خانواده عرب اهوازی چندسالی است به مشهد مهاجرت کردهاند. در اینجا غریبند و تنها دلخوشیشان همسایگی آقا امام رضا(ع) است. فاطمه خانم عروسک میسازد، عروسکهایی زیبا که برای او عزیزند و هر کدام اسم و شخصیت مخصوصی دارند و لباس زیبای اقوام ایرانی را پوشیدهاند. این عروسکها در فضای مجازی مورد استفبال قرار گرفتند و از نقاط مختلف کشور سر درآوردند.
18سال بیشتر ندارد اما مدالهای زیادی در زمینههای مختلف کسب کرده است. مدال نقره المپیاد ادبیات، مدال برنز المپیاد علوم و... اما مدال طلای المپیاد اقتصاد آن هم در کشور آخرین و مهمترین مدال نرگس خطیبیفرد است. او دانشآموز جوان و پرتلاش محله 22بهمن است که علایق متفاوتی دارد. علاقهاش به شعر و شاعری باعث میشود رشته علوم انسانی را انتخاب کند. در المپیاد اقتصاد به رشته اقتصاد و مدیریت هم علاقهمند میشود.
دخترِ «حاج خانوم سادات» بعد از مادر عَلَم او را بر زمین نگذاشته و ادامه دهنده کارهای خیرش شده است. فاطمه دُرجور، دکترای هنرهای تزئینی، دارد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد است. او میگوید: « مادر م با مرگش زندگی من را به دنیای دیگری پیوند داد. دنیایی که از جنس مادر م بود و رنگ و بوی او را داشت.»
صبح علی الطلوع قرار بود حکم اجرا شود. شب قبل خواب به چشم هیچ کداممان نیامد. صبح سپیده نزده تاکسی گرفتیم و در سکوت راهی زندان وکیلآباد شدیم. توی مسیر هیچ کسی حرفی نمیزد. بینمان سکوت بود و توی سرمان کلی فکر و خیال. نماز را توی محوطه زندان خواندیم و بعد منتظر نشستیم. مادر م طبق معمول سرش پایین بود، تسبیح میگرداند و زیر لب ذکر میگفت. سرش را که بلند کرد، تردید را توی چشمهای پراشکش دیدم. بعد از چند دقیقه سکوت به من نزدیک شد و گفت که میخواهد قاتل احمد، پسر 39سالهاش را ببخشد.
قلب پدرم پس از مشاهده استخوانهای برادرم شهادت محمد را باور کرد. پدر پذیرفت پسر ارشدش شهید شده و با وجود سخت بودن این حقیقت آن را تحمل کرد. مادر اما که به محمد علاقه زیادی داشت و پیکر او را ندیده تا به امروز حاضر به قبول این حقیقت نشده است. مادر م هنوز منتظر بازگشت پسر خود است.
با اینکه هشت سال بیشتر ندارد، موفق شده چند مدال رنگارنگ در حوزههای مختلف کسب کند اما مهمترین مدالش را چند ماه پیش به دست آورد، مدال طلای مسابقات کشوری محاسبات ذهنی با چرتکه UCMAS (یو سی مس). ستایش ابراهیمی دانشآموز پایه دوم دبستان حضرت معصومه(س) مصلینژاد در شهرک شهید رجایی است که با همین سن و سال کم افتخارات زیادی به دست آورده است.
اگر گذرتان به محله مهرآباد بخورد خواهید دید از خیلی خانههای آن صدای قرآن و دعا به گوش میرسد و تابلو هیئتها و جلسات تقریبا در هر کوچهای نصب است.