کد خبر: ۱۳۳۹۹
۲۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
قدیمی‌ترین جوراب فروش محله طلاب

قدیمی‌ترین جوراب فروش محله طلاب

روحبخش، قدیمی‌ترین جوراب‌بافی است که برای نخستین بار جوراب‌بافی را به طلاب آورد، همچنین او جزو نخستین کسانی بود که جدیدترین چرخ‌های صنعتی جوراب‌بافی را به منطقه ما آورد.

۴۰ سال پیش وقتی تمام بیست متری علیمردانی را آب دریا (آب رودخانه کشف‌رود تا طلاب) پر می‌کرد صدای خرخر چرخ‌های جوراب‌بافی تنها جوراب‌باف آن حوالی، صدایی بود که میان زمزمه‌های آوازگونه‌اش شنیده می‌شد.

گاهی برای اینکه از پرش پرز نخ‌های جوراب‌بافی در امان بماند و نفسی تازه کند از کارگاهش بیرون می‌زد، کنار جوی آب می‌نشست و به اطراف که سرتاسر زمین‌های زراعی و ساکنانی اندک بود نگاه می‌کرد، بیست‌متری طلاب را می‌نگریست که آن زمان بخشی از روستا بود و هنوز شکل محله نداشت. نفسش که جا می‌آمد دوباره به کارگاه بر می‌گشت، آب جوی کمی پایین آمده بود و دوبار خرخر چرخ‌های دستی جوراب‌بافی فضا را پر می‌کرد.

یک جفت از آن جوراب‌های قدیمی ۴۰ سال پیش را از میان قفسه‌های خاک‌گرفته پشت پیشخوانش بیرون می‌کشد، آن را از پوشش پلاستیکی‌اش بیرون می‌آورد و طوری میان دستانش می‌فشرد که انگار جزوی از وجودش است.

حق دارد که آن را از وجودش بداند او عمرش را در بافتن این جوراب‌ها گذرانده، اما حرف فقط از دلتنگی نیست، قصه ۴۰ سال پیوند کار و زندگی و شاهد تغییرات بودن است و شاید قسمتی گم‌شده در تاریخ که با مشاهده جوراب‌هایش به آن می‌رسی. بله، جفت به جفت جوراب‌هایی که در کارگاه روحبخش بافته می‌شد حالا در مغازه کوچک و قدیمی‌اش نشانی از تاریخ روند جوراب‌بافی، تغییر پوشش، سلیقه، فرهنگ مردم و... دارد و البته شاهدی است از تاریخ جوراب‌بافی در شهر.

جوراب‌باف قدیمی محله طلاب مشهد نخستین و قدیمی‌ترین جوراب‌باف این محدوده است که برای نخستین بار جوراب‌بافی را به طلاب آورد، همچنین او جزو نخستین کسانی بود که جدیدترین چرخ‌های صنعتی جوراب‌بافی را به منطقه ما آورد، اما مدت کوتاهی است که کارگاهش را تعطیل کرده و جوراب‌های بافته شده‌اش را در مغازه کوچکش می‌فروشد.

روزی ۸۰ جفت جوراب می‌بافتم

آن زمان پدرش روحانی بود و بسیار مقید به کسب حلال، از قدیمی‌های بازار زنجیر بود که در سرای شال‌فروش‌ها کار می‌کرد. از این رو کودکی روحبخش با کار در کارگاه جوراب‌بافی نزد مردی شریف سپری می‌شد. زمان برایش آن‌قدر زود گذشته که انگار همین دیروز بوده که در کارگاه را باز می‌کند و نخ را در دستگاه راه می‌اندازد.

بافتن یک جفت جوراب با دستگاه دستی زمان زیادی صرف می‌کرد، من آن زمان روزی ۸۰ جفت جوراب می‌بافتم

سری تکان می‌دهد و لبخندی طعنه‌آمیز به عقربه‌های ساعتی قدیمی که بر دیوار مغازه‌اش کوبیده و از هم فرار می‌کنند می‌زند و می‌گوید: آن زمان دستگاه‌های جوراب‌بافی دستی بود یعنی بخش مهم کار بافتن جوراب با دست انجام می‌شد. او ادامه می‌دهد: بافتن یک جفت جوراب با دستگاه دستی زمان زیادی صرف می‌کرد و احتیاج به انرژی زیادی داشت. یادم می‌آید من آن زمان روزی ۸۰ جفت جوراب به این شیوه می‌بافتم.

 

یاد نقش‌های هندسی و شخصیت‌های کودکانه

جوراب‌های قدیمی روحبخش که آنها را از ۴۰ سال پیش به یادگار نگه داشته است نقش‌های مختلفی دارد، برخی از آنها دارای نقش‌های هندسی هستند و بعضی نقش‌های کودکانه مربوط به شخصیت‌های کارتونی دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی؛ نقش‌هایی که شکل‌پیشرفته‌تر آنها را می‌توان روی جوراب‌های امروزی دید، اما  برخی از آن نقش‌ها دیگر روی جوراب‌های امروزی وجود ندارد.

 

قدیمی‌ترین جوراب فروش محله ما، جفتی یک قرآن و ۵ شاهی جوراب می‌بافت

 

جوراب‌های ۱۰ تومانی

روحبخش ما را با خود به زمان انقلاب می‌برد زمانی که کارش در اوج رونق بود و مغازه‌های خرازی و جوراب‌فروشی بسیاری مشتری‌اش شده بودند. مغازه کوچک او که در کنار کارگاهش قرار داشت نیز پر از جوراب‌های رنگارنگ بود.

