مشهدِ 50-40 سال پیش یک میدان اعدام داشت که هنوز هم هست. جایی در دروازه پایین خیابان که الان به نام میدان عدالت مشهور است، اما قدیمیهای مشهد هنوز هم وقتی میخواهند آدرس بدهند، به همان نام قدیمیاش وفادار هستند. میدان اعدام مشهد اما سالها بعد جابهجا شد و سر از قاسمآباد درآورد.
اینکه چرا باید این مراسم در یکی از مرکزیترین نقاط قاسمآباد که محل تجمع همه ادارات دولتی و دانشگاه آزاد هست، انجام شود؛ هنوز هم کسی نمیداند و فقط از همان اولین اعدامی که در میدان مادر انجام شد، صدایِ مردم و آنهایی که در این حوالی زندگی میکردند درآمد.
تحقیقات نشان داده که شهروندان یک محله هیچوقت دوست ندارند که محل زندگیشان با ویژگیهای بد شناخته شود؛ چون معتقدند این امر روی بقیه جنبههای زندگی و روابط اجتماعی آنها تأثیر زیادی میگذارد. اهالی قدیمی میدان مادر و خیابانهای امامیه و شاهد هنوز هم خاطرات زیادی از آن روزها دارند، به ویژه از آنهایی که در این میدان شاهد به سزای جرم رسیدن نزدیکانشان بودهاند.
سید حمیدرضا صبورینژاد، یکی از شهروندان این محله، به ما میگوید: آن زمان که مجرمان را اینجا میآوردند و اعدام میکردند، خبری از موبایل دوربیندار و اینجور چیزها نبود ولی خیلیها برای تماشای اعدام خودشان را میرساندند میدان مادر. یادم هست یکی از کسانی که به دار کشیده شدنش خیلی پرسروصدا شد و در روزنامهها برایش کلی مطلب نوشتند، فردی بود که 4نفر از اعضای یک خانواده را کشته بود. وقتی که طناب را انداختند دور گردنش، همه مردم دست زدند و هورا کشیدند.
در تاکسی مینشستیم و میخواستیم آدرس بدهیم، هنوز حرفمان تمام نشده بود راننده میگفت: همانجایی نیست که قاتلها را اعدام میکنند؟
البته همه اینطور با هیجان از روزهایی که میدان مادر، میدان اعدام شده بود یاد نمیکنند و هنوز هم از این اتفاق ناراحت هستند. مهدی رحمانی از این دسته آدمهاست و برایمان تعریف میکند: در تاکسی مینشستیم و میخواستیم آدرس بدهیم، هنوز حرفمان تمام نشده بود راننده میگفت: همانجایی نیست که قاتلها را اعدام میکنند؟
یا در جلسه خواستگاری دخترم، پدر داماد از اعدامهایی که در اینجا شده بود صحبت میکرد. آن آدمها حقشان بود که اعدام شوند، من حتی از اعدام آن 2متجاوز به عنف کلی هم خوشحال شدم، چون وِل چرخیدن آن 2 نفر امنیت زن و بچه من را هم به خطر میانداخت، اما قبول کنید گره خوردن اسم محله تازهساز و رو به رشد شهری با اعدام خیلی جالب نبود.
شهرداری برای تغییر هویت میدان مادر دست به کار شد و سفارش ساخت مجسمه و شمایل مادر را به هنرمند مجسمهساز سبزواری، استاد ماستیانی، سپرد. نتیجه کار فوقالعاده و خیرهکننده بود.
اینقدر که امکان نداشت گذر کسی به میدان مادر بیفتد و محو تماشای مجسمه مادری که نه تنها نماد قاسمآباد، بلکه به نمادی از شهر مشهد تبدیل شده بود و شاید خیلی از مسافران مشهد در آن سالها بعد از حرم امام رضا(ع) سری هم به میدان مادر میزدند تا ببینند مجسمهای که همه ایران از آن صحبت میکنند چه شکلی است؟
بعد از رونمایی از مجسمه مادر باز هم گزینه اول اجرای مراسم، اعدام قاتلان و متجاوزان به عنف در ملأعام، میدان مادر قاسمآباد بود. جالب اینجاست که چشمهای مادر مجسمه به قدری پُر از مهر و تأثیرگذار و واقعی از آب درآمده بود که قبل از اجرای مراسم اعدام، روی صورت مجسمه مادر پارچهای میانداختند که به حرمت و حیثیت مادر خدشهای وارد نشود.
پافشاری بر اجرای مراسم اعدام در میدان مادر و خدشهدار شدن هویت یک محله و نماد، صدای مسئولان شهری را هم درآورد و بهروز کیانی، مدیر وقت تبلیغات شهری شهرداری مشهد، درسال 84 و درگفت وگو با فارس این کار را یک تضاد و پارادوکس خواند و گفت: اگر بنا باشد اعدامها در میدان مادر ادامه یابد مجبور هستیم با موافقت شهرداری و شورای شهر تدبیری جدی برای این میدان داشته باشیم و باید اسم میدان را عوض کنیم یا مجسمه مادر را جابهجا کنیم.
کسی مخالف جزای مجرمان و اعدام نیست. ما حتی اگر از تندیس مادر این میدان نیز بگذریم، نام مقدس مادر همواره همراه مهر و عطوفت بوده و اکنون این نام با اقدام برای اعدام سازگاری ندارد و صدمه به نمادها و اسوههاست.
درخواست مسئولان شهری و مردم به گوش دادگستری رسید و آنها هم خیلی زود خواستهشان را اجابت کردند. درست 14 روز بعد از این مصاحبه و اعتراض رسمی، اعدامها در این میدان متوقف شد.
تقریباً 14 سال از این اتفاق میگذرد و میدان مادر اکنون هویت و نماد مهمی از قاسمآباد است و اصلاً خیلیها وقتی اسم این محله میآید، فوری یاد مجسمه بینظیر و بینقص استاد ماستیانی میافتند نه مراسم اعدامِ قاتلها و متجاوزان به عنف.