کوچه امامت ۶ با نام «شهید محسن جلیلیان کهن» تابلو خورده، قصه او شرح حال نوجوان ۱۶ سالهای است که تنها پس از ۱۷ روز شیدایی در منطقه سومار، مرد شهادت میشود.
حسین افخمیروغنگیران که ۱۷ سال بیشتر نداشت، نباید آنجا میبود؛ پدرش اجازه عزیمت به جبهه را به او نداده بود و او قاچاقی و با رضایتنامه جعلی راهی میدان جنگ شده بود. آن روزها، اما خیالش راحت بود.
رسول مصدقیان پدر شهید، معلم بازنشسته و از پایهگذاران انجمنهای محلی است که تمام فکر و ذکرش را برای آبادی محلهاش گذاشته است، حتی الان که ۹۱ بهار از عمرش میگذرد.
«اشرفسادات سیدآبادی» مادر «شهید محمدتقی رضوی» که از نسل امام رضا(ع) بود، هیچ وقت پا به بنیاد شهید نگذاشت، او میگفت آقا تقی برای رضای خدا رفته است نباید برایش قیمت زد.
مادرشهید محمدرضا مجربی از ساکنان قدیمی سناباد میگوید: از روی ناآگاهی لباسهای بچهام را در آب قنات سناباد میشستم تا اینکه یک شب خواب دیدم میگویند در این آب حضرترضا(ع) را غسل دادهاند، دیگر لباسهای بچهات را نشور.
حسین و عباس، پسران ۲۷ و ۲۵ ساله خانواده اسماعیلی بودند که ۱۳اردیبهشت سال۱۳۶۱ بههمراه شوهرخواهرشان عازم جبهه شدند. هفتروز، از آخرین دیدار آنان با خانوادهشان نگذشته بود که خبر شهادت هر سه را میآورند.
زهرا دهقانی فیروزآبادی تعریف میکند: فاطمه دختر بزرگم وقتی به مدرسه رفت حسین که آن زمان چهارسالو نیم داشت اصرار کرد همراه خواهرش به مدرسه برود. میگفت: اگر من را به مدرسه نفرستی، خودم را آتش میزنم!