او تعریف می‌کند: اوایل انقلاب قیمت هرجفت جوراب در حالت معمولی ۱۰ تومان بود و کمی بعدتر از آن برخی جوراب‌های خاص گران‌تر بود وقیمتش  به ۲۰ تومان هم می‌رسید.

 

جفتی یک قِران و ۵ شاهی

روحبخش قیمت جفت‌به‌جفت جوراب‌هایی که آن زمان می‌بافته را به یاد دارد و می‌گوید بیشتر آنها حدود یک قِران و ۵ شاهی قیمت داشته که شامل جوراب‌های بچه‌گانه، زنانه و مردانه بوده است.

 

ضخیم‌باف بودیم

جوراب‌باف مقیّد محله ما که برای کار خود سبک و سیاق خاصی داشت از رعایت ضخامت جوراب به عنوان یکی از اصول کارش یاد می‌کند و می‌گوید: من جزو بافندگان ضخیم‌باف بودم به ویژه در مورد جوراب‌های زنانه که دوست نداشتم جوراب نازک ببافم.

سال ۷۰ و ورود نخستین چرخ‌های جوراب‌بافی صنعتی به طلاب روحبخش روایت کارگاه جوراب‌بافی‌اش را به دهه ۷۰ می‌کشاند زمانی که تصمیم می‌گیرد کارش را رونق دهد و از این رو تصمیم می‌گیرد چرخ‌های جوراب‌بافی دستی‌اش را با چرخ‌های صنعتی تعویض کند. از آن زمان به بعد بود که صنعت جوراب‌بافی در طلاب پیشرفت کرد و مغازه‌های جوراب‌فروشی با انواع نقش‌ها، رنگ‌ها و جنس‌ها بیشتر از قبل جوراب داشتند. آن زمان‌ها جوراب‌های توری دخترانه بورس شده بود همچنین جوراب‌هایی با نقش‌های بتمن و ... که پسرانه بودند.

من جزو بافندگان ضخیم‌باف بودم به ویژه در مورد جوراب‌های زنانه که دوست نداشتم جوراب نازک ببافم

 

معلمی که مدیون جوراب‌باف است

هنگام تعریف خاطره قدیمی محله ما یک راست سراغ معلمی می‌رود که یک روز در مغازه‌اش می‌آید و می‌گوید:«معلمی‌ام را مدیون شما هستم.» روحبخش ماجرا را این‌گونه تعریف می‌کند: یک روز متوجه مشکلات خانواده‌ای که یک زن و چندفرزند بودند شدم، باید به آن‌ها کمک می‌کردم و تصمیم گرفتم به جای هر کمک مستقیمی یک چرخ بافندگی برایشان تهیه کنم و کار را به آن‌ها آموزش دهم.

این کار را انجام دادم تا آنجا که آن‌ها توانستند تولیدی کوچکی در خانه‌شان راه بیندازند دیگر از آن‌ها خبری نداشتم تا اینکه یک روز مرد موقری به محل کارم آمد و خود را یکی از فرزندان آن زن معرفی کرد. آن‌ها توانسته بودند با تولید جوراب مشکلاتشان را رفع کنند و بچه‌ها تحصیلاتشان را ادامه دهند.

 

مشتری‌هایی که هنوز مشتری‌اند

اگر یک روز در بیست‌متری علیمردانی باشید و اتفاقا سری به جوراب‌فروشی روحبخش بزنید متوجه می‌شوید برخی از مشتری‌های این فروشنده قدیمی محله از راه‌های دور مراجعه می‌کنند و برخی دیگر از مشتری‌هایشان نیز فرزندان یا آشنایان مشتری‌های قدیمی‌اش هستند. جالب است که این افراد بییشتر خواهان جوراب‌های قدیمی روحبخش هستند که در زمان فعالیت تولیدی‌اش آن‌ها را می‌بافته است.

 

قدیمی‌ترین جوراب فروش محله ما، جفتی یک قرآن و ۵ شاهی جوراب می‌بافت

 

دلم به بافتن جوراب‌های بی‌کیفیت نمی‌رود

جوراب‌باف قدیمی محله ما چندسالی است که به خاطر گران‌شدن نخ و بی‌کیفیت شدن محصولات، تولیدی‌اش را تعطیل کرده و به فروش همان جوراب‌های باقیمانده از زمان تولیدش اکتفا می‌کند. او می‌گوید: دلم به کارهای بی‌کیفیت نمی‌رود و دوست دارم مشتریانم همیشه خاطره خوبی از من داشته باشند از اینکه حتی یک کار بی‌کیفیت عرضه کنم بیزارم.

 

دوست دارم با همین خاطره‌ها زندگی کنم

قدیمی محله ما این محدوده را به طرز دلنشینی توصیف می‌کند؛ از جوی بزرگی می‌گوید که وسط خیابان امروزی قرار داشت و بیشتر شبیه رودخانه بود که به آن آب دریا می‌گفتند. تعریف می‌کند: آب از رودخانه کشف‌رود به اینجا می آمد از همان زمان هم به اینجا دریا می‌گفتند و هنوز هم خیابانی که جوی در طول آن ادامه داشته به نام دریا معروف است. او حالا با وجود کسالت‌هایی که دارد هرروز به مغازه کوچکش که پر از خاطرات قدیم است می‌آید و نفسی تازه می‌کند. می‌گوید: هر شی و هرجفت جوراب برایم خاطره است و دوست دارم تا ابد با همین خاطره‌ها زندگی کنم. 

 


*این گزارش یکشنبه، ۱۹ آذر ۹۱ در شماره ۳۳ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

 

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44