هر روز و هر لحظه برای من خاطره است. مادر ی با فشار خون بالا از شهرستان کرمان به بیمارستان آمده بود که سابقه 10سال نازایی داشت اما با مراقبتهایی که انجام شد نوزادی سالم به دنیا آمد و آن لحظه که مادر و نوزاد با حال خوب بیمارستان را ترک میکردند از اینکه آنها را سالم میدیدم و کار گروهی به نحو احسن خود را نشان داده بود، احساس خوب و شیرینی داشتم. در سالهای کاریام همیشه از خدا خواستهام که هیچگاه نوزادی در دستان من نمیرد و خداراشکر تاکنون چنین اتفاقی برایم نیفتاده است. از نظر من مادر انی که زایمان میکنند بزرگترین افرادی هستند که میتوانند برایم دعا کنند و دعایشان بیپاسخ نمیماند.
مادر بسیار درد داشت. عرق سر و صورتش را خیس کرده و اشک از گوشه چشمانش روان بود اما با تولد نوزاد و پیچیدن گریهاش در فضای زایشگاه، ناگهان گریه مادر به لبخند و آه و ناله به قربانصدقه بدل تبدیل شد.
نمیدانیم از تأثیر قرآن بر زندگی اوست یا ذاتا دختری آرام و صبور است. زهرا مخیر دوازدهساله، ساکن محله سیسآباد و حافظ کل قرآن است. قدمگذاشتن او در این مسیر پرافتخار به پشتیبانی مادر ش، فاطمه رضایی، برمیگردد. فاطمهخانم که همیشه آرزو داشته است دخترش حافظ قرآن بشود، هنوز باور نمیکند این توفیق نصیب زهرا شده است.
ابتدای داستان علاقه این خانواده به ورزش، با مادر خانواده شروع میشود و اولین قدم را او برمیدارد. روزی که تصمیم میگیرد با ورزشکارشدن الگویی برای بچههایش باشد! بعد از او اولین نفری که به واسطه مادر به ورزش رزمی علاقهمند میشود، ستاره است.بعد از ستاره، ساناز پا به میدان مبارزه میگذارد آن هم درست در سنی که به قول مادر ش دست چپ و راستش را نمیتواند از یکدیگر تشخیص بدهد. سعید هم مثل دو خواهر دیگرش تمرینهایش را در این رشته سخت و پرقدرت شروع میکند و در مسابقات انتخابی استان موفق به کسب مقام اول میشود.درست بعد از ورود سعید به ورزش است که کیسه بوکس وسط خانه را میخرند تا دیگر مجبور نباشند ضربات یکدیگر را تاب بیاورند!
خدیجه رسایی حسین متولد سال ۱۳۰۵ و اصالتا اهل غازیان بندرانزلی است، خدیجه خانم که فرزندانش او را عزیز خطاب میکنند در ۱۵ سالگی به عقد پسر خان درمیآید. عزیز میگوید: «محمود خلق و خوی خانزادهبودن نداشت و از اینکه بخواهد در آینده جا پای پدرش بگذارد و رویه او را ادامه دهد، بیزار بود، همین شد که تصمیم بر استقلال گرفت و راهی ورامین در اطراف تهران شد». عزیز در حدود یک قرن زندگیاش 5فرزند، 15نوه، 21نتیجه و 3 نبیره خود را درآغوش گرفته و نوازش کردهاست.
نیکبخت میرزاپور نماد یک مادر فداکار است و عاشقانه خود را وقف نگهداری از بچههایش کرده است. دل بزرگی دارد. این را میشود از تک تک جملاتش فهمید وقتی از ابتدا تا انتهای گفتوگو دائم به مادر ان دیگر توصیه میکند تا آزمایش ژنتیک را جدی بگیرند. چهار فرزند او مبتلا به بیماری آتاکسی فردریش هستند که روی مخچه اثر میگذارد. معلولیتی که ناگهان بعد از سن بلوغ یکی یکی گریبان محمد، مرضیه، جعفر و صدیقه را میگیرد.
بانو طیبه محمدی شاندیز مادر شهیدان حسن و حسین خزان گلاری است که در محله جاهدشهر سکونت دارد. این دو شهید بزرگوار ۵ سال با هم اختلاف سنی داشتند، یعنی حسین ۵ سال از حسن بزرگتر بود، اما همیشه در کنار هم و یار و یاور یکدیگر بودند. با هم در مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران در مقابل رژیم پهلوی حضور داشتند و بعدها همزمان با آغاز جنگ تحمیلی خانه و کاشانه را رها کرده و برای دفاع از عزت، ناموس و شرف مردم ایران جان خود را فدا کردند. حسین در زمان شهادت متاهل بود و با بانو عزت نادری زندگی میکرد. همسر شهید حسین خزان گلاری بعد از شهادت همسر، سالهای متمادی را با مادر همسرش زندگی کرده و او را هیچگاه تنها نگذاشته است.