مسابقه

به سرسختی راگبی؛ روایت سخت‌کوشی بانوی ورزشکار محله هاشمیه
فاطمه میری توضیح می‌دهد: آن زمان که دانشجو بودم فاصله خانه تا دانشگاه را با یکی از همکلاسی‌هایم با دویدن طی می‌کردیم. این باعث شده بود تا قدرت بدنی و آمادگی جسمانی‌ام در سطح خوبی باشد. در دانشگاه هم رشته‌های مختلف ورزشی را تمرین می‌کردم. به طور کلی از هر فرصت برای ورزش استفاده می‌کردم. ورزش کردن نه زمان خاصی می‌خواهد و نه امکانات خاصی. از کوچک‌ترین زمان‌ها می‌توان برای این امر استفاده کرد.
برشی از زندگی پرافتخارترین دختر کماندار ایران
سیده ویدا حلیمیان اول می‌گوید: بعد از افتخارآفرینی تیم ملی بانوان ایران در جام جهانی آنتالیا، به فاصله یکی دوماه به مسابقات جام جهانی شانگهای چین اعزام شدیم و در آنجا من به همراه آقای رضا زمانی‌نژاد اولین مدال میکس تیراندازی ایران را کسب کردیم. ما در آن رقابت‌ها باز هم تیم آمریکا را شکست دادیم و به فینال بازی‌ها راه پیدا کردیم، اما در فینال، مقابل تیم مکزیک که دارای دو قهرمان جهان بود، شکست خوردیم و مدال نقره را از آن خود کردیم. یکی دو سالی گربه سیاه تیم آمریکا بودیم و چندین و چندبار موفق به شکست آن‌ها در مسابقات بین‌المللی شدیم.
گذشتِ مهم‌تر از پیروزی به روایت پیش‌کسوت هندبال محله سجاد
ورزش حس جوانی می‌دهد و انجام آن برای همه ضرورت دارد. حرف از سلامت و تندرستی است. با ورزش روحیه فرد جان می‌گیرد و افسردگی از او دور می‌شود. ورزش در زندگی من نیز تأثیر مثبت داشته است. روحیه خوب را به من ارمغان داده است به گونه‌ای که از آن انرژی می‌گیرم. آنچنان به هندبال علاقه‌مند هستم که هر زمان مسابقه ‌ای می‌بینم یا مطلبی می‌خوانم حس می‌کنم خودم آنجا هستم. با اینکه بازنشسته شده‌ام، همچنان پیگیر ورزش هستم و اخبار و اطلاعات را دنبال می‌کنم. هیچ وقت نمی‎توانم بی‌‎احساس از کنار هندبال بگذرم.
کاپیتان تیم ملی بسکتبال با ویلچر از هیجان این ورزش می‌گوید
فتانه پورآت، کاپیتان تیم ملی بسکتبال با ویلچر کشورمان: شکر خدا همسری دارم که مشوق اصلی‌ام بوده و همه جا در کنارم است و قوت قلب به من می‌دهد. پسر6ساله‌ای دارم که مادرشوهر فداکار و مهربانم کارهایش را عهده‌دار است و این دغدغه‌ را دارد که بتوانم به تمرین‌هایم برسم. حتی هنگامی که در اردوها هستم نمی‌گذارند استرس‌ها یا مشکلات را متوجه بشوم تا بتوانم با فکری آزاد تمرین کنم.
روایت یک عمر زندگی به زیبایی تابلوی نقاشی
ماجرای کنکور دردسرساز را این‌گونه روایت می‌کند: در آن زمان هنر، کنکور جدایی داشت. برای اینکه با روش تست زدن آشنا شوم در کنکور علوم انسانی هم شرکت کردم. آن دوران کنکور دو مرحله داشت، صبح سرجلسه حالم خوب بود، اما بعدازظهر سردرد بدی داشتم به حدی که نمی‌خواستم سرجلسه حاضر شوم. سردرد تأثیر خودش را گذاشت و رتبه بعدازظهرم خوب نشد. با این حال مجاز شدم، دوستانم در حال تعیین رشته بودند و به آن‌ها گفتم برایم انتخاب رشته کنند. هنگامی که جواب‌ها آمد دیدم رشته دینی‌ و عربی تربیت معلم هاشمی‌نژاد مشهد قبول شده‌ام.
محمدرسول در 13 سالگی حافظ و مربی قرآن شد
محمدرسول پاینده می‌گوید: اگر همراهی و حمایت‌های پدرم نبود امکان حضور در کلاس‌ها را نداشتم. ما هر روز عصر با همدیگر به محل آموزش کلاس‌ها می‌رفتیم. پدرم همان جا می‌ماند، تا زمانی که کلاسم تمام می‌شد. گاهی نیمه‌های شب به خانه می‌رسیدیم. بعد از 5سال موفق به حفظ کل قرآن شدم.
ماجرای 3تفنگدار که بدون اسلحه از چنگ خرس نجات پیدا کرده‌اند!
نصف شب احساس کردم که صدایی را در بیرون از چادر شنیدم. با احتیاط از گوشه چادر به بیرون نگاه کردم. چراغ قوه را که انداختم روبه‌رویم یک خرس سیاه ایستاده بود، حسابی ترسیده بودیم. هر لحظه امکان حمله خرس وجود داشت. من و 2نفر دیگر از گروه 3تفنگدار از چادر بیرون آمدیم و نور چراغ قوه را به چشمان خرس انداختیم. با درآوردن صدایی شبیه شلیک اسلحه و تیر خرس ترسید و از ما دورشد.