شهید سیدعلی احمد جعفری میگفت حضرت زینب (س) در خطر است و نمیگذارم عمهمان تنها بماند. باید بروم و دفاع کنم.
مادر شهید سیدجلیل هاتفی میگوید: به او گفتم «تکلیفت را مشخص کن؛ از یک طرف میگویی میخواهی شهید بشوی و از طرف دیگر میخواهی برایت زن بگیرم. بگو من باید چکار کنم؟»
شهید عباس شاهی گوارشکی، در جبهه به «تکسوار» مشهور بود، چون سوار بر موتور و تهایی برای شناسایی میرفت، اما در نهایت او در لباس غواصی به شهادت میرسد و هنوز خانواده نمیدانند او کی غواص شده بود.
قدیم رسم بر این بود که اسم بچهها را پشت قرآن مینوشتند. پدرش وقتی میخواست اسم محمدجواد را در قرآن ثبت کند، خودکار قرمز به دستش دادند.
سپاه مُصر بود که «خبری نیست» اما من که یقین داشتم پسرم شهید شده است، پنهانی چند عکس از او را برای مراسمش بزرگ کردم. چشم انتظار خبرش ماندم.
گفتند علیرضا بفا در قایق بوده و دیدهاند که قایق منهدم شده است. اما پلاک یا اثر دیگری از او پیدا نکردند؛ به همیندلیل احتمال دادند که پسرم اسیر شده باشد.
معصومه بصیری مادری است که ۹ سال چشم به در دوخت و در نهایت استخواهای پسرش را به آغوش کشید. شلمچه محل عروج احمد اسکندری فر، پسر ۱۸ سالهاش بود.