انقلاب

کلاهدوز؛ محله‌ای که به «تی‌بی‌تی» شهره بود
محله کلاهدوز فعلی از حدود سال ۱۳۱۰ شکل گرفت، اما تا پنج سال پس از انقلاب اسلامی، بیشتر باغ بود و بیابان. بسیاری از باغ‌ها و زمین‌های این محله اوقافی بود.
محله فلسطین؛ کاخی که فروریخت
خیابان فلسطین، اصلی‌ترین معبر محله فلسطین است که پیش از انقلاب اسلامی به دلیل نزدیکی این خیابان به باغ ملک‌آباد «کاخ» نام داشت.
روایت جاسازی بمب در نوزاد قنداقی از زبان محافظ امام!
رحمان حوتی تعریف می‌کند: خاطرم هست یک‌بار نوزادی را آوردند که قنداق‌پیچ شده بود. به امام گفتند دستی به این نوزاد بکشید که متبرک شود.
بیا این برادر زنده است!
علی اکبر راستگو از عملیات رمضان تعریف می‌کند: با آخرین قدرتی که داشتم، دستم را تکان دادم. یکی از بسیجی‌ها که در‌حال کفن‌کردن پیکر شهدا بود، متوجه شد و با صدای بلند فریاد زد: امدادگر! بیا این برادر زنده است!
برادران مسلمی برای زیارت و شهادت به کربلا رفتند
هم محمدرضا و هم رجبعلی بسیار خوش‌برخورد و بلندنظر بودند. دستشان به خیر بود و با همسایه‌ها و قوم و خویش خیلی خوش‌رفتار و مهربان بودند. محمدرضا همیشه می‌گفت «می‌رویم؛ یا زیارت یا شهادت.» منظورش این بود که یا پیروز می‌شوند و به زیارت ائمه‌اطهار (ع) در نجف و کربلا می‌رود یا به شهادت می‌رسد.
محمدعلی غفاریان از سه سالگی وارد مسیر انقلاب شد!
پررنگ‌ترین خاطره‌اش از کودکی به روز‌هایی برمی‌گردد که دست در دست مادر به خانه علمای مشهد می‌رفت تا ردی از پدرش پیدا کنند؛ پدری که از غائله مسجد گوهرشاد دست پهلوی افتاده بود. او که با همین تصویر از مقاومت پدر در برابر حکومت پهلوی قد کشید، خودش به مبارزی تبدیل شد که خانه‌اش در پایین‌خیابان یکی از مکان‌های اصلی چاپ اعلامیه در سال ۱۳۵۷ بود.
زمان خریدن برای شهید هاشمی‌نژاد با انداختن دوچرخه زیرپای ساواکی‌ها
قرار بود آقای هاشمی‌نژاد منبر برود. حاج‌مهدی سرابی که یکی از هیئتی‌های حسینیه پیروان‌دین‌نبوی بود، به من مأموریت داد که در زمان سخنرانی سید مراقب دور و بر باشم و به محض اینکه سروکله ساواکی‌ها پیدا شد، دوچرخه‌ام را زیر پایشان سر بدهم و این‌گونه برای فراری‌دادن سید زمان بخرم.