زهراخانم دختران بسیاری را در این سالها با خودش همراه کرده است. یکی از بهترین خاطراتی که در این اردوها دارد رنگآمیزی مزار شهداست.
جهادگران اردوی جهادی شهیدحسینی منازل نیازمندان حاشیه شهر را تعمیر میکنند. آنها از ساعت ۶ صبح تا ۱۱ شب بهطور مداوم کار میکنند تا بتواند هرچه سریعتر کار را به پایان رسانده و منزل را تحویل دهند.
اسماعیلیان در سفرهایی که به سوریه و شهرهای مرزی لبنان و سرزمینهای اشغالی داشت، سیدحسن نصرالله را که در آن روزها یکی از فعالان جنبش تازهپاگرفته حزبالله لبنان بود، همراهی میکرد.
سال ۷۴ در کوچه شهیدسلطانی ۸ دوره قرآنی راه افتاد که باعث صمیمیت بیشتر اهالی محله شد. از آن سال تا حالا با وجود تغییرات بسیار، قدیمیها به بهانه همان دوره هنوز با هم در ارتباط هستند.
رضا انسان کنک علیا میگوید، فرماندهمان میگفت: ما در کردستان همانند دروازهبان در زمین فوتبال هستیم. درست است که یکجا مستقر شدهایم، ولی مسئولیتمان بیشتر از دیگران است.
در این روزگار که گاه همسایهها از هم غافل میشوند، فاطمه کردستانی، محبوبهسادات زاهدی و کلثوم فاروقی نمادی از همدلی و دغدغهمندی هستند.
پریخانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه میکرد و زیر لب میگفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه میکرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری میکرد.