اشرف خانم شهادت سید کاظم را همان شب در خواب دیده بود. او کاظم را دیده بود که با نیمه بدنش درحالیکه میخندد به سوی آسمان میرود.
همراه همسرم به سردخانه رفتم. پیکر چند شهید را دیدم. خواستم سمت آنها بروم که گفتند پسر شما سمت دیگر است. پارچه روی صورتش را کنار زدم. موهای بورش آب و شانه شده بود. بغلش کردم و بوسیدمش. انگار خواب بود. هیچ رد خونی روی لباسش نبود؛ فقط از کنار بینی یک قطره خون جاری شده بود. همانطورکه گریه و شیون میکردم، دامادم آمد و نگذاشت بیشتر بمانم.
مامان زری سناباد یکی از همان هاست که 35سال هر روز روی یک صندلی جلوی در خانه اش نشست و منتظر ماند. گواه این قصه هم اهالی سناباد هستند که 12هزار و775 روز چشم انتظاری او را تماشا کرده اند. روایت این صفحه، سطر به سطرش حکایت او و دلتنگی ناتمامش است که در آستانه سالروز وفات حضرت ام البنین(س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا در گفت وگو با اصغر مجربی دیگر پسر مامان زری و دخترش مرضیه شکل گرفته است.
مادر که باشی، معنی جگرگوشه را خوب میفهمی. پاره دل، نور چشم، چراغ خانه و عصای پیری؛ همگی در یک کلمه خلاصه میشود: «فرزند». اینجاست که حتی رفتن خاری به دست جگرگوشهات، قلب تو را پاره میکند. حالا حساب کن این جگرگوشه که جلو چشمت قد کشیده است، از تو بخواهد برای رفتن به میدان جنگ از زیر قرآن ردش کنی و آخرین کلامش این باشد؛ دیدارمان به قیامت مادر.
گاهی به مدرسه علیآقا میرفتم و از نزدیک، برخورد خوب او را با دانشآموزان میدیدم. آنقدر خوش برخورد بود و کارش را خوب انجام میداد که مسئولان آموزشوپرورش از او خواستند در مقطع راهنمایی نیز تدریس کند. مدرسه راهنمایی در محدوده پنجتن بود. بچهها خیلی دوستش داشتند و انتظار میکشیدند ساعت تدریس علی برسد. این علاقه را از نامههایی که شاگردانش برایش مینوشتند و به جبهه میفرستادند، میتوان فهمید. نامههایی بود سرشار از اشتیاق، احساسات و عشق به معلمی که انتظار دیدنش را میکشیدند.
عصمت حسینپور متولد1321 و ساکن محله کوی پلیس، چهلسال است که با حسرت دیدار دوباره فرزندش زندگی میکند. گوشهایش سنگین شده است و بهدرستی نمیشنود، اما تا نام «علیمحمد» میآید، ضربان قلبش تندتر میشود و اشک در چشمانش حلقه میزند. دلش میخواهد از پسر جوان و رشیدش بگوید، دردانهای که راهی جبهه شد و با خبر شهادتش آرزوهای مادر را ناکام گذاشت.
جاده خندق که در منطقه هورالعظیم در جزایر مجنون قرار داشت، بین عربها به الحچرده معروف بود. سیزده کیلومتر طول و هشت متر هم عرض داشت. عراق خودش این جاده را سال1362 با خشککردن بخشی از هورالعظیم ساخت. در علمیات بدر، ایرانیها توانستند آن را از عراق بگیرند. بااینحال، عراق با انجام عملیاتهای متعدد سعی کرد جاده راهبردی خندق را از ایران پس بگیرد. عراقیها برای پسگرفتن خندق به شیوه آلمانها در جنگ جهانی دوم عمل میکردند، یعنی آنها تانکهایشان را در جاده به راه میانداختند و نیروهایشان پشت تانکها با دوشیکا پیاده حرکت میکردند.