شب با پای خودش به بیمارستان میرود و بستری میشود، اما صبح احساس میکند نمیتواند از تخت پایین بیاید. سومین روزی که در بیمارستان بستری بود، دکترش تشخیص میدهد توموری بدخیم روی نخاعش نشسته که او را قطع نخاع کرده است. بدون اینکه تومور را از بدنش بردارند، او را از بیمارستان مرخص میکنند و میگویند حداکثر تا ۶ ماه دیگر زنده میماند. هرچند مهرداد محمدپور از آن زمان تاکنون روی ویلچر است، اما این چرخهای دایرهای هیچوقت او را ناامید نکرده و نه تنها مانع شور و نشاطش نشده، بلکه او را در تحمل سختیها و تلاش برای رسیدن به پلههای بالاتر، راسختر کرده است.
پرویز بهارلو از همان کودکی به ورزش علاقه خاصی داشته است. فوتبال را با بچههای محله در کوچهها و زمینهای خاکی شروع کرده و برههای از زمان را به والیبال و کشتی پرداخته است. همیشه ورزش کرده و زندگی سالمی داشته است طوری که به قول خودش تاکنون یک نخ سیگار هم به لبش نخورده است. اما اینکه چطور به سرپرستی یک تیم و حمایت از آن پرداخته، به روحیه فوتبالی همکاران قدیمش برمیگردد. میگوید: چند سالی است که در هوای گرم در چمنها و در هوای سرد در سالنهای ورزشی تمرین میکنیم. نه تنها فوتبال بازی میکنیم بلکه فوتسال هم داریم. با توجه به استقبالی که از بازی در گروه میشود، از تمام طول و عرض زمین استفاده میکنیم.
محمدیزدان آفرین، قاری قرآن کریم میگوید: تمرینات را با سوره الرحمن آغاز کردیم و الان جزء 30ام هستیم. تمرین و تکرار زیاد، سرلوحه کار محمدیزدان است و هر روز بعدازظهر چند ساعت تمرین قرائت دارد. زمانی که میخواهد تمرین کند پدر و مادر و خواهرش نیز با او شروع به خواندن قرآن میکنند. مادرش میگوید: محمد استاد کوچک خانه است. اشتباهات ما را برطرف میکند و نکات لازم را به ما تذکر میدهد.
پارسا قیطانی، مبارز کوچک محله کشاورز از پنج سالگی به ورزش رزمی علاقهمند میشود. عموی او مربی رزمیکار منطقه، مسبب این علاقهمندی است. پارسا که اکنون 9سال دارد، بعد از مدرسه هر روز به باشگاه عمو احمد میآید و زیر نظرش تمرین میکند. او با همین سن و سال کم کلی مدال رنگارنگ کسب کرده است و آرزوهای زیادی در سر دارد. میگوید دلش میخواهد در مسابقات بینالمللی شرکت کند و پرچم ایران را بالا ببرد.
زینب و فاطمهزهرا دهقان 2خواهر ده و چهاردهساله محله فارغالتحصیلان هستند که در عرصه حفظ کلامالله مجید پا گذاشتهاند. آنها در خانوادهای مذهبی متولد شدهاند، اما هیچوقت پدر و مادرشان آنها را به حفظ قرآن مجبور نکردهاند. علت علاقهمندشدن این خواهران به حفظ آیات الهی، برمیگردد به زمانی که زینب ششساله بوده است.
محمدکاظم مظلوم سازنده پیست اسکی شیرباد میگوید: من از 20 سالگی اسکی میکردم. زمستانها با چند نفر از بچهها جمع میشدیم و میرفتیم دیزین تهران برای ورزش. سفری که یک ماه و اندی طول میکشید. در آن مدت همه فکر و ذکرم این بود که چرا مشهد پیست اسکی ندارد و ما مجبوریم این همه راه برویم تهران و کلی هزینه کنیم که میخواهیم اسکی کنیم. از طرف دیگر مردم در مشهد تفریح زمستانی درست و حسابی نداشتند و پیست اسکی بهانه خوبی برای باز شدن پایِ دیگر ورزشها و تفریحهای زمستانی به مشهد بود.
سعید بابیانی، عضو تیم ملی بدمینتون بزرگسالان ایران، اهل اردبیل است. این را همان اول از تهلهجه ترکیاش میتوان فهمید. رشتهاش در هنرستان تربیتبدنی بود و برای ادامه تحصیل به دانشگاه شهید منتظری مشهد آمد و حالا ۱۲ سال است که در این شهر ماندگار شده است. خانوادهاش همه اهل ورزش هستند. برادر کوچکترش ۱۲ بار قهرمان ژیمناستیک ایران در رده سنی نونهالان و یک بار قهرمان آسیا شد. خواهرش هم متولد ۸۴ و قهرمان دوی ۱۰۰ متر است. پدرش، چون خودش ورزشی بوده، فکر میکرد بهتر است بچههایش در محیط ورزشی بزرگ شوند به جای اینکه وقتشان را در کوچه و خیابان تلف کنند.