یک شب که برای چاپ اعلامیه به خانه یکی از دوستان انقلاب یام میرفتم، مأموران ساواک من را با رساله امام گرفتند. آن زمان همراهداشتن رساله مرجع تقلید هم جرم محسوب میشد. در آن ماجرا موفق به فرار شدم، اما تحت تعقیب بودم و مجبور شدم مدتی را مخفیانه زندگی کنم.
جعفر پانزدهساله که شد، دلش هوای رفتن کرد. چندبار تا مسجد محله رفت و اصرار میکرد که اعزامش کنند. همان شروع جنگ بود. هربار که میرفت، چون ریش و سبیل نداشت، دست رد به سینهاش میزدند.
سیدمحمد ماشین خاور داشت و هر روز با ماشینش میآمد جلو در مسجد ملکیصاحبالزمان (عج) و مردم را سوار میکرد و به تظاهرات و راهپیمایی در بالاخیابان (خیابان شیرازی) میبرد. یا آنجا توقف میکرد یا سهراه درخت توت در ابتدای خیابان شهیدشفیعی؛ ماشین را پر میکرد و راه میافتاد. بعدها این آقا سید رفت جبهه و جانباز شد. درنهایت هم بعد چند سال دراثر جراحات شهید شد.
در شلوغیهای سال۵۷، روزهای اول خودم تنهایی به راهپیماییها میرفتم و میخواستم اطلاعات بیشتری پیدا کنم. نیروهای پایداری شاه در چهارراه شهدا روبهروی باغ نادری که محل فعلی هتل غدیر است، مستقر و برای سرکوب آماده بودند. چند روزی رفتم و موقعیت را خوب سنجیدم. دانشآموز دبیرستان جهان نو بودم و کوچههای اطراف را میشناختم.
حدود ساعت 3بعدازظهر مردم درحالیکه شعار میدادند، در حرم مطهر جمع شدند. جمعیت هر لحظه زیادتر میشد و حلقهوار دور سقاخانه میچرخیدند و پا به زمین میکوبیدند. در یک لحظه، چماقداران رژیم از بست شیخطبرسی وارد حرم رضوی شدند. ابتدا تیر هوایی زدند، سپس رو به مردم تیراندازی و گاز اشکآور پرتاب کردند. جمعیت بهسمت درهای خروجی هجوم بردند.
اولین کسانی که اعلامیههای حکومت نظامی را زیر پا گذاشتند، دانشآموزان دبیرستانهای شاهرضا (دکتر علی شریعتی) واقعدر کوچه باغعنبر و دبیرستان فیوضات واقعدر کوچه سجادیه بودند که در گروههای کوچک حرکت میکردند و شعارهای ضدسلطنت سر میدادند. همین موضوع سبب شد تعداد نیروهای ارتش در خیابانهای مشهد بیشتر شود.
کلی بچه قد ونیم قد داشتم، دست همهشان را میگرفتم و با محمود در راهپیماییها شرکت میکردم. صبح تا ظهر برنامه ما همین بود. ظهر به خانه میآمدیم. ناهار را خورده و نخورده از خانه بیرون میزد و در دکان را برای حضور اهالی و تشکیل جلسههایشان باز میکرد. آن زمان مسجدی هم در همان چهارراه خسروی بود به نام مسجد بناها که هنوز هم هست. آنجا هم پاتوق محمود و رفقای انقلاب یاش بود.