فروشنده

ورود مواد نگهدارنده به این خانه ممنوع است!
کار اصلی خانه احسان عرضه محصولات اصیل و سالم است. محصولاتی که در چرخه تولید آن‌ها به هیچ عنوان از مواد صنعتی و نگهدارنده یا حتی کود شیمیایی استفاده نشده است.
ساطوری کردن گوشت در مغازه «خانوم قصاب»
حمیده ناصری خانوم قصاب محله فرامرز عباسی می‌گوید: شاید خیلی از بانوان این نوع شغل را نپسندند، ولی اگر مثل من به این حرفه علاقه داشته باشند، با کسب مهارت می‌توانند قصاب زبردستی شوند.
بازارچه خوداشتغالی مسجد پنج‌تن ۶ساله شد
همسایه‌های مسجد می‌دانند پنجشنبه‌های اول هر ماه می‌توانند برای خرید برخی از مایحتاجشان به اینجا بیایند و بی‌واسطه آن‌ها را تهیه کنند.
کتاب فروش نباید سلیقه اش را به کتاب خوان ها تحمیل کند
مخلص کلام اینکه الیاس علیزاده می خواهد در هر کنج پررفت وآمدی در این شهر کتاب فروشی بسازد؛ این کنج می خواهد در دل یک هایپرمارکت بزرگ باشد یا یک مجتمع تجاری بزرگ. او سال هاست که از کف میدان کتاب شروع کرده، کتاب فروخته، فروشگاه داری کرده و حالا به اینجا رسیده است و هنوز برای آینده برنامه های زیادی دارد.
احیای عصر استعدادیابی
نه‌تنها زیرزمین کیف‌دوزی سید در نقطه شروع خیابان وحید، که همه کارگاه‌های این محدوده و بازارهای اطراف در تابستان‌های بلند یک جور کلاس تعلیمی بود برای آن‌هایی که در این سه ماه افسانه‌ای، می‌خواستند خرج یک سال تحصیلشان را به دست بیاورند، دانش‌آموزانی که فصل کیف و کتاب برایشان به پایان رسیده بود و به میدان کار آمده بودند. کارگاه‌ها محل استعدادیابی به حساب می‌آمد. یکی نجاری دوست داشت، یکی تعمیرات لوازم برقی. بعضی‌ها هم عاشق معماری بودند و کار بنایی را با جان و دل انجام می‌دادند.
کاسبان منصف، هوای مشتری‌ها را دارند
اینجا فرق‌هایی با مغازه‌های دیگر دارد. خانمی وارد مغازه می‌شود که با لبه چادر چهره‌اش را پوشانده است. چند قلم جنس برمی‌دارد و در آخر فقط10هزار تومان روی پاچال می‌گذارد. کمی که می‌گذرد چشمم می‌افتد به پنج حساب دفتری قطور بالای یکی از قفسه‌ها. داخل این دفتر‌ها اسامی افرادی نوشته شده که جنس نسیه برده‌اند. دفتر‌ها را ورق می‌زنم. با یک حساب سر انگشتی متوجه می‌شوم که بالای بیست میلیون تومان جنس نسیه داده شده است. نسیه‌هایی که بیشترش پرداخت نمی‌شود.
بابا قربان در 91سالگی نان بازویش را می‌خورد
قربان محمد رحیمی نوخندان یکی از اهالی محله امیریه است که با گذشت 9دهه از زندگی، هر روز در حاشیه بولوار میثاق، امیریه و الهیه می‌دود و به عابران و سواره‌ها نان می‌فروشد و هزینه زندگی خود را درمی‌آورد. او دوست ندارد دستش را جلو بچه‌ها، فامیل، دوست و غریبه دراز کند. صبح‌ها در خانه و با تنور قدیمی‌اش نان می‌پزد، ظهرها نا‌ن‌ها را به خیابان برده و می‌فروشد تا شب‌ها سر راحت بر بالین بگذارد و خود را مدیون کسی جز خدا نمی‌داند. خدایی که به او در این سن و سال سلامتی داده تا کار کرده و روزگار خویش را سپری کند.