غفاری، یکی از معتمدان محله که کوچک و بزرگ او را میشناسند، میگوید: اوایل انقلاب بود که شوروی سابق به افغانستان حمله کرد و سبب بروز درگیری و ناامنی در این کشور شد. آن زمان افغانستانیهای زیادی به مشهد مهاجرت کردند و در جای جای آن ساکن شدند. یکی از آن مکانها، همین محله بود، که از سوی چند خانوار افغانستانی به روستای دیگری در توس تبدیل شد.توس یکی از قدیمیترین مناطق شهری مشهد است که در امتداد جاده قدیم قوچان واقع شده است.
کلاته «مرشد قلی» که از حدود صد سال قبل به نام «کلاته مشهدقلی» و از سال ۸۵ به نام «محله مشهدقلی» شناخته میشود در جوار اراضی ابراهیمآباد قرار داشته است.در گذشته زمینهای مشهدقلی متعلق به اعتمادزاده، ارباب پاچنار، بوده است. اعتمادزاده مشهدقلی را به دخترانش داده بود و اراب این روستا به نام کدیور، شوهر یکی از دختران اعتمادزاده بوده است که بیشتر اهالی خاطره خوبی از ارباب روستا دارند.
از همان شروع، کار فروش کتاب درآمد چندانی نداشت و فقط هزینههای خودش مثل کرایه و هزینه آب وبرق را تأمین میکرد. از چندسال قبل درآمد ما از فروش کتاب به حدی کم شد که حتی تأمینکننده این هزینهها هم نبود. همکاران من حتی گاهی اوقات پول کرایه مغازه و قبض برق و آب را از جیب خودشان میدادند. اما به دلیل عشق و علا قهای که به کتاب داریم و آرامشی که محیط کارمان برایمان ایجاد میکند دوام آوردهایم. این بخشی از گفتههای محمدباقر توکلی جاغرق درباره این شغل است.
زمینهای این کوچه و بخش مهمی از محله مشهد قلی به «ارباب کدیور» تعلق داشته است. از گذشتههای دور «کدیور» مسجدی را در این کوچه میسازد. به همین دلیل این معبر از همان زمان یعنی حدود50سال پیش به کوچه مسجد معروف میشود. مدتی بعد و در دوران جنگ این معبر به نام شهید علی نبی خاکی که یکی از شهدای دفاع مقدس است نامگذاری می شود. این شهید ساکن محله نبود.
حسین عادلی که از انواع پارچههای ایرانی و خارجی برای دوخت کت وشلوار استفاده میکند، معتقد است که پارچههای ایرانی کیفیتشان برتر از برندهای خارجی است. او میگوید: پارچه معروف به پارچه مقدم که تا چند سال قبل مورد استفاده بود و امروز کمتر است از بهترین و باکیفیتترین پارچههای شلواری ساخت ایران بود. در حال حاضر نیز پارچه جامعه و مطهری نهتنها از لحاظ کیفیت و مرغوبیت برتر از پارچههای انگلیسی و ایتالیایی است از نظر قیمت نیز مقرون به صرفهتر است. اما برای برخی همیشه مرغ همسایه غاز است.
سال 1359مردم در این کوچه ساکن شدند. سالها پیش از حضور مردم یک درخت توت در آن، جا خوش کرده بود و کوچه به درخت قدیمیاش شهرت داشت. چیزی نگذشت که با شروع جنگ، جوانهای محله راهی جبهه شدند. در کوچه درخت توت نیز 2جوان شهید شدند. نام یکی از آنها روی این کوچه گذاشته شد. شهید هادی چوپان بین 5برادرش به جبهه رفت و در 17سالگی به شهادت رسید.
در شغل کادوفروشیها همه چیز خوب بود تا این ویروس کرونا آمد و باعث کسادی، بسته شدن و حتی ورشکستگی برخی همکارانمان شد. با شیوع کرونا و ممنوعیت تجمعات خانوادگی، عروسیها و جشنها، دیگر میهمانی نبود که فردی بخواهد کادو یا هدیهای بخرد. بسیاری از همکاران ما به دلیل نداشتن پول کرایه مغازه، این شغل را کنار گذاشته و به شغل دیگری مشغول شدهاند. آنهایی هم که مثل من ماندهاند دعا میکنند که هرچه سریعتر این بیماری کرونا برود و کار آنها دوباره رونقی پیدا کند.
اگر ارباب میدید زمین زراعیاش محصول خوبی داده است، دهقانش را تشویق میکرد و در بیشتر مواقع یک کت و شلوار به او پاداش میداد یا اگر ارباب در روستا دور میزد و میدید تعداد آفتابنشینها زیاد است، عصبانی میشد، به ویژه که اگر جوانها بین آفتابنشینها بودند حتما صدایش در میآمد و میپرسید فلانی چرا بیکاری و سرکار نرفتهای؟ اگر بهانه میآورد که حتما ارباب تنبیهش میکرد، اما دیده بودم که جوان بیکار میگفت بیمارم و نتوانستهام سرکار بروم. ارباب میگفت چرا نگفتی کدخدا تو را دکتر ببرد. فوری دستور میداد جوان را به شهر ببرند و حتما به بیماریاش رسیدگی شود.