه به «گلستان»کشانده است. اینجا شهید صارمی37 است؛ خیابان گلستان.
محله کوثر با افتتاح دانشگاه فردوسی بهتدریج شکل گرفت و رفتوآمد دانشجویان به رشد آن دامن زد. وجود کارخانه کوکا که بیش از ۳۰ سال در این محل وجود داشت و اکنون به میدان پژوهش و کارخانه نوآوری تغییر پیدا کرده، از ویژگیهای محله کوثر است. بولوار کوثر به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شده است که بخش شمالی آن برخوردارتر است.

مردی که در سال52 برای نخستینبار در تاریخ کشور، در شیراز لقب پرستار نمونه سال کشور و دانشجوی ممتاز دانشگاه را به خود اختصاص میدهد و دومرتبه تجربه ریاست دانشکده پرستاری و مامایی مشهد از سال60 تا 72 را در کارنامه حرفهای پرستاریاش دارد. تحصیل از مقطع ارشد تا مقطع نیمهتمام دکترا در آمریکا، تدریس در دو دانشگاه کالیفرنیا و استخدام در بیمارستان «کامیونیتی هاسپیتال» شهر لانگبیچ در سال54 تا 58 و قرارگرفتن در رده 5درصدی برتر جامعه پرستاران آمریکا، از نقاط عطف سرگذشت حرفهای اوست.
محمدیوسف فدایی شانزدهساله که به همراه خانوادهاش در محله کوثر سکونت دارد، سال98 مقام نخست مسابقات داستاننویسی را در ناحیه6 آموزش و پرورش کسب کرده است، برای داستان پسری به نام «پارسا» که یک شب به خواب میرود و در خواب با قهرمانهای شاهنامه سفر میکند.
زمانی که ایده راهاندازی کارگاه سمنوپزی به ذهنش میرسد، هیچ سرمایهای در بساط ندارد که بتواند مواد اولیه را تهیه کند، اما باز هم نمیگذارد ناهمواریهای راه، او را از مسیر منحرف کند. یکمیلیون تومان وام میگیرد و با همان مبلغ مقداری گندم، بادام و آرد گندم را تهیه میکند؛ «خیلیها میگویند با دست خالی نمیشود کاری را شروع کرد، اما من اینکار را انجام دادم. کارگاه کوچک سمنوپزی ما خیلی زود به درآمدزایی رسید و من مبلغی را که وام گرفته بودم، در اقساط پنجاههزارتومانی برگرداندم.»
سید حسن هاشمی که از چهاردهسالگی با اشتیاق و آگاهی راهی جبهه میشود و بعد از یکسال در واحد تخریب لشکر 5 نصر، دفاع از میهن را ادامه میدهد، یکی از همین دلاورمردان است. او که در بیشتر عملیاتها حضور داشته، مجروح و شیمیایی شده است. سید حسن هاشمی، برادر شهید و ساکن محله کوثر است که بعد از جنگ تحمیلی هم رسالت خود را رها نکرده است. او یکی از راویان جنگ تحمیلی است که با پژوهش و تحقیق درباره عملیاتها، شهدا، آزادگان و رزمندهها روایتهای جنگ را به نسل جدید منتقل میکند و از راویان اردوهای راهیان نور هم هست.
محمدجواد خاکنژادی، نوجوان هفدهساله محله کوثر ، پنجسالی است که نقالی را شروع کرده و با تلاش و پشتکار فراوانی که داشته موفق شده است بر رقبایش از شهرهای مختلف پیروز شود و امسال رتبه دوم کشوری نقالی را در جشنواره فردا از آن خود کند. او معتقد است نقالی هنری کامل است و میتواند برای پیشرفتش در تئاتر مؤثر باشد.
میگوید: عاشق قصه ساختن و نوشتن بودم. تمام دوران کودکیام را یا خاکبازی میکردم و برای خودم ساختوسازهای گلی راه میانداختم یا بزرگترها برایم کتاب میخواندند. مادربزرگها و پدربزرگهایم با طنین نماز و عطر غذایشان اولین کسانی بودند که در داستانهای من نقش گرفتند و دنیای کودکیام را پر از رؤیا کردند. وقتی میخواستم به مدرسه بروم کلمات را از روی قصهها یاد گرفته بودم و زودتر از همسن و سالهایم میتوانستم بخوانم.