مادر

مادری برای ادبیات شهری مشهد
«شهربانو» حاصل مدت‌ها اندیشه و پرس‌و‌جو درباره ناگفته‌های مادر ان شهدا بود. چیزهایی که به ظاهر در جامعه و بین مردم فراموش‌شده است اما در زندگی خانواده‌های شهدا پررنگ و پراهمیت باقی مانده است. این رمان روایتی ساده و ازدل‌برآمده است که اول خودم و دوم دیگر نویسندگان را به چالش می‌کشد. چالشی عمیق اما ساده. چرا روایت‌های زنانه جنگ را در قالب زنانی چریک‌گونه خلاصه می‌کنیم و آن‌ها برای ما اصل شده‌اند؟ در حالی که زندگی ساده مادر ان و همسران شهدا که شاید به چشم هم نیاید، خیلی مهم است.
کلاسی با زنگ‌های مختلف
اهالی محله فاطمه هنرمند گلشن را به عنوان جوان فعال اجتماعی، فرهنگی و مذهبی محله امیرالمؤمنین(ع) می‌شناسند. او مسئول فرهنگی پایگاه بسیج ریحانه النبی(س) در مسجد حضرت ابالفضل العباس(ع) و مربی کودکان این پایگاه است. فاطمه خانم توانسته در دو سال گذشته مربی خوبی برای 40کودک محله‌اش باشد و از طرف ناحیه مقاومت بسیج میثم به عنوان مربی برتر تجلیل شود.
پدر رفت اما مادر نتوانست سه قلوها را تنها بگذارد
گرمای هوا و شیرخشکی‌که بچه‌ها می‌خوردند، هرسه را بیمار و راهی بیمارستان کرد. در مدتی که بستری بودند، پزشکان متوجه نارسایی در بینایی مبین و مائده شده بودند. اینکه با توجه به سن و شور و حال شش‌ماهگی، هیچ واکنشی به اطراف نشان نمی‌دهند و مدام به نقطه‌ای خیره‌اند. این شد که بعد از ترخیص از بیمارستان دکتر شیخ، آن‌ها را به مرکز تخصصی چشم خاتم‌النبیا بردیم و متوجه شدیم عصب بینایی چشمان مبین و مائده، خشک شده و دچار نابینایی شده‌اند.
زندگی به توان۲
محبوبه دانشور می‌توانست یک مادر معمولی باشد. مادر معمولی وجود ندارد و همه مادر ‌ها فوق‌العاده‌اند، ولی او هم می‌توانست فقط مادر بیتا باشد؛ همیشه نگران او و آماده فداکاری برایش و مادر ی محدود به یک دختر. رنج، اما قدرت شگفت‌انگیزی دارد، معجزه می‌کند. زخم‌های کاری و هولناک می‌تواند انرژی‌هایی را آزاد کند که در زندگی آرام و بی‌دغدغه هرگز فرصت بروز نمی‌یابند. محبوبه دانشور پابه‌پای دخترش رنج کشیده است. فقط یک مادر می‌تواند تصور کند این رنج از چه نوع ویرانگری است، ولی برای او کار به همین‌جا ختم نشده است. او قدرت شگفتی در مبارزه با درد دارد و بیتا را هم شبیه خودش بزرگ کرده است.