محسن پورنامدار میگوید: ۴آذر سال۱۳۴۴ بابا شدم و درست سهروز بعد به شکرانه این اتفاق، هیئت را تأسیس کردم. آن زمان هیئت به نام امامهادی (ع) خیلی کم بود و نام ایشان غریب بود.
زهرا صبوحی از مادرش چنین یاد میکند: همیشه به من میگفت «برو در حیاط را باز بگذار و درِ خانه همسایهها را بزن و بگو بیایند روضه». میگفتم: «مادرجان! پرچم را میبینند و خودشان میدانند روضه است، اگر بخواهند میآیند». و اینگونه سالبهسال روضه ما شلوغتر میشد.
حاج سیدمهدی میرصدرایی یک داستان عاشقانه پلیسی از سرقت علمش دارد. علمی که از کودکی عاشقش بوده و تمام دار و ندارش را خرج آن کرده اما مدتی اسباب و نمادهای عتیقهاش به سرقت میرود.
قاری رحمتالله واضح اهل سنت است؛ بااینهمه عاشق امامان شیعه است، آنچنانکه پس از زیارت مشهد به عتباتعالیات میرود و چند صباحی را هم در جوار کربلا، نجف و سامرا گذرانِ عمر میکند.
جواد همایونی ۱۲ سال است که نقالی و پردهخوانی را برای بیان مصائب اولیای دین انجام میدهد و مدت دو سال است که گروه تعزیهخوان عاشقان حرم را نیز سرپا کرده است.
او میگوید: تکتک حاجتهایم را نام بردم و نذر کردم برای هرکدام از این حاجتها در روز عاشورا یک دیگ شله بار بگذارم و از عزاداران امام پذیرایی کنم.
زندگی حسن طالبی پر از لحظههای عاشورایی است؛ چه آن زمان که نزدیک به هشت سال در جبههها جنگید و چه حالا که افتخار برپایی مجلس روضه برای عزاداران امام حسین (ع) را دارد.