خیابان پورسینا واقع در منطقه6 یکی از این مناطق است. جایی که آوازه زنان سختکوش آن به همه جا رسیده است. زنانی که یک ارتش خاموش اقتصادی را تشکیل دادهاند و در شرایطی سخت زندگی را پیش میبرند. با کفشدوزی، چرمدوزی، قالیبافی، تهیه ترشی خانگی و... میگویم ارتش خاموش، چون اینکار آنقدر بی سر و صدا انجام میشود که تلاشم مبنی بر پیداکردن آماری موثق در این زمینه بینتیجه میماند. در آمریکا یکپنجم اشتغال در حوزه مشاغل خانگی صورت میگیرد و در ایتالیا بخش جالبتوجهی از صنایع در کارگاههای کوچک خانگی تولید میشوند اما اینجا مشاغل خانگی بیسروصداتر از هر جایی به حیات خود ادامه میدهند.
این روزها مغازهها بیشتر فرشهای ماشینی، موکت و تابلو فرشهای مختلف ماشینی را عرضه میکنند. او علت این تغییر را افزایش قیمت نخ، پشم و رنگ طبیعی برای تولید فرشهای دستبافت میداند و میگوید: این شرایط کارگاههای تولید فرش بسیاری را به حالت نیمهتعطیل و تعطیل درآورده است. دیگر تولید فرش دستبافت بهصرفه نیست. از یک طرف بافندگان سنتی فرش که بیشتر روستائیان فقیر بودند توان خرید وسایل و مواد اولیه فرش را ندارند از سوی دیگر نیز مشتریها به دلیل افزایش قیمت فرش دستبافت تغییر ذائقه دادهاند و به خرید فرش ماشینی روی آوردهاند.
فاطمه و معصومه هر دو نفر پشت دار قالی نشستهاند، دخترعموهای دیروز و عروس و خواهر شوهر امروز که اصالتی یزدی دارند. به یاد قدیمها که قالیبافی را از مادر فاطمه آموختند و امروز باید وارث این هنر برای نسلهای بعدی خانواده «نظامی» باشند تا اسباب درآمد و البته سرگرمیهای بچههای خانواده را تأمین کنند. فاطمه نظامی میگوید:«28سال است که به بافت فرش مشغول هستم اما بهترین فرشی که تا به حال بافتهام، فرشی بود که برای حرم امام حسین(ع) بافته شد. چند سال قبل، در جریان بازسازی ضریح حرم امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع)، مفروشکردن بخشی از صحن حرم حضرت را بافندگان یزدی تقبل کرده و من هم بهعنوان یکی از بافندگان در خلق این اثر بیبدیل، افتخار نقشآفرینی داشتم»
«زرینه» مردی که چهارراهی به نام اوست؛ فرشفروش با اخلاق مشهدی بود که منشش؛ نامش را برای همیشه در تاریخچه اسامی معابر مشهد ماندگار کرد، تا جایی که با گذشت ۶۳ سال از فوتش نامش بر روی یکی از چهارراههای اصلی شهرهمچنان پابرجاست.
چهارراهی که در زمان حیات «حاجامین زرینه» به نامش میشود و حال با نداشتن تابلو و تغییر اسم آن در طول دورههای مختلف هنوز هم مشهدیها و حتی زائران در نشانی دادن از نام قدیمی و اصلی آن یعنی «زرینه» استفاده میکنند.
داستان زندگی عباسقلی صابر که صاحب بزرگترین و معتبرترین برند فرش در کشور و دنیا بود، از همین کارگاه در نزدیکی حرم مطهر آغاز میشود و بعدها به بافت فرشهای نفیس برای بارگاه منور رضوی میرسد. داستانی که احمد بزمیمقدم که اکنون ادامهدهنده راه صابر و برند اوست، آن را از ششسالگی خود، یعنی همان موقع که مشغول به بافندگی در کارگاه صابر میشود شروع میکند و تا آخرین روزهای او و خدماتش برای مشهد که بخشی از آن در حرم مطهر خلاصه میشود، روایت میکند.
قصه قالی، با آن رجها و کوکهای پرشمارش حکایت «هزارویکشب» است و از زوایای گوناگون میتوان به آن پرداخت. شب اول این قصه، ماجرای برپا کردن «دارها» است و در ادامه نوبت به «چلهکشی» میرسد. سر آخر باید آمیزهای از انتظار و صبر ساخت تا کار پیش رود و آنگاه که قیچی میاندازند و ریشهها را از دار میبرند حیاتِ نوی قالی آغاز میشود. فاطمه حاج جمهوری یکی از هنرمندان منطقه 3 است که تا کنون به صورت جهادی هنرش را به دیگران انتقال داده است.
نقاشها معمولا امضای خودشان را پای کار میزنند، مرمتکارها قسمتی را که مرمت کردهاند با رنگ و اشکال مختلف از بنای اصلی متمایز میکنند. خلاصه هر هنرمندی ردی از خودش را در اثرش به جا میگذارد، اما او میگوید: «هنر ما در دیدهنشدن است، در فراموش شدن. جوری که انگار از ابتدا نه قالی آسیب دیده است و نه رفوگری آن را رفو کرده است.» او که میگویم منظورم «مجتبی راشدی» است. رفوگر خیابان چمن متولد1352 است و از 10 سالگی وارد این شغل شده است و الان با تجربه، قدیمی و کارکشته این کار محسوب میشود.
هنرمندی که هم نقاشی میکشد و هم معرقکاری میکند اما رفوگری را هنر و پیشه اصلی خود میداند. پیشه پدری که با جان و دل آن را ادامه داده است. او که علاوهبر تسلطش در رفوگری، 2دستگاه هم در همین زمینه ساخته است، گپ و گفتی داشتیم تا از چم و خم این هنر مغفول مانده و کمتر شناخته شده سر در بیاوریم.