یکبار شهید عبدالکریم هاشمینژاد برای سخنرانی به مسجد فیل(واقع در پایینخیابان) آمده بود. من در جلسه سخنرانی بودم که دیدم در انتهای مسجد چند مرد کتوشلواری و اتوکشیده، نشستهاند. آنها مدام در حین سخنرانی، صلوات میفرستادند و میخواستند که در سخنرانی اختلال ایجاد کنند. مسجد کمی شلوغ شد. من به اتفاق چند نفر به نزد شهید هاشمینژاد رفتم و گفتم که ساواکیها قصد دارند شما را بگیرند. او را بدون عمامه فراری دادیم و عمامه او را بر سر یک نمازگزار گذاشتیم.
با اینکه چندین سال از آن روزها میگذرد اما خاطراتش را لحظه به لحظه در یاد دارد. حتی یک ثانیه را هم از قلم نمیاندازد و مفصل تمام روزهایی را که گذرانده به خاطر دارد. روزهایی از جنس اعتراض و شکنجه که هنوز آثار آن را در تصویر او میتوان دید.
سید قاسم بخشیان از ساکنان مجلسی است که دوران نوجوانیاش مصادف با ایام اعتراضات مردمی و انقلاب اسلامی بوده است. او از همان روزهای اولی که لباس روحانیت بر تن کرده در تظاهرات دهه 50 شرکت کرده است. در پی این اعتراضها او از سال 54 تا 57 سه بار دستگیر و در زندان ساواک مورد شکنجه قرار میگیرد. حجت الاسلام بخشیان هر زمان که دستگیر میشود در زندان از تهدیدها فرصت میسازد و در فضای زندان با بزرگانی همچون شهید هاشمینژاد و مرحوم طبسی جلسههایی برگزار و رهنمودهایی را دریافت میکند که در زمان آزادی بتواند از آنها در راستای اهداف انقلابی بهره ببرد.
در آن زمان هر محله برای مبارزه انقلابی پاتوقی داشت. دریادل مسجد زیاد داشت، اما، چون مرحوم آیتالله بختیاری و فرزندان و دامادش از سرشناسهای مبارزه بودند و از بعد اجتماعی هم مردم آنها را قبول داشتند، فعالیتهای این محله بیشتر در تکیه علیاکبریها، مغازه بافندگی نزدیک آن و زیرزمین خانه آیتالله محامی انجام میشد. مرحوم محامی وقتی پیامی از امام (ره) دریافت میکرد یا قرار بود اطلاعیهای به مردم بدهد، من و چندنفر دیگر را صدا میکرد که یواشکی در تکیه همانها را در قالب شبنامه با خط خوش مینوشتیم. بعد از آن شبنامهها را داخل لباسهایی که در کارگاه بغلی مسجد بافته بودیم و من هم یکی از کارگرهای آن بودم، مخفی و بین مردم محله توزیع میکردیم.
محمداسماعیل افشاریصفوی معروف به «حاجی» میگوید: پدر هر روز هفته برای قشری از جامعه جلسه برگزار میکرد. شبهای جمعه جلسههایش مختص دانشجویان دانشگاه ادبیات و پزشکی بود. شبهای یکشنبه رفوگران قالی پایینخیابان میآمدند و شبهای دوشنبه نیز قاریهای قرآن جلسه داشتند. شبهای سهشنبه کفاشان خیابان ارگ و شبهای چهارشنبه اهالی سعدآباد و میدان صاحبالزمان (عج) میآمدند. شبهای پنجشنبه هم مردم خیابان سراب و حسینیه سراب شرکت میکردند. شبهای شنبه هم جلسه دعای سمات برای عموم برگزار میشدکه از عصر شروع میشد و تا نماز جماعت ادامه داشت. جوانهای بسیاری آنجا میآمدند که بعدها فعال انقلابی یا شهید شدند.
کوچه شهیدهاشمی نژاد20/1یکی از کوچه های قدیمی محله راه آهن است؛ کوچه ای که چند پلاک از خانه هایش به قاب عکس شهدا مزین است. قدیمی ها هنوز این کوچه را به نام «دیده بان» می شناسند.اهالی می گویند حاجی دیده بان خادم حرم بود. هم خانه اش بزرگ بود و هم دستش بخشنده. حالا نه او هست و نه خانه اش، اما نامش هنوز دهان به دهان می چرخد.
زهرا فرخی، متولد ۴ خرداد ۱۳۶۲ است، همه حسرتش این است که ایکاش در ۳ خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر متولد میشد تا میتوانست به تاریخ تولدش بیشتر مفتخر باشد. نزدیک به ۲ دهه است که کار نویسندگی را آغاز کرده و در این مدت ۵ کتاب، ۴ ویژهنامه و دهها مصاحبه و گزارش با خانواده شهدا، جانبازان و آزادگان را در کارنامه کاری خود دارد، البته به قول خودش یکی دو جین مصاحبه و نوشتههای دستنخورده در خانه دارد که بهواسطه وسواس فراوان روی نوشتههایش، فرصت تکمیل و چاپ آنها فراهم نشده است.
کوچه افتخاری در شهید هاشمینژاد3 برگرفته از نام شکستهبندی قدیمی در همین معبر است. گفته میشود افتخاریها سه نسل است بهدنبال هم کار شکستهبندی را در این کوچه انجام میدهند. بههمین خاطر خیلیها کوچه را به نام کوچه شکستهبندی میشناسند. در ورودی این معبر مسجد کوچک شازده علیاصغر(ع) بیهیچ مناره و گلدستهای به چشم میآید. علاوه بر بیت آیتالله شیرازی که محل تحصیل حوزویان است، حسینیه سهطبقه و البته نیمهتمام گنابادیها و حسینیه امامحسنمجتبی علیه السلام چشمنوازی میکند.