محمد ظریفرفائیزارع میگوید: یک روز سرهنگی که سید بود از جلوی مغازهام رد شد، دید قهوهخانه را جمع کردم و نوشابه آوردم. آن زمان میگفتند «آببندی»، دوغ و لیمونات و... بود.
حدیث معروف «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ»، خط مشی زندگی سیدمحمد گوهری است. او سالهای جوانی را در التهاب و کشمکش جنگ گذراند و امروز در سنگر کار و تولید، همچنان بر رسالت اصلی خود استوار است.
رضا خوشدل هم حساب دفتری دارد، هم قسطبندی میکند. همه مشتریهایش را میشناسد. اینوسط کسانی هم هستند که قسطها را بهموقع پرداخت نکنند اما این خلف وعدهها پشیمانش نکرده است.
قدیمیهای این بازار خیلی زحمت میکشیدند، ما هرچند روز یکبار باید به تهران میرفتیم و پارچه میخریدیم و بسیاری از شبها در گارگاه میماندیم تا کار دوخت و دوز مانتوها تمام شود.
گلهای مغازه محمدرضاثابتبیرجندی که در جوار بیمارستانامالبنین است، مصنوعیاند. او میگوید: گلهای طبیعی برای برخی بیماران حساسیت ایجاد میکند و مشکلزاست؛ بنابراین گل مصنوعی را برای هدیه به بیماران مناسبتر دیدم.
جواد سودمند میگوید: مصرف روزانه چایکوهی یا برگ کاکوتی در چای، علاوه بر خوشطعم کردن آن، برای سرماخوردگی و حساسیتهای فصلی نیز مفید است.
به پل راهآهن نرسیده، مغازههای زیادی را میبینی که بر سر در آنها نوشته شده است: «خرج کارفروشی»، این مغازهها پر است از زیپ، دکمه، لایهچسب، نخ و سوزن، خطکش خیاطی. خرجکار یعنی لوازم خیاطی.






