امام حسین(ع)

شاه حسین هرچه داشت پای علمش ریخت
می‌دانستند که خودش و زندگی‌اش وقف امام‌حسین(ع) بود. خوش‌بزم بود و خوش‌مشرب. برای همین بعد از انقلاب که علمش افتاد سر زبان‌ها، همه دوست داشتند شاه‌حسین بیاید توی هیئتشان. توی ایران علمش شهرت زیادی پیدا کرده بود. وقتی با لامپ‌های روشن دور طوق می‌آمد، زیر طاق ورودی صحن انقلاب، شکوه زیادی پیدا می‌کرد. اما بعد از انفجار حرم در ظهر عاشورای سال1373، این لحظه تا همیشه از جلو چشم شاه‌حسین و زائران محو شد. خیلی زود آمدن علم‌ها به حرم ممنوع شد.
تولید ۲۰۰ هزار پرچم برای محرم
شاید در سال84 که مسئولان سازمان مسکن و شهرسازی استان سنگ بنای ساخت مسجد امام رضا(ع) را قرار دادند گمان نمی‌کردند قسمتی از این مسجد روزی خانه امید تعدادی از بانوان محله الهیه شود، جایی که بیش از 100بانوی محله در روزهای مختلف سال در آنجا مشغول دوخت لباس هستند تا گرهی از مشکلات اقتصادی خود را باز کنند.
یادگار شمشیرسازهای «عیدگاه»
اصل شکل‌گیری حسینیه به سال1285 برمی‌گردد؛ زمانی که شمشیرسازهای محله عیدگاه تصمیم گرفتند برای دهه اول محرم مراسم عزاداری برپا کنند. چند نفر از آن‌ها دور هم جمع شدند و در زمینی وقفی که اسمی از واقف آن ثبت نشده است مراسم سال اول را با شبیه‌خوانی شروع کردند. جمعیتی که برای دیدن نقش عمه سادات، شمر ملعون، علمدار کربلا و... سرازیر می‌شد، باعث شد تا این رویه در سال‌های بعد هم ادامه پیدا کند.
چند روایت از اهالی منزلی که مرحوم واله سال ها مهمانش بود
همه سال هایی که شیخ محمد واله به کاشمر می آمد، خانه ما ساکن می شد. یک بار به پدرم گفته بودند که خانه فدوی برای من مثل بهشت است. ایشان حتی کلید منزل را داشت. ایشان با پدرم انس زیادی داشت. پدرم با آقای واله عهد اخوت خوانده بودند و عجیب با هم مأنوس بودند. پدرم اگر گاهی پول همراهش نبود، از جیب آقای واله پول برمی داشت و نگرانی هم نداشت. حاج آقا این را دوست داشت و می گفت همین درست است. رفاقتشان برای ما قابل تصور نیست.
زنان بحرآباد از پای تنور از محرم اجر می‌گرفتند
هر سال کار زن‌ها از روز پنجم محرم شروع می‌شد و تا روز عاشورا که علم‌ها را حرکت می‌دادند ادامه داشت.
حسینیه 93 ساله آل‌طه حتی در دوره منع عزاداری رضاشاه هم تعطیل نشد
پاییز 1307 حسینیه آماده و هیئت آل طه در این مکان تأسیس شد، از همان زمان تاکنون شب‌های جمعه روضه سید الشهدا(ع) و صبح‌های جمعه دعای ندبه برقرار بوده است. بعد از حیاط حسینیه اتاق‌های اطرافش ساخته می‌شود. آن‌زمان حسینیه‌ها داخل خانه‌ها بودند، بدین صورت که دور تا دور، خانه و وسط، حیاط قرار داشت که از فضای حیاط برای حسینیه استفاده می‌کردند. پدربزرگم از قفقاز به مشهد مهاجرت کرده بود و دوستان ترکش پای ثابت حسینیه بودند به‌طوری‌که همان اول کار هیئت 200نفره برپا شد.
پایان آخرین چهارپایه‌خوان
اصغر صابری کرده 50سال در هیئت‌های مختلف محله دم گرفت. او نماد زنده مداحی سنتی و چهارپایه‌خوانی در بازار بود. جدای از اسم و رسمش، آنچه او را خاص می‌کرد، بی‌سوادی‌اش بود که به‌رغم آن، اشعار زیادی را حفظ بود و بدون حتی جدا انداختن یک واو با صدای رسا می‌خواند. در آبی‌رنگ انتهای کوچه بلوچی‌ها خانه آبا و اجدادی‌اش بود که با وجود اینکه نیمه‌مخروبه بود، به هیچ‌وجه قصد فروش یا واگذاری به غیر را نداشت. می‌گفت «این خانه ارث پدرم است، نمی‌توانم از آن دل بکنم.